معرفی سایت : سایت خبری ایدز

hiv

سایت خبر ایدز در راستای معرفی و شناسایی بیماری ایدز و راه های انتقال آن و همچنین معرفی راه های پیشگیری از انتقال ایدز راه اندازی شد. در این سایت همچنین راه های درمان و کنترل ایدز و همچنین بخشی به نام زندگی با ایدز را می توانید مطالعه کنید . اخبار مرتبط با ایدز در سایت www.irhiv.com بصورت روزانه گرداوری و ارائه می شود.

سرویس خبری ایدز

چند نشانه که شما تا 100 سالگی عمر می‌کنید

آیا شما هم دلتان می خواهد عمری طولانی داشته باشید ،عمری مثل حضرت نوح؟؟

دانشمندان کالیفرنیایی در تحقیقات خود متوجه شدند افرادی که می‌دوند کم‌تر به بیماری قلبی دچار می‌شوند.
دانشمندان به مدت 21 سال زندگی افرادی که می‌دویدند و افرادی که این کار را انجام نمی‌دادند را بررسی کردند.در این بررسی‌ها مشخص شد افرادی که می‌دوند نه تنها کم‌تر به بیماری‌های قلبی دچار می‌شوند بلکه میزان ابتلای آنها به سرطان،بیماری‌های عصبی و عفونت‌ها نیز به طور قابل توجهی کاهش داشته است
.

البته ورزش‌های ایروبیک هم می‌تواند سیستم ایمنی بدن انسان را جوان نگاه دارد.

اگر شما تمایلی به دویدن ندارید حداقل 20 دقیقه در روز فعالیت بدنی داشته باشید تا میزان تنفس و ضربان قلب شما افزایش پیدا کند و به این ترتیب قلب سالم‌تری داشته باشید.

در وعده‌های غذایی خود از سبزیجات استفاده می‌کنید.

اکثر آمریکایی‌ها بین 14 تا 17 گرم فیبر در روز مصرف می‌کنند.تحقیقات نشان می‌دهد مصرف سبزیجات و فیبرها می‌تواند احتمال بیماری‌های قلبی را به میزان 17درصد کاهش دهد.
در بررسی که روی 500 مرد و زن بالای 70 سال انجام شد مشخص شد اکثر آنها خود را جوان‌تر از آنچه که هستند تصور می‌کنند
.
جاکوی اسمیت از دانشگاه میشیگان در این باره گفت:احساس جوانی باعث می‌شود شما بدن سالم‌تر و عمر طولانی‌تری داشته باشید.این تصور باعث می‌شود شما به زندگی خوش‌بین‌تر باشید و راحت‌تر با مشکلات و ناملایمات کنار می‌آیید.این حس سبب می‌شود میزان استرس شما کاهش داشته و سیستم ایمنی شما عملکرد بهتری داشته باشد.

تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که از تکنولوژی روز استفاده می‌کنند،هم عملکرد مغزی بهتری و هم زندگی اجتماعی موفق‌تری دارند.
محققان متوجه شدند افرادی که میزان مصرف روزانه کالری خود را به 1400 تا 2000 محدود می‌کنید قلب جوان‌تری دارند.در حقیقت عملکرد قلب این افراد نسبت به سنشان 15 سال بهتر است. بررسی میزان کالری مصرفی نه تنها باعث کاهش مصرف مواد غذایی می‌شود بلکه شما را تشویق می‌کند مغذی‌ترین و سالم‌ترین مواد غذایی را مصرف کنید.افرادی که قلبشان در هر دقیقه 60 بار می‌زند قلب سالم‌تری دارند.این نشان می‌دهد قلب شما به سختی کار نمی‌کند و زمان استراحت کافی در اختیار دارد.مشکلات قلبی از مهم‌ترین دلایل مرگ و میر در جهان محسوب می‌شود.تحقیقات نشان می‌دهد سالانه تعداد زیادی از مردم جهان به دلیل بیمای‌ها و سکته‌های قلبی جان خود را از دست می‌دهند،این درحالی است که درصد زیادی از آنها قابل پیشگیری هستند.

در هنگام خواب خرخر نمی‌کنید

خرخر کردن یکی از نشانه‌های اصلی وقفه‌های تنفسی در هنگام خواب است.وقفه‌های تنفسی اغلب به دلیل ناهنجاری‌های موجود در مسیر تنفسی به وجود می‌آید.در بدترین حالت این اتفاق ممکن است بین 60 تا 70 بار در ساعت رخ بدهد.وقفه‌های تنفسی در هنگام خواب می‌تواند منجر به فشار خون بالا،مشکلات حافظه،افزایش وزن و حتی افسردگی شود.
یک مطالعه 18 ساله نشان می‌دهد افرادی که دچار وقفه‌های تنفسی در هنگام خواب نیستند به احتمال سه برابر بیشتر از افرادی که دچار وقفه‌های تنفسی حاد هستند زندگی طولانی‌تری دارند
.


khabaronline.ir

 

چند دعای خواندنی و جالب از زبان کودکان ایرانی!


از آقای قرائتی شنیدم که امام باقر (علیه السلام)، وقت دعا بچه‌ها را جمع می‌کردند و از آنها می‌خواستند برای دعای ایشان آمین بگویند.
حتماً از بچه‌ها آمین بخواهید اما اگر دعا کردند شما هم آمین بگوئید. اینجا چند تا دعا از زبان بچه‌ها آورده‌ام. آنها را از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" انتخاب کرده‌ام. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان / ۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی / ۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان / ۹ ساله)

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)

خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی / 11 ساله)

دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)

خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی! (زهرا فراهانی / 11 ساله)

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)

ای خدایی که خانممون گفته از بابا و مامان هم مهربونتری! کاش دوباره آقای احمدی‌نژاد (!) به شهر ما می‌اومد و دستور میداد کوچه ما را آسفالت کنند تا مامانم مجبور نباشه هر روز کفشامو توی کوچه با آفتابه بشوره تا گلشون پاک بشه! (محدثه واحدیان / 7 ساله)

کاشکی من یه مغازه توپ فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی / 12 ساله)

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)

آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)

خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)

اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)

خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا! (رویا میرزاده / 7 ساله)

خدایا! من یک دوستی دارم که پدرش کار نمی‌کند فقط می‌خوابد و همین طور تریاکی است! خدایا کمک کن که از این کار بدش دست بردارد. خدایا ظهور آقا امام زمان را زود عنایت فرما. (لیلا احسانی فر / 11 ساله)


"هزاران نفر برای باریدن باران دعا می‌کنند غافل از آنکه خداوند با کودکی است که چکمه‌هایش سوراخ است."
 

 parsine.com
 

تست روانشناسی مخصوص مجردها

 

تست عاشقانه روانشناسی

در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند، اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می دهند میل به ازدواج احساس می شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می دهند... حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم... آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟

تست:

1- آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می بینید، غبطه می خورید؟

الف) بله

ب) خیر

ج)گاهی اوقات

2- آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می بینید، افسوس می خورید؟

الف)بله

ب)خیر

 ج)گاهی اوقات

3-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می برید؟

الف)بله

ب)خیر

 ج)گاهی اوقات

4- زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

5-آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

6- آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف)بله

 ب)خیر

ج)گاهی اوقات

7-آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

8- آیا شما موسقی های آرام گوش می دهید؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

9- آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

10- آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف)بله

 ب)خیر

 ج)گاهی اوقات

11- آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف)بله

ب)خیر

ج)گاهی اوقات

12- زمانی که پدر مادرتان می گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی کنید؟

الف)بله

 ب)خیر

 ج)گاهی اوقات

13- آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می کنید؟

الف)بله

 ب)خیر

ج)گاهی اوقات

14- آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف)بله

ب)خیر

 ج)گاهی اوقات

نتیجه:

اگر از 14 پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است و اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است و اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید.

کودک با هوش و حاضر جواب

 

روزی «محمد علی پاشا» - حاکم مصر- از کوچه ای عبور می کرد.

در سر راه خویش، پسر نُه ساله ای را دید. به او گفت:

سواد داری یا نه؟

پسرک جواب داد:«قرآن را خوانده ام و تا سوره انا فتحنا ...راحفظ

کرده ام

پاشا از این پسر خوشش آمد و یک دینار طلا به او بخشید.

پسرک، سکه را بوسید و پس داد؛ سپس گفت: از قبول این معذورم.

پاشا با تعجب پرسید: چرا؟ طفل گفت:

پدرم سخت مرا تنبیه خواهد کرد؛

زیرا می پرسد که این سکه طلا را از کجا آورده ای؟

اگر من بگویم که سلطان پاشا به من لطف کرده،

می گویدکه دروغ می گویی؛

چون لطف و بخشش سلطان از هزار دینار کمتر نیست.

پاشا بسیار خوشحال شد و از هوش و زکاوت او متعجب گردید.

بعد پدرش را خواست و مخارج تحصیل کودک او را تأمین کرد.

هیجان نباشد، زنده نیستم

براستی این هیجان چیست كه امروزه جوانان می‌گویند جایی برای ابراز آن ندارند؟ چرا فكر می‌كنند باید انرژی‌شان را خالی كنند، چرا فكر می‌كنند عقده‌ای شده‌اند؟

صحنه اول:

خیابان شلوغ است. پیرمردی لاك‌پشت‌وار عرض خیابانی را طی می‌كند. چراغ سبز می‌شود. ناگهان موتوری كه تك چرخ می‌زند، پیرمرد خود را به گوشه‌ای پرتاب می‌كند. ماشینی با سرعت بالا، لایی می‌كشد و از مقابلت می‌گذرد. آنقدر سرعتش بالاست كه عابران خیابان برای یك لحظه در جایشان میخكوب می‌شوند. صدای آهنگ آنقدر بلند است كه براحتی می‌توانی تشخیص دهی یكی از همان آهنگ‌های رپ است و پشت فرمان یكی از جوان‌هایی است كه اعتقاد دارد در جامعه جایی برای تخلیه هیجان او درست نشده است.

صحنه دوم

صدای بلند آهنگ نمی‌گذارد صدا به صدا برسد. چراغ‌ها را خاموش كرده‌اند. آهنگ ریتم تندی دارد. افراد با صدای بلند آهنگ را می‌خوانند و داد می‌زنند و بالا و پایین می‌پرند. وقتی می‌نشینند، از یكی از آنها می‌پرسی، بپر بپر خوش گذشت، می‌گوید: انرژی‌ام خالی شد، اما نمی‌دانم چرا سردرد شدم. پیش خودت می‌گویی واقعا این هیجان در زندگی اضافه است كه همه می‌خواهند آن را تخلیه كنند؟

براستی این هیجان چیست كه امروزه جوانان می‌گویند جایی برای ابراز آن ندارند؟ چرا فكر می‌كنند باید انرژی‌شان را خالی كنند، چرا فكر می‌كنند عقده‌ای شده‌اند؟ آیا تا به حال از خود پرسیده‌اند با تخلیه كردن این هیجان به چه می‌رسند، آیا هدف خاصی دارند؟ آیا نمی‌دانند اگر هیجان نباشد زنده نیستند.

دكتر دلبر نیروشك، روان‌شناس با عنوان این مطلب كه هیجان یك دسته از احساس‌های خوشایند و ناخوشایند است كه به شكل رفتار نشان داده می‌شود و فوق‌العاده طبیعی است، می‌گوید: به طور كلی هیجان، احساساتی است كه هم از طریق گفتار و هم از طریق حس‌های بدنی تجربه می‌شود. به نوعی در تمام بدن می‌تواند اثرگذار باشد. بعضی افراد از هیجانشان غافلند و نمی‌دانند فیزیك بدن است كه ابتدا هیجان را تجربه می‌كند. به طور مثال بعضی افراد در تجربه احساس‌هایی چون خشم و نگرانی با كمردرد یا كتف درد مواجه می‌شوند، زمانی كه به پزشك مراجعه می‌كنند، متوجه می‌شوند مشكل جسمی در بدن ندارند. نكته این است كه افراد به جای این‌كه هیجان را تحلیل كنند و بشناسند بعضی اوقات از آن فرار می‌كنند. این مساله سبب می‌شود هیجان مانند یك ویروس در بدن رخنه كند و هر روز وسیع‌تر شود.

وی ادامه می‌دهد: هیجان مخصوص نوجوان نیست. مال انسان دو پاست. در سن جوانی و نوجوانی به دلیل همزمان شدن با سن بلوغ به اوج می‌رسد. به دلیل این كه فرد هر زمان وارد یك دوره جدید از زندگی می‌شود، احساس می‌كند توانمندی‌هایش باید فرق كند و آدم دیگری شود و به تبع آن هیجان‌هایش چندین برابر می‌شود. خیلی از جوان‌ها هیجان را نمی‌شناسند. به نوعی نمی‌دانند هیجانی كه با آن درگیر هستند، چیست؟ چون جوان و نوجوان به گروه‌های هم سن و سال علاقه‌مند است و در این سنین گروه‌ها برای فرد تصمیم می‌گیرند. نوجوان یا جوان در بعضی موقعیت‌ها بدون این‌كه علاقه‌مند به انجام اموری باشد، صرفا چون می‌خواهد نزد دوستانش ضایع نشود دست به هر عملی كه به نوعی تقلید كار آنان باشد، می‌زند. جوانان در بعضی مهمانی‌ها مواد مخدر و مشروبات الكلی مصرف می‌كنند و سپس می‌گویند می‌خواهیم انرژی‌مان را تخلیه كنیم. نكته این است كه این انرژی اگر از درون افراد است چرا با ابزار بیرونی تخلیه‌اش می‌كنیم. این روان‌شناس اظهار می‌كند: در مجموع حالات رفتاری انسان شامل فكر، هیجان است. رفتار را برخی هیجانات كنترل می‌كند. اگر افكار پشت هیجان را نشناسیم نمی‌توانیم هیجان را مدیریت كنیم. رفتارهایی كه انجام می‌دهیم بیشتر به دلیل نشناختن افكار، یك احساس بلاتكلیفی می‌دهد و به نوعی احساس درماندگی نتیجه آن می‌شود. حال آن‌كه افراد صرفا با یك تخلیه هیجانی توقع دارند مشكلات‌شان حل شود.

كامران 33 ساله می‌گوید: جوان‌ها فكر می‌كنند فقط در مهمانی‌های چنین و چنان شركت كردن، لایی كشیدن و داد زدن می‌تواند انرژی آنها را تنظیم و هیجانشان را خالی كند، در حالی‌كه اگر جوان‌های ما به ورزش روی آورند، هیچ‌گاه نخواهند گفت به هیجاناتشان پاسخ داده نشده است.

هیجان فراتر از نیاز

دكتر نیروشك، هیجان را فراتر از نیاز و قسمتی از رفتار انسان می‌داند و می‌گوید: هر فردی هیجان را یك جور تجربه می‌كند و یك جواب كلی نمی‌توانیم بدهیم. بعضی‌ها با خودنمایی، عده‌ای برای این‌كه اطرافیان را كنترل كنند و بترسانند تخلیه هیجانی می‌كنند. بعضی‌ها این كار را می‌كنند كه ترسشان بریزد. گاهی افراد هیجان را خیلی بزرگ می‌كنند و به جای این‌كه مفید باشد به ضررشان تمام می‌شود. در صورتی كه تجربه كردن هیجان به خودی خود یك تجربه سالم است. بعضی‌ها فكر می‌كند تخلیه هیجانی یعنی این‌كه باید خودت را از هیجان خالی كنی، حال آن‌كه اگر هیجان نباشد، زنده نخواهیم بود. هیجان قسمتی از هویت یك انسان است.

وی ادامه می‌دهد: در مورد تجربه هیجان حق انتخاب داریم و می‌توانیم تصمیم بگیریم كه چگونه هیجانات را بروز دهیم. هیجان انسان‌ها از یك دسته نیست. انسان‌ها در انواع مختلف هیجان را تجربه می‌كنند و بروز می‌دهند.. هیجان را نمی‌توان نادیده گرفت به این دلیل كه در تمركز و تصمیم‌گیری اختلال ایجاد می‌كند. اضطراب و تردیدها افزایش می‌یابد. این‌كه چه نوع افكاری هیجان را حمایت می‌كند، امری قابل توجه است. هیجان برگرفته از برخی نیازهاست. وقتی فكر می‌كنیم متوجه می‌شویم این هیجانات باید جای دیگری ارضاء شود. در واقع افكار است كه اجازه می‌دهد هیجانمان را بروز دهیم یا مخفی كنیم.

مدیریت هیجان

دكتر نیروشك معتقد است: هیجان را نباید كنترل كرد، بلكه باید مدیریت كرد. در واقع وقتی هیجان را كنترل می‌كنیم، محدودیت ایجاد می‌شود. وقتی هیجان محدود شود، به صورت رفتار ناسالم خود را نشان می‌دهد. همیشه نتیجه هیجان را در رفتار می‌بینیم. هیجان نیاز به مدیریت دارد، نیاز به كنترل ندارد. مدیریت یعنی مسوولیت‌پذیری، یعنی افراد نسبت به هیجان‌هایی كه تجربه می‌كنند مسوول هستند. هر هیجانی عواقبی دارد كه در رفتار خود را نشان می‌دهد. به نظر من نوجوانی كه هیجان را تجربه می‌كند باید ریشه هیجان را پیدا كند .باید بداند همیشه هیجان از یك پیش زمینه فكری نشات می‌گیرد. وقتی هیجان را می‌شناسیم، به نوعی افكارمان را شناسایی می‌كنیم. اگر بخواهیم هیجان را مدیریت كنیم در خیلی موارد باید فكرمان را مدیریت كنیم.

این روان‌شناس با اشاره به تكنیكی با عنوان گشتالت درمانی می‌گوید: تكنیكی داریم به نام گشتالت درمانی كه یك فرآیند طولانی مدت درمانی است. در این سبك متمركز شدن در اینجا و اكنون است. به نوعی در گشتالت درمانی سعی بر این است كه بیان كنند در حال حاضر و نسبت به موقعیت موجود چه احساسی دارند. به طور مثال اگر فردی با رئیس خود مشكل دارد، یك صندلی می‌گذارد و هر چه دلش می‌خواهد به صندلی می‌گوید. این یكی از نمونه‌های اجرایی این سبك است، البته سبك‌های مختلفی وجود دارد. به نظر من هیجان را باید اول بشناسیم كه از كجا نشات گرفته است. چرا و چگونه هیجان را تجربه می‌كنم. چرا دوستم، خواهرم، مادرم و همسرم این را تجربه نمی‌كنند. وقتی هیجانات را بررسی و مقایسه می‌كنیم یك سری سوال ذهنمان را درگیر می‌كند. با این پرسش‌ها وقتی در پی تخلیه هیجان هستیم می‌دانیم پس از این دوست داریم به چه اهدافی دست یابیم. برخی حركات موزون با چارچوب خاص خودش یا با موزیك یا با غیرموزیك برای تخلیه هیجان مفید است، اما این‌كه ما بگوییم حتما باید با فلان موزیك و در فلان مكان تخلیه هیجان انجام دهیم، نوعی محدودیت ایجاد می‌كند و این مساله از بار استرسی بالایی برخوردار است، چرا كه افراد فكر می‌كنند تا چنین اسبابی فراهم نباشد نمی‌توانند تخلیه هیجان انجام دهند. باید هر كس هر طور كه می‌خواهد تخلیه هیجان را انجام دهد، اما نباید توقع معجزه داشته باشد. اعتقاد بر این امر كه تفریح كردن هیجان را تخلیه می‌كند، درست نیست. تفریح رفتاری است همراه با لذت و ضرورتا لذت بردن منجر به تخلیه هیجانی نمی‌شود. وقتی تفریح می‌كنیم به طور مثال با دوستانمان به رستوران می‌رویم، ربطی به تخلیه هیجان ندارد. در واقع ما كاری را كه دوست داریم، انجام می‌دهیم. موضوع تخلیه هیجان و تفریح 2 موضوع كاملا متفاوت است.

نیروشك می‌گوید: وقتی جوان‌ها اظهار می‌كنند مكانی برای تخلیه هیجان ندارند، یك پرسش پیش می‌آید: دنبال چه محلی می‌گردند؟ چرا فكر می‌كنند باید مكان خاصی باشد تا هیجان‌هایشان را تخلیه كنند؟ توقع دارند چه اتفاقی رخ دهد؟ نهایتش این است كه اگر می‌خواهند داد بزنند، می‌توانند بروند شهربازی با استفاده از بازی‌های هیجان‌انگیز تا می‌توانند جیغ بزنند و به نوعی ترس‌هایشان را بیرون بریزند؛ اما این نكته وجود دارد كه افراد باید به عواقب تخلیه هیجانی آگاه باشند. بیشتر اوقات وقتی تخلیه هیجانی صورت می‌گیرد، افراد به جای این‌كه شاد شوند و آرامش خاطر داشته باشند، احساس ناراحتی می‌كنند. تخلیه هیجان را می‌توان با یوگا نیز انجام داد. در مواقعی افراد توقع دارند، حال كه هیجانشان تخلیه شده است از این به بعد روزهای خوبی را تجربه كنند، اما بدون مسوولیت‌پذیری و تعیین هدف از تخلیه هیجانی هرگز این اتفاق رخ نمی‌دهد.

سركوب هیجان

وی با اشاره به این‌كه سركوب هیجان، یك مكانیسم دفاعی است می‌افزاید: وقتی احساسمان را سركوب می‌كنیم، القا می‌كنیم كه من اجازه ندارم این هیجان را تجربه كنم. در واقع مانند این است كه حقی را از خود می‌گیرم. وقتی جوان راحت بتواند از احساساتش صحبت كند و پدر و مادر او را سركوب نكنند، او یاد می‌گیرد حق و حقوق خود را بشناسد. یكی از وظایف اساسی خانواده، درك جوان و ایجاد احساس امنیت در نوجوان است. به نوعی والدین باید به فرزندان اطمینان بدهند، همان‌گونه كه هستند آنها را می‌پذیرند. تربیت درست هر فرد در خانواده، موضوع بسیار مهمی است، چرا كه هر جوانی به عنوان یكی از اعضای جامعه در امنیت جامعه نقش دارد.

جامعه‌ای كه بخواهد جوانانش دوران جوانی خود را طبیعی سپری كنند باید امكان بروز این هیجانات را برایشان به وجود آورداین روان‌شناس هشدار می‌دهد: با انكار هیجان تا مدتی می‌توان هیجان را فراموش كرد، اما نمی‌توانیم هیجان را كنار بگذاریم. به نوعی با در نظر نگرفتن هیجان‌هایمان قسمتی از تاثیر آن را بر شعور فیزیكی خود نادیده گرفته‌ایم و نمی‌توانیم آن را آگاهانه كنترل كنیم، چرا كه از طریق رفتار غیركلامی ما نا آگاهانه خود را بروز می‌دهد.

تخلیه هیجانی تشریفات نمی‌خواهد

دكتر نیروشك خاطرنشان می‌كند: تخلیه هیجانی تشریفات نمی‌خواهد. این‌كه محلی دایر كنیم تا جوانان انرژی‌شان را تخلیه كنند، تبعات خاص خودش را دارد. جوانان و نوجوانان در خانواده زندگی می‌كنند. به نوعی برای حضور در این محل‌ها باید از خانواده كسب اجازه كنند. در وهله اول مشكلی كه به وجود می‌آید این است كه اگر خانواده اجازه حضور فرزندشان را در چنین مكانی ندهند یك اختلاف خانوادگی به وجود می‌آید. دومین اتفاق این است كه فرد فكر می‌كند تا در این مكان‌ها حضور پیدا نكند هیجان‌هایش تخلیه نمی‌شود. به نوعی شرطی می‌شود و اگر نتواند به مكان مورد نظر مراجعه كند، استرس بالایی او را تهدید می‌كند. او فكر می‌كند، تنها حضور در این مكان‌ها هیجان او را كاهش خواهد داد و نگران است كه اگر در این مكان‌ها حضور پیدا نكند، اتفاق ناگواری بیفتد. سومین مشكل این است كه با یكبار حضور در این مكان‌ها شاید احساسات خوشایندی را تجربه كند، ولی ماندگار بودن آن به یك فرآیند تغییر و پذیرش نیاز دارد كه با یك بار انجام دادن آن، این فرآیند شروع می‌شود ولی ادامه پیدا نمی‌كند.

آرامش جامعه در گروی تخلیه هیجان

دكتر محمدمراد بیات، كارشناس مسائل اجتماعی با توجه به این‌كه معتقد است هیجان را باید هدایت كرد، وجود فضاهایی را برای تخلیه هیجان مناسب می‌داند و عنوان می‌كند: واقعیت این است كه جوانان ویژگی‌هایی دارند كه ضروری است به آنها توجه كنیم. آنها هیجاناتی دارند كه لازم است زمینه‌هایی را فراهم كنیم تا به طور طبیعی امكان تخلیه آن را داشته باشند. مثلا جوان‌ها دوست دارند بلند بخندند یا بلند گریه كنند. تحرك زیاد را دوست دارند. خودنمایی و نشان دادن زیبایی و اظهار وجود از ویژگی‌های بارز جوانان است. جامعه‌ای كه بخواهد جوانانش دوران جوانی خود را طبیعی سپری كنند باید امكان بروز این هیجانات را برایشان به وجود آورد. جوان‌ها نیازمند مكان، محل و محملی هستند كه هیجان‌هایشان را تخلیه كنند. در كشورهای دیگر این هیجان به نوع دیگری تخلیه می‌شود. در این كشورها مكان‌هایی برای شادی و ایستگاه‌هایی برای بازی جوانان فراهم می‌كنند، به دلیل این‌كه با فراهم آوردن چنین محیط‌هایی هیجان موجود در جامعه تخلیه می‌شود و بعد از این، جامعه تا حدودی آرامش را درمی‌یابد.

نقش خانواده

این جامعه‌شناس، نقش خانواده را بسیار مهم ارزیابی می‌كند و می‌افزاید: خانواده به عنوان یك نهاد وظیفه دارد امكان فراغت‌های لازم را با كنترل‌های نامحسوس، نه آزاردهنده و با هدایتگری و آموزش برای جوان خود فراهم كند. بهترین حالت ممكن این است كه مثلا پدر خانواده خود را در سن و سال جوان خانواده‌اش ببیند و با او همراه باشد. خانواده انتظار نداشته باشد هنجارهای سالمندی و میانسالی خود را در جوانش پیاده كند و در عین حال او را در گرداب هیجاناتش تنها رها نكند؛ چون احساسات و هیجانات نیز مانند دیگر امور نیازمند آموزش و هدایت است، نه سركوب و تنبیه.

دكتر بیات می‌گوید: والدین باید بدانند همان طور كه برای بچه‌ها اسباب‌بازی تهیه می‌كنند و شرایط بازی را فراهم می‌آورند، در كنار آن باید برای جوانان نیز فضاهایی فراهم آورند تا به این طریق بتوانند هیجان‌هایشان را بروز دهند. آیا ما می‌توانیم از فرزندمان بخواهیم به اسباب‌بازی علاقه نداشته باشد؟ به این ترتیب از یك جوان هم نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم رفتاری مانند میانسالان و سالمندان داشته باشد، بنابراین به طبیعت و اقتضای سن افراد باید محیط‌هایی برای آنها فراهم آوریم، نیازهای آنها را درك كنیم و به منظور ارضای نیازهای جوانان اقدام كنیم.

نقش مسوولان

دكتر بیات، امكان تخلیه هیجانات به صورت طبیعی در جامعه را كم می‌داند و معتقد است، اگر بعضی گرایش‌ها برای رفتن به خارج مرزها را می‌بینیم، شاید برخی از آنها برای ابراز این هیجانات است؛ چراكه در محیط‌های موجود، امكان ظهور و بروز برای جوان‌ها كمتر است. جوان هیجانی متفاوت با مسوولانی كه در سن میانسالی و سالمندی هستند، دارد. وظیفه مسوولان این است كه جوانان را درك كنند. بدانند رفتارهای پرهیجان جوانان یك ناهنجاری نیست؛ بلكه طبیعی است. بكوشند فضا‌ها و محیط‌های ورزشی، هنری، گردشگری را برایشان فراهم آورند و نگاه‌شان، نگاه ناهنجاری به رفتارهای جوانان نباشد و در صدد سركوب این رفتارها اقدام نكنند. باید در جامعه قشربندی اجتماعی و سنی انجام دهیم. كودكان، نوجوانان، دختران، پسران باید در طبقه‌بندی برنامه‌ریزی‌هایمان از جایگاه خاصی برخوردار باشند و متناسب با ویژگی‌های آنان، انتظار خود را تنظیم كنیم و برای رشد طبیعی آنها امكان اعمال ویژگی‌های سنی نیز به طور طبیعی فراهم باشد.

جوان، میانسال و سالمند نیست

در كشور ما 2 مشكل به وجود آمده است: 1- افرادی كه برای جوانان برنامه‌ریزی می‌كنند، از جوانان انتظار دارند رفتاری مانند میانسالان و سالمندان داشته باشند و انتظار ندارند رفتاری هم‌شأن و هم‌سنگ سن و سال، احساسات و میزان توانمندی‌ها و هیجاناتشان نشان دهند. 2- در جامعه ما محیط‌هایی برای تخلیه هیجانات جوان‌ها به وجود نیامده است. این هیجانات خودشان را در زندگی روزمره به صورت ناهنجاری بروز می‌دهد كه باعث آزار واذیت دیگران می‌شود. واقعیت این است اگر هیجانات جوانان در محیط‌های خاصی تخلیه شود، یك هنجار است، ولی وقتی در محیط‌های عمومی بروز كند مردم به آن به عنوان ناهنجاری نگاه می‌كنند. ماموران فرهنگی انتظامی تلاششان این است كه با ناهنجاری‌ها مبارزه كنند.

در وهله اول ما باور نكرده‌ایم جوان باید جوانی بكند، شاد باشد، زیبایی‌هایش را بروز دهد و خنده‌ها و گریه‌هایش را بلند ابراز كند. از جنبه دیگر سعی نكرده‌ایم محیط‌هایی را برای جوانان فراهم كنیم تا آنچه را در فكرشان می‌گذرد خارج از محیط عمومی ابراز كنند. به طور مثال، جوانان شاید علاقه‌مند باشند در بعضی مجالس عزاداری شركت كنند، پای برخی هیات‌ها، برخی مداحان و نوحه‌خوانان بنشینند و شیوه سینه‌زنی متفاوتی داشته باشند كه با آدم‌های دیگر خیلی متفاوت است. حتی بعضی افراد مسن تحمل چنین فضایی را ندارند.

هیجانات و نیازهای جوانان را نباید سركوب كنیم؛ بلكه باید هدایت كنیم. ایجاد این فضاها، نقطه مقابل سركوب آنهاست. اگر این محیط‌ها فراهم نشوند و تخلیه هیجانی صورت نگیرد، باعث آزار و اذیت دیگران خواهد شد و جلوگیری از این ناهنجاری، عقده‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد. عقده‌های اجتماعی كه فراهم می‌شود، زمینه را برای بحران‌های اجتماعی فراهم می‌كند.

تحت این شرایط، جوانان شرطی نمی‌شوند؛ بلكه احساساتشان هدایت می‌شود و یاد می‌گیرند در چه محل‌هایی باید هیجاناتشان را ابراز كنند؛ به طور مثال یاد بگیرند در خیابان میان مردم با موتور تك‌چرخ نزنند؛ چرا كه برای این كار فضایی در نظر گرفته شده است.

هیجانات وقتی سركوب شود، عقده‌های اجتماعی ایجاد می‌كند. عقده‌های اجتماعی به محض این‌كه عوامل قهری سركوب كم‌فشار شوند، به صورت تنش‌های اجتماعی خیلی افراطی بروز می‌كند. حال این رفتارهای افراطی می‌تواند در مسائل جنسی، مسائل و رفتارهای اجتماعی، خنده‌های بلند، گریه‌های بلند، آرایش‌های زننده خود را نشان دهند. ایجاد مكان مناسب برای تخلیه هیجانات، جامعه را از ثبات و اعتدال بیشتری برخوردار می‌كند.

 jamejamonline.ir

معرفی سایت

 

در دیلی جالب  می توانید جدید ترین و جالب ترین اخبار ومطالب  روز را مشاهده کنید .

دیلی جالب

dailyjaleb

 

سخن بزرگان

بزرگترین ترس این نیست که در انجام کاری ناتوان باشیم, بلکه بالاترین درجه ترس و وحشت وقتی است که متوجه می شویم که بسیار بیش تر از آنی که فکر می کنیم توانمندتر هستیم.

این روشنایی است که بیش تر ما را می ترساند, نه تاریکی هایمان.ما زندگیمان را با این سوال از خود می گذرانیمکه: من کی هستم؟ این خود ناچیز و بی اهمیت چگونه می تواند این مبارزه ی درخشان و اغوا کننده با استعداد و بی نظیر بودن را بپذیرد؟

در حقیقت برای چه نه؟

سعی در معمولی و متوسط بودن, بهیچوجه کمکی به این دنیا و یا فرزندانمان نمی کند. هیچ گونه شایستگی و استحقاقی در این نیست که ما استعدادهایمان را دست کم بگیریم فقط به این دلیل که دیگران در کنار ما احساس ضعف نکنند.

ما برای آشکار ساختن شکوه خداوند به دنیا می آییم.و وقتی سعی در نشان دادن این شکوه وعظمت الهی می کنیم ناخودآگاهانه این اجازه را به دوستانمان می دهیم تا ایشان هم این نمایش باشکوه را به اجرا بگذارند.

ما هرچه آزادتر شکل می گیریم, آزادانه تر نبز به سمت تمام آن چیزهایی که ما را احاطه کرده اند, رجعت می کنیم.

ماریانا ویلیامسون

اشتباه مربوط به بني‌آدم است! ترس ندارد

وبلاگ علیرضا مجاهدی

كسب و كارها از جنبه‌هاي مختلف فناوري، مشتري، رقبا، قوانين و مانند آن در حال تغيير هستند، اما تغيير در همه عوامل مؤثر بر كسب و كار يكسان و يكنواخت نيست.

عاملي وجود دارد كه تأثير آن بر كسب و كار فوق‌العاده زياد است. اندي گرو، مدير عامل سابق شرك اينتل، اين وضعيت را تغيير ‌١٠ برابر (‌١٠x Change) تعبير مي‌كرد، به اين معنا كه تأثير برخي از اين عوامل بر تغيير، ‌١٠ برابر ديگر عوامل است. هنگامي كه اين تغيير ‌١٠ برابر پديدار شود، اساس كسب و كار را دگرگون مي‌سازد و چه بسا آن را از بين ببرد. نمونه‌هاي زيادي از تأثير اين عامل تغيير ‌١٠ برابر، در حوزه‌هاي مختلف وجود دارد.

كسب و كار به سه طريق تغيير مي‌كند: تغيير مشتري، تغيير فناوري و تغيير زنجيره تأمين. سيستم وابسته به عوامل قبل خود (تامين کننده) و عوامل بعد از خود (مشتري) است.

اين هنر مديريت و هنر زندگي است كه به جاي ناليدن از زمين و آسمان بايد فکر کرد و شرايط را خوب درک کرده و با حواس جمع و تدبير قدم برداريم.

اشتباه هم که اصلا مربوط به بني آدم است! ترس ندارد. وقتي اشتباه کرديد دوباره شروع کنيد و از اشتباه درس بگيريد.

وبگردی : از صميم قلب به يکايک آدم‌ها عشق مي‌ورزم

وبلاگ محمود۵۷۸

فرمول سحرآميز معلمي‌ كه توانسته بچه‌هاي کوچه پس‌کوچه‌هاي فقيرنشين را به موفقيت برساند، اين بود: "خيلي ساده است، من از صميم قلب به يکايک آن بچه‌ها عشق مي‌ورزيدم".

 استاد دانشگاهي از دانشجويان رشته‌ي جامعه‌شناسي خواسته بود تا به کوچه پس‌کوچه‌هاي کثيف و پرجمعيت بالتيمور بروند و سوابق ‌‌٢٠٠ پسر نوجوان را گرد آورند. سپس از آن‌ها خواسته بود که نظر و ارزيابي خود را درباره‌ آينده‌ همان نوجوانان در گزارشي به رشته‌ تحرير درآورند. مضمون گزارش همه‌ دانشجويان چنين بود: "هيچ شانسي ندارند."!

‌‌٢٥ سال پس از آن استادي ديگر از همان دانشگاه ضمن برخورد با مدارک و بررسي‌هاي اين تحقيق از دانشجويان خود مي‌خواهد تا مساله را پيگيري کنند و ببينند چه بر سر آن ‌‌٢٠٠ نوجوان آمده است. دانشجويان دريافتند به استثناي ‌‌٢٠ پسري که مرده يا به محل‌هاي ديگر رفته بودند، ‌‌١٧٦ نفر از ‌‌١٨٠ نفر باقيمانده در شغل‌هاي نسبتا خوبي چون وکالت، پزشکي و تجارت مشغول به کار هستند.

استاد متعجب مي‌شود و تصميم مي‌گيرد موضوع را تا اخذ نتيجه‌ نهايي پيگيري کند. همه‌ اين مردان در منطقه‌ تحقيق به سر مي‌بردند و از اين رو براي استاد اين امکان وجود داشت تا تک تک آنان را ملاقات کرده و بپرسد: "علت موفقيت شما چه بوده است ؟" در هر مورد، اين پاسخ پر احساس را شنيده بود که ": يک معلمي‌ داشتيم که..."

معلم هنوز در قيد حيات بود، لذا استاد توانست وي را که حالا ديگر کاملا پير شده بود، ولي هنوز هشياري و ذکاوت از سکناتش مي‌باريد پيدا کند و فرمول سحرآميزش را که به وسيله آن توانسته بود اين بچه‌هاي کوچه پس کوچه‌هاي پايين شهر را به چنان موفقيت‌هايي برساند، بپرسد.

چشمان معلم از شنيدن اين سوال برق زده بود و لبانش به لبخندي ملايم به حرکت درآمده بود که: "خيلي ساده است، من از صميم قلب به يکايک آن بچه‌ها عشق مي‌ورزيدم."

به سه چیز تکیه نکن

 

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

 (دکتر علی شریعتی)

تست شخصیت با انتخاب میوه

 

در این تست روانشناسی با انتخاب میوه مورد علاقه تان به شخصیت خود پی می برید.

اگر ظرفی پر از میوه های زیر، مقابل شما باشد، کدام را انتخاب می کنید؟

سیب، پرتقال، هلو، گلابی، گیلاس، موز، نارگیل، انگور سیاه و آناناس

سیب

اگر سیب میوه مورد علاقه شماست فردی افراطی هستید که از روی انگیزه آنی و بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهنید رک گو هستید و از مسافرت لذت می برید می توانید خیلی خوب رهبری یک گروه را به عهده بگیرید و کارها را پیش ببرید اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید که این انگیزه شما از نظر اطرافیان بی همتاست

پرتقال

فردی صبور و پر طاقت هستید که اراده تان بسیار قوی است دوست دارید کارها را به اهستگی ولی بطور جدی انجام دهید خجالتی هستید و نزد اطرافیانتان قابل اعتمادید شریک زندگی خود را با دقت و تمام احساس قلبیتان انتخاب می نمایید و از هر گونه مشاجره و ناسازگاری اجتناب می کنید.

هلو

رفتار دوستانه ای دارید رک گو و پر حرف هستید که به جذابیت شما می افزاید رفتار ناشایست دیگران را خیلی سریع می بخشید و فراموش می کنید برای رفاقت ارزش زیادی قائلید و رگه هایی از استقلال طلبی و بلند پروازی در شخصیت شما دیده می شود که باعث شده شخصی زرنگ و فعال جلوه کنید کمال طلب احساساتی صادق و با وفا هستید. بر هر حال دوست ندارید همه امیال خود را در مقابل دیگران نشان دهید.

گلابی

اگر تمام توجه تان را به کرای معطوف کنید می توانید آن را با موفقیت انجام دهید گاهی در انجام کارهایتان بی ثبات و متعییر هستید و مایلید که از نتایج سعی و تلاش خود خیلی سریع مطلع شوید از شرکت در بحث های خوب و مفید لذت می برید بی طاقت هستید و زود هیجان زده می شوید با توجه به اینکه به سرعت دوستی های خود را بر هم می زنید نگهداری رفقا برای شما چندان ساده به نظر نمی رسد.

گیلاس

اگر گیلاس میوه مورد علاقه شماست زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و اغلب با فراز و نشیب های زندگی مواجه می شوید بجای داشتن در آمدی جزئی به شیوه ای برای دریافت مقداری زیادی پول فکر می کنید ذهعن خلاقی دارید و به دنبال فعالیت های خلاقانه هستید یک شریک زندگی صادق و با وفا محسوب می شوید و لی ابراز احساسات برایتان کار ساده ای نسیت خانه شما در حکم پناهگاهتان است و از هیچ چیزی به اندازه اینکه در کنار فامیل های نزدیک و افراد مورد علاقه تان باشید لذت نمی برید

موز

فردی با محبت ملایم خونگرم و دلسوز هستید اغلب اوقات از کمبود اعتماد به نفس رنج می برید و کمی احساس ترس در شما دیده می شود برخی مواقع مردم از اخلاق خوب شما سو استفاده می کند شریک زندگی خود را تحت هر شرایطی که از نظر روحی و جسمی داشته باشید می پرستید و ارتباطات شما با دیگران در وضعیت متعادلی قرار دارد.

نارگیل

جدی متفکر و اندیشمند هستید اگر چه از روابط اجتماعی تان لذت می برید ولی در انتخاب شریک زندگی بسیار سخت گیر هستید در کارهایتان سر سختی و سماجت دارید ولی لزوما بی پروا نیستید زیرکی تیزهوشی و گوش به زنگ بودن از دیگر خصوصیات شخصیتی شماست باید مطمئن شوید که در هر زمینه ای و به ویژه از لحاظ شغلی در راس امور قرار دارید شریک زندگی شما باید فرد باهوشی باشد احساسات در زندگی برای شما مهم است ولی به طور حتم برایتان همه چیز نیست!

انگور سیاه

به طور کلی فردی مودبی هستید به سرعت عصبانی می شوید ولی خیلی سریع به حال اولیه باز می گردید از زیبایی در هر نوع ان لذت می برید فرد محبوبی هستید شما سرشت خونگرم و سخاوتمند دارید. میل زیادی برای زندگی در شما موج می زند و از انجام هر کاری که می کنید لذت می برید شریک زندگی تان باید در هیجانات شما سهیم شود و از پیشنهاداتتان لذت ببرید.

آناناس

به سرعت تصمیم می گیرید و در انجام کارهایتان سریع و چابک هستید تغییرات شغلی شما را نمی ترساند که این موضوع یکی از برتری های شخصیت شماست توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید و از حجم زیاد وضایف اطرافتان نمی هراسید سعی دارید در ورابط خود با دیگران متکی به نفس صادق و درستکار باشید دوستان خود را خیلی سریع انتخاب نمی کنید ولی اگر شخصی را برگزینید تا آخر عمر با شما خواهد بود به ندرت احساساتی می شوید و شریک زندگی تان اغلب تحت تاثیر یکرنگی شما قرار می گیرد ولی اجازه ندهید که به دلیل عدم توانایی شما در ابراز محبت نا امید شود.

هيچ چيز به اندازه مقايسه خود با ديگران خوشبختي و شادي‌مان را تباه نمي‌کند

mahmodigوبلاگ

هيچ چيز بيشتر از اين خوشبختي و شادي من را تباه نمي‌کند که وقتي خودم را با کسي مقايسه مي‌کنم اما چرا اين کار را مي‌کنم؟

اين کار باعث مي‌شود ديگر از آنچه هستم و آنچه دارم نتوانم لذت ببرم. هميشه کسي وجود دارد که شغلي بهتر، پول بيشتر، ماشين زيباتر، يا صورت جذاب‌تري داشته باشد. خيلي‌ها هم هستند که همه اين‌ها را با هم دارند. شما هم عادت کرده‌ايد مدام خودتان را با ديگران مقايسه کنيد؟

ما هميشه ظاهر کار را مي‌بينيم. تصورات ما هميشه براساس ظاهر بيروني شکل مي‌گيرد. اينجور مقايسه فقط باعث ناراحتي ما مي‌شود.

راه‌هاي مختلفي وجود دارد که مقايسه کردن خودمان با ديگران باعث آسيب رساندن به ما مي‌شوند و اگر ادامه پيدا کنند، آن وقت يک خلأ عميق عاطفي در ما ايجاد مي‌شود.

دزديدن حس شادي: از همان ثانيه اول حس رضايت و خرسندي از من گرفته مي‌شود. شانس لذت بردن از آنچه که دارم و آنچه که تابه حال به دست آورده ام از من دزديده مي‌شود. در قلبم حس حسادت رشد مي‌کند و دوست دارم چيزي را داشته باشم که آن فرد دارد. کم کم مرغ همسايه برايم غاز مي‌شود.

ايجاد حس بي‌کفايتي: وقتي خودم را با کساني که موفق‌تر از من هستند مقايسه مي‌کنم، هيچکدام از تلاش‌هاي خودم ديگر به چشم نمي‌آيند. البته واقعيت اين است که من هيچ درک عميقي نسبت به موقعيت آن‌ها ندارم. نمي‌دانم که چطور به چنين موقعيتي رسيده‌اند و فکر مي‌کنم چون باهوش‌تر و عاقل‌تر از من بوده‌اند، موفق‌تر از من شده‌اند.

ايجاد حس ناامني: مقايسه کردن خودم با اين وضعيت، حس اعتماد به نفس من را خراب مي‌کند. همه چيز خودم ديگر برايم زير سوال مي‌رود. نگران اين مي‌شوم که ديگران چه فکري درمورد من مي‌کنند. گاهي فکر مي‌کنم که ديگران از من سوء استفاده مي‌کنند.

اگر اجازه بدهم اين احساس نارضايتي، بي کفايتي و ناامني همه من را فرا مي‌گيرد. گودال عميقي مي‌شود که همه انگيزه و لذت من را در خود دفن مي‌کند.

وبگردی : زنـدگـي‌ را مـتـعادل کـنـيـم

وبلاگ "رازهاي موفقيت"

زندگي تعادلي است بين کار و تفريح، خانواده و اوقات شخصي. ما بايد تصميم بگيريم که چه طور زندگي‌مان را متعادل کنيم.

سال‌ها پيش، حاکمي ‌به يکي از سوارکارانش گفت: مقدار سرزمين‌هايي را که بتواند با اسبش طي کند را به او خواهد بخشيد. همان‌طور که انتظار مي‌رفت، اسب سوار به سرعت براي طي کردن هرچه بيشتر سرزمين‌ها سوار بر اسبش شد و با سرعت شروع کرد به تاختن. با شلاق زدن به اسبش با آخرين سرعت ممکن مي‌تاخت و مي‌تاخت. حتي وقتي گرسنه و خسته بود، متوقف نمي‌شد چون مي‌خواست تا جايي که امکان داشت سرزمين‌هاي بيشتري را طي کند.

وقتي مناطق قابل توجهي را طي کرده بود به نقطه‌اي رسيد. خسته بود و داشت مي‌مرد. از خودش پرسيد: چرا خودم را مجبور کردم تا سخت تلاش کنم و اين مقدار زمين بدست بياورم؟ در حالي که در حال مردن هستم و تنها به يک وجب خاک براي دفن کردنم نياز دارم.

داستان بالا شبيه سفر زندگي خودمان است. براي به دست آوردن ثروت، قدرت و شهرت سخت تلاش مي‌کنيم و از سلامتي و زماني که بايد براي خانواده صرف کرد، غفلت مي‌کنيم تا با زيبايي‌ها و سرگرمي‌هاي اطرافمان که دوست داريم مشغول باشيم.

وقتي به گذشته نگاه مي‌کنيم متوجه خواهيم شد که هيچگاه به اين مقدار احتياج نداشتيم، اما نمي‌توان آب رفته را به جوي بازگرداند.

زندگي تنها پول در آوردن و قدرتمند شدن و به دست آوردن شهرت نيست. زندگي قطعا فقط کار نيست، بلکه کار تنها براي امرار معاش است تا بتوان از زيبايي‌ها و لذت‌هاي زندگي بهره‌مند شد و استفاده کرد.

زندگي تعادلي است بين کار و تفريح، خانواده و اوقات شخصي. بايستي تصميم بگيري که چه طور زندگيت را متعادل کني. اولويت‌هايت را تعريف کن و بدان که چه طور مي‌تواني با ديگران به توافق برسي، اما هميشه اجازه بده که بعضي از تصميماتت براساس غريزه درونيت باشد. شادي معنا و هدف زندگي است؛ هدف اصلي وجود انسان. اما شادي معنا‌هاي متعددي دارد.

درس زندگی : بخواهید تا موفق شوید

 

برخی افراد با آنكه شرایط، صلاحیت، استعداد و امكانات موفقیت را دارند اما به دلیل ناآگاهی و عدم اعتماد به نفس و ترس، حتی از این كه طالب موفقیت، رشد و بالندگی باشند می‌هراسند و یا حتی به آن فكر هم نمی‌كنند!

آنها تصور می‌كنند موفقیت‌ همای سعادتی است كه تنها بر سر عده معدودی از منتخبان جامعه می‌نشیند! روی سخن این مقاله با این گروه است. این افراد اصولا شهامت این را ندارند كه حتی موفقیت را طلب كنند و آن را حق مسلم خود بدانند در حالی كه تنها نكته مهم خواستن آنهاست.

چرا به توانایی‌های خود واقف نیستید، چرا به موارد كوچك و كم‌ارزش می‌پردازید در حالی كه می‌توانید آرزوهای بزرگی داشته باشید. هر چه خواسته‌ها و هدف‌های شما بزرگتر باشند به همان نسبت قدرت تفكر، هوش و خلاقیت شما بیشتر شده و نیروهایی را كه حتی تصورش را هم نمی‌كردید در شما زنده خواهند شد.

ماركوالیوس می‌گوید: فقط رویاهای بزرگ می‌توانند روح انسان‌ها را به حركت درآورند. گوته، شاعر، داستان‌نویس و منتقد بزرگ آلمانی هم می‌گوید: رؤیاهای كوچك در سر نپرورانید زیرا رؤیاهای كوچك قدرت ندارند قلب مردان را تكان دهند. روانشناسی هم بر این مطلب تاكید دارد كه اگر انسان‌ها همواره هدف‌های جدید و بزرگی را دنبال كنند زندگی‌شان پرمعنا و زیبا می‌شود. اگر احساس می‌كنید باید بهتر و بالاتر از آنچه هستید بشوید این احساس مقدس را گرامی بدارید و آن را ارج بنهید زیرا این نقطه آغاز موفقیت شماست.

توانایی‌های خود را بشناسید

انسان به عنوان جانشین خداوند در روی زمین و اشرف مخلوقات توانایی‌های بی‌شماری دارد. خداوند تنها پس از خلق انسان بود كه عبارت فتبارك‌ا... احسن‌الخالقین را فرمود.

هووارد گاردنر پس از تحقیقات فراوان در سال 1992 اعلام كرد كه نوابغ فقط از نه درصد ظرفیت مغزی خود استفاده كرده‌اند!

تعداد سلول‌های مغزی شما بیش از صدمیلیارد است كه در هنگام ارتباط با دیگران یا سخن گفتن و تجزیه و تحلیل كردن و یا خلاقیت ، تفكر و... هر كدام از این سلول‌ها توسط صدها شاخكی كه ایجاد می‌كنند با سلول‌های دیگر مغزی مرتبط می‌شوند. كافی است عدد سلول‌ها را در تعداد شاخك‌ها ضرب كنید. آیا می‌توانید عدد حاصل را در ذهن خود مجسم كنید؟!

آری این است حد بیكران توانایی و قدرتی كه خداوند در شما به ودیعه نهاده است. پس آیا بهتر نیست در اندیشه تازه و نو شدن و استفاده از این همه توان و قدرت خود باشید؟

مولوی می‌گوید:

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

بگذرد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود

خود را تغییر دهید

افرادی موفقندكه آمادگی پذیرش تغییر و انعطاف را داشته باشند. (آنتونی رابینز)

حال كه به ظرفیت عظیم و بی‌حد خود پی‌بردید باید آماده تغییر شوید، این تغییر باید ابتدا از تفكر و نگرش شما به خود و زندگی شروع شده و سپس به نحوه رفتار و عملكرد شما تسری یابد.

از سوی دیگر بزرگی می‌گوید: شرایط زندگی ما ممكن است برآنچه هستیم تاثیر گذاشته باشد اما برای آنچه می‌خواهیم بشویم خودمان مسئول هستیم!

مارك فیشر می‌گوید: همیشه به خاطر داشته باش كه در ارتفاعی از زمین دیگر ابری وجود ندارد اگر هنوز آسمان زندگی‌ات ابری است به این دلیل است كه به اندازه كافی اوج نگرفته‌ای! رفتار و عملكرد ما تحت تاثیر اندیشه و نوع نگاهمان است. اندیشه زیبا و مثبت رفتار و نتایج زیبا می‌آفریند.

عدم موفقیت معلول نتایج غلطی است كه از كار و زندگی خود می‌گیریم و نتایج غلط ما محصول رفتار نادرست ما است. به بیان دیگر افراد موفق آموخته‌اند كه كارها را به روش دیگری انجام دهند پس از نظر منطقی ما هم می‌توانیم این روش‌ها را یاد بگیریم.

فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بكنند آنچه مسیحا می‌كرد

نكته مهم این است كه باید بدانیم نگرش‌های غلط موجب بروز رفتارهای غلط می‌شود!

فیلسوف بزرگ ویلیام جیمز می‌گوید: بزرگترین كشف عصر ما این است كه اگر انسان‌ها نگرش‌های خود را اصلاح كنند زندگی آنها اصلاح می‌شود و جالب‌تر اینكه نگرش‌های نادرست می‌تواند با آموزش‌های درست، اصلاح شود بنابراین فرمول كلی موفقیت به قرار زیر است:

آموزش درست---» تغییر نگرش---» تغییررفتار---» تغییرنتایج این فرمول بسیار مهم را به خاطر بسپارید و سعی كنید از هم‌اكنون و پس از تعیین اولویت‌های خود برای موفقیت با استفاده از آموزش درست كه شامل مطالعه كتاب‌های مناسب، شركت در دوره‌ها و همایش‌های مرتبط با هدف، تمركز بر هدف و... است راه را آغاز كنید. در تمام ساعات روز به آن فكر كنید تا رفتار و عملكرد شما در جهت وصول به آن تقویت شود و بالاخره موفقیت را در آغوش بگیرید.

به تعبیر گوته «در لحظه‌ای كه شخص قاطعانه مصمم به انجام كاری می‌شود، مشیت الهی نیز بر همان كار قرار می‌گیرد، آنگاه همه چیز به كمك شخص می‌شتابند كه در غیر آن صورت هرگز چنان نمی‌شد. زنجیره‌ای از رویدادها در اثر عزم راسخ صادر می‌شوند. همه‌گونه وقایع نادیدنی، ملاقات‌ها و كمك‌های مادی كه هیچ‌كس تصورش را هم نمی‌تواند بكند، به سود شخص سر راهش قرار می‌گیرند. هر چه را می‌خواهید یا رویای انجامش را دارید، شروع كنید. شهامت در خود ذكاوت، قدرت و جادو دارد. همین حالا شروع كنید

پنجره و آیینه

روزی یک جوان بسیار ثروتمند نزد یک روحانی رفت و از او خواستار نصیحتی برای راهنمایی زندگیش شد. مرد روحانی او را به طرف پنجره برد و از او پرسید: شما از میان این شیشه چه می بینید؟

- مردمی را می بینم که می روند و می آیند و کوری را می بینم که در جاده ای درحال گدایی می باشد.

در آنجا بود که روحانی یک آیینه بزرگ به آن جوان نشان داد و مجددا از او سوال کرد: حالا به من بگویید که در این آیینه چه می بینید؟

- چهره خودم را در آن می بینم

- و حال دیگر آن مردم را نمی بینید. شما متوجه هستید که پنجره و آیینه هر دو از شیشه ساخته شده اند, اما در آیینه, چون یک پوشش نازک نقره ای به کار رفته است, چیزی به جز خودت را در آن نمی بینی. حالا باید هر دوی این شیشه ها را با یکدیگر مقایسه کنی. وقتی به پنجره می نگری دیگران را در آن دیده و بخاطر ایشان احساس همدردی می کنی, اما وقتی پوشیده از نقره است, یعنی غنی و فقط خودت را در آن می بینی. و قثط وقتی فردی ارزشمند خواهی بود که شهامت زدودن آن پرده نقره ای را از جلوی چشمانت داشته باشی, در آن صورت مجددا قادر خواهی بود تا به مردم عشق بورزی.

القاب کشورها

 

اسپانیا= سرزمین ماتادورها

اتریش= سرزمین دانوب

ایتالیا = کشور چکمه ای

ایسلند= سرزمین یخهای جاودانی

برزیل = کشور قهوه

بحرین = مروارید خلیج

پرو = سرزمین اینکاها

تبت= بام جهان

چاد = کشور دریاچه

چین = کشور اسمانی

سوئد= کشور باسوادها

سیلان = گوشواره هندوستان

ساحل عاج = کشور فیل ها

شوروی= پشت پرده اهنین

شیلی = کشور دراز

فنلاند = کشور هزار دریاچه

فلسطین= ارض المقدس

فیلیپین= کشور جزیره ها

کنیا = کشور مائومائو

کوبا = کاسه شکر

مالدیو= کشور خوشه ای

مصر= سرزمین فراعنه

نپال= کعبه کوهنوردان

ونیز= ملکه ادریاتیک

هلند = کشور گل لاله

و اما ایران:؟

تمام چيزهايي که يک نفرمي خواهد..

 

من آموخته ام که

گاهي تمام چيزهايي که يک نفر

مي خواهد، فقط دستي است

براي گرفتن دست او

و قلبي است براي فهميدن وي

همه چهار زن دارند‌ !(از پستهای قلی )

 

‌روزي روزگاري تاجر ثروتمندي بود كه 4 زن داشت.

زن چهارم را از همه بيشتر دوست داشت و او را مدام با خريدن جواهرات گران قيمت و غذاهاي خوشمزه خوشحال مي‌كرد. بسيار مراقبش بود و بهترين چيزها را به او مي‌داد.‌‌

زن سومش را هم خيلي دوست داشت و به او افتخار مي‌كرد. اگرچه واهمه شديدي داشت كه روزي او تنهايش بگذارد.

واقعيت اين است كه او زن دومش را هم بسيار دوست داشت. او زني بسيار مهربان بود كه دائما نگران و مراقب همسرش بود. مرد در هر مشكلي به او پناه مي‌برد و او نيز به تاجر كمك مي‌كرد تا گره كارش را بگشايد و از مخمصه بيرون بيايد.

اما زن اول مرد، زني بسيار وفادار و توانا بود كه در حقيقت عامل اصلي ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگي بود كه اصلا مورد توجه مرد نبود. با اينكه از صميم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه اي كه تمام كارهايش با او بود حس مي‌كرد و تقريبا هيچ توجهي به او نداشت.

روزي مرد احساس مريضي كرد و قبل از آنكه دير شود فهميد كه به زودي خواهد مرد. به دارايي زياد و زندگي مرفه خود انديشيد و با خود گفت: ‌"من اكنون 4 زن دارم، اما اگر بميرم ديگر هيچ كسي را نخواهم داشت و تنها و بيچاره خواهم شد"! بنابراين تصميم گرفت با زنانش حرف بزند و براي تنهايي‌اش فكري بكند.

اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت:"من تورا بيشتر از همه دوست دارم و از همه بيشتر به تو توجه كرده ام و انواع راحتي ها را برايت فراهم آورده ام ، حالا در برابر اين همه محبت من آيا در مرگ با من همراه مي‌شوي تا تنها نمانم؟"زن به سرعت گفت : " هرگز" و مرد را رها كرد.

ناچار با قلبي كه به شدت شكسته بود نزد زن سوم رفت و گفت:‌"من در زندگي تو را بسيار دوست داشتم آيا در اين سفر همراه من خواهي آمد؟"زن گفت: " البته كه نه! زندگي در اينجا بسيار خوب است. تازه من بعد از تو مي‌خواهم دوباره ازدواج كنم " قلب مرد يخ كرد.

مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت:"تو هميشه به من كمك كرده اي . اين بار هم به كمكت نياز شديدي دارم شايد تو از هميشه بيشتر مي‌تواني در مرگ همراه من باشي؟ "زن گفت :" اين بار با دفعات ديگر فرق دارد . من نهايتا مي‌توانم تا گورستان همراه جسم بي جان تو بيايم اما در مرگ،...متاسفم"! گويي صاعقه اي به قلب مرد آتش زد.

در همين حين صدايي او را به خود آورد:"من با تو مي‌مانم ، هرجا كه بروي"، تاجر نگاهش كرد، زن اول بود كه پوست و استخوان شده بود ، انگار سوءتغذيه، بيمارش كرده باشد. غم سراسر وجودش را تيره و ناخوش كرده بود و هيچ زيبايي و نشاطي برايش باقي نمانده بود . تاجر سرش را به زير انداخت و آرام گفت:" بايد آن روزهايي كه مي‌توانستم به تو توجه مي‌كردم و مراقبت بودم ..."

در حقيقت همه ما چهار زن داريم! ا

لف: زن چهارم بدن ماست كه مهم نيست چقدر زمان و پول صرف زيبا كردن او بكنيم وقت مرگ، اول از همه او ما را ترك مي‌كند.

ب: زن سوم دارايي‌هاي ماست. هر چقدر هم برايمان عزيز باشند وقتي بميريم به دست ديگران خواهد افتاد.

ج : زن دوم كه خانواده و دوستان ما هستند. هر چقدر هم صميمي و عزيز باشند ، وقت مردن نهايتا تا سر مزارمان كنارمان خواهند ماند.

د: زن اول كه روح ماست. غالبا به آن بي توجهيم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست مي‌كنيم.او ضامن توانمندي هاي ماست اما ما ضعيف و درمانده رهايش كرده ايم تا روزي كه قرار است همراه ما باشد، اما ديگر هيچ قدرت و تواني برايش باقي نمانده است.

باهم بياموزيم و براي همديگر کمک باشيم

وبلاگ پژمان

کارنامه زندگي هر شخص معلوم مي‌کند که چقدر در زندگي خود موفق بوده و چقدر اين موفقيت را با ديگران به اشتراک گذاشته است.

شکست، به تعويق انداختن اهداف، سرخوردگي، گيرهاي کار، شرايط اجتماعي، سرکوفت‌ها، سرزنش‌ها، فشارها، عدم موفقيت و هزاران عامل ديگري که باعث مي‌شود از مسير واقعيمون عقب بيفتيم، نبايد بگذارد که ببريم و ادامه ندهيم.

از سويي پشتکار، اميد به آينده، داشتن روحي بزرگ، خوشحال شدن از موفقيت ديگران و حتي زيردستان و به همديگر ياري رساندن و همکاري فرهنگ و تفکري است که بيشتر از پيش بايد آن را بين خودمان گسترش دهيم. نوشتن انتقادهاي سازنده، همکاري‌هاي خوب، در ارتباط بودن، مدارا کردن و همه اينها باعث مي‌شود تا به موفقيت در زندگي کاري برسيم.

زندگي جاري است و مثبت‌ها رو بايد در نظر گرفت. رسيدن به قله هيچ وقت هدف نيست. هدف خود سفر به قله است.

پس بايد اراده داشته باشيم و آغازگر راه باشيم. سعي کنيم باهم بياموزيم و کمکي باشيم براي همديگر در جهت رشد و تکاپو.

در برابر جاهل

 

جاهلی که از روی حسادت، از مردفاضل کینه به دل گرفته بود، در راه جلوی او را گرفت و گفت:

به خدا قسم اگر یک سخن زشت به من بگویی به جای آن ده سخن زشت و ناسزا نثارت می کنم.

 مرد فاضل ، با چهره ای متبسم خونسرد گفت:

برعکس؛ اگر تو ده سخن زشت و ناسزا به من بگویی حتی یک سخن زشت و ناسزا از نم نخواهی شنید.

آن مرد شرمنده شد و راه خود را گرفت و رفت.

سخن بزرگان

 

انکه به کم خرسند است،بیش از همه دارد.(دیو ژن)

احمق در کار همه دخالت می کند،بجز کار خودش (المانی)

از خاکستر روی اتش خیال مکن که اتش خاموش است.(فرانسوی)

حرف زدن بدون فکر مانند تیر اندازی بدون هدف است.(یونانی)

دست شکسته کار می کند ،دل شکسته کار نمی کند.(ایرانی)

درس شاگرد به معلم(از پستهای قبلی )

 

در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم كلاس پنجم دبستان وارد كلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت كه همه آن ها را به يك اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست.

 البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امكان نداشت. مخصوصاً اين كه پسر كوچكى در رديف جلوى كلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد كه خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نيز دانش آموز همين كلاس بود. هميشه لباس هاى كثيف به تن داشت، با بچه هاى ديگر نمي جوشيد و به درسش هم نمي رسيد. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسيار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه كرد.

امسال كه دوباره تدى در كلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به علّت درس نخواندن او پي ببرد و بتواند كمكش كند. معلّم كلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تكاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى دارد. "رضايت كامل".

معلّم كلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همكلاسيهايش دوستش دارند ولى او به خاطر بيمارى درمان ناپذير مادرش كه در خانه بسترى است دچار مشكل روحى است.

معلّم كلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسيار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن مي كند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرايط محيطى او در خانه تغيير نكند او به زودى با مشكل روبرو خواهد شد.

معلّم كلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها كرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمي دهد. دوستان زيادى ندارد و گاهى در كلاس خوابش مي برد

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشكل او پى برد و از اين كه دير به فكر افتاده بود خود را نكوهش كرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدايايى براى او آوردند. هداياى بچه ها همه در كاغذ كادوهاى زيبا و نوارهاى رنگارنگ پيچيده شده بود، بجز هديه تدى كه داخل يك كاغذ معمولى و به شكل نامناسبى بسته بندى شده بود.

خانم تامپسون هديه ها را سركلاس باز كرد. وقتى بسته تدى را باز كرد يك دستبند كهنه كه چند نگينش افتاده بود و يك شيشه عطر كه سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. اين امر باعث خنده بچه هاى كلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع كرد و شروع به تعريف از زيبايى دستبند كرد. سپس آن را همانجا به دست كرد و مقدارى از آن عطر را نيز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بيرون مدرسه صبر كرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را مي داديد.

خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشينش رفت و براى دقايقى طولانى گريه كرد. از آن روز به بعد، او آدم ديگرى شد و در كنار تدريس خواندن، نوشتن، رياضيات و علوم، به آموزش "زندگي" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ويژه اى نيز به تدى مي كرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بيشتر تشويق مي كرد او هم سريعتر پاسخ مي داد. به سرعت او يكى از با هوش ترين بچه هاى كلاس شد و خانم تامپسون با وجودى كه به دروغ گفته بود كه همه را به يك اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترين دانش آموزش شده بود. يكسال بعد، خانم تامپسون يادداشتى از تدى دريافت كرد كه در آن نوشته بود شما بهترين معلّمى هستيد كه من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد، يادداشت ديگرى از تدى به خانم تامپسون رسيد. او نوشته بود كه دبيرستان را تمام كرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود كه شما همچنان بهترين معلمى هستيد كه در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه ديگرى دريافت كرد كه در آن تدى نوشته بود با وجودى كه روزگار سختى داشته است امّا دانشكده را رها نكرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصيل مي شود. باز هم تأكيد كرده بود كه خانم تامپسون بهترين معلم دوران زندگيش بوده است.

چهار سال ديگر هم گذشت و باز نامه اى ديگر رسيد. اين بار تدى توضيح داده بود كه پس از دريافت ليسانس تصميم گرفته به تحصيل ادامه دهد و اين كار را كرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترين و بهترين معلم دوران عمرش خطاب كرده بود. امّا اين بار، نام تدى در پايان نامه كمى طولاني تر شده بود: دكتر تئودور استودارد. ماجرا هنوز تمام نشده است.

بهار آن سال نامه ديگرى رسيد. تدى در اين نامه گفته بود كه با دخترى آشنا شده و مي خواهند با هم ازدواج كنند. او توضيح داده بود كه پدرش چند سال پيش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش كرده بود اگر موافقت كند در مراسم عروسى در كليسا، در محلى كه معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته مي شود بنشيند. خانم تامپسون بدون معطلى پذيرفت و حدس بزنيد چكار كرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگين ها به دست كرد و علاوه بر آن، يك شيشه از همان عطرى كه تدى برايش آورده بود خريد و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در كليسا خانم تامپسون را ديد او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از اين كه به من اعتماد كرديد از شما متشكرم. به خاطر اين كه باعث شديد من احساس كنم كه آدم مهمى هستم از شما متشكرم. و از همه بالاتر به خاطر اين كه به من نشان داديد كه مي توانم تغيير كنم از شما متشكرم.

خانم تامپسون كه اشك در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه مي كنى. اين تو بودى كه به من آموختى كه مي توانم تغيير كنم. من قبل از آن روزى كه تو بيرون مدرسه با من صحبت كردى، بلد نبودم چگونه تدريس كنم. بد نيست بدانيد كه تدى استودارد هم اكنون در دانشگاه آيوا يك استاد برجسته پزشكى است و بخش سرطان دانشكده پزشكى اين دانشگاه نيز به نام او نامگذارى شده است !

همين امروز گرمابخش قلب يك نفر شويد... وجود فرشته ها را باور داشته باشيدو مطمئن باشيد كه محبت شما به خودتان باز خواهد گشت..

خداوند در دو حال می‌خندد

در فرهنگ عامه‌ی ایرانیان است این که:

خداوند در دو حال می‌خندد:

وقتی قرار باشد چیزی بشود و چه تلاش نافرجامی می‌کنند خلایق که نشود، و هنگامی که قرار باشد چیزی نشود و چه زور بیهوده‌ای می‌زنند بندگان که بشود.

و چه سرخوشانه می‌گذرد این روزها که زیر سایه‌ی خداوند نشسته‌ایم و با او می‌خندیم!

راز جوان ماندن در چیست؟

 

همه ی افراد دوست دارند که صورت و چهره شان شادابی و جوانی خود را حفظ کند،چطور چنین گفته ای تحقق می یابد؟

افرادی كه در یك برنامه ورزشی منظم و طبق اصول علمی شركت می كنند،بیش از دیگران احساس جوانی می كنند.

به گفته پژوهشگران دانشگاه میوكلنیك:ورزش منظم خطر ابتلا به بسیاری از بیماری های مزمن نظیر دیابت،بیماری های قلبی - عروقی و پرفشاری خون را كاهش می دهد و باعث افزایش طول عمر و بهبود كیفت زندگی افراد می شود.

شركت كردن در یك برنامه ورزشی هوازی به میزان 3 تا 5 بار در هفته،به مدت 30 دقیقه در هر جلسه به همراه ورزش های مقاومتی نظیر كار با وزنه به میزان 2 تا 3 بار درهفته،هر بار 20 دقیقه به همراه ورزش های كششی به منظور افزایش انعطاف پذیری عضلات تاثیر چشمگیری در ایجاد احساس جوان ماندن افراد دارد.

salamatnews.ir

وبگردی :بايد فرار كرد از خود بي‌رويا

وبلاگ یک مدیر

رويا‌ها دواي درد روزمرگي‌هاي ماست؛ بعضي وقت‌ها كه درد به سر حد جنونمان كشانده، مي‌رويم سر وقت جعبه داروها تا رويايي بيابيم براي تسكين درد و هيچ چيز پيدا نمي‌كنيم...

جواني روزگار رويا‌هاست... ساعت‌ها بيدار ماندن و چشم به سقف و به آسمان دوختن و زيستن با رويا‌ها و گرم شدن و زنده شدن و آرام چشم بر هم نهادن و خوابيدن به اميد تداوم روياها با خوابي زيبا... و روزگاران بي‌رويا خود را با هر چيز سرگرم كردن و دير با خود تنها شدن... پس بايد فرار كرد از با خود تنها شدن، از خود بي‌رويا!

جواني روزگار بيان بي‌محاباي حرف و احساسات است. رويا هدف ايجاد مي‌كند و هدف بيان و احساس را بر زبان جاري مي‌كند و خالي مي‌شوي و سخت است رويا نداشتن و بي‌احساس سخن گفتن يا با احساس سكوت كردن؛ اگر بي‌رويا باشي، غصه‌اي هم داشته باشي، درد بي‌درمان...

وبگردی : كاش معجزه دوست داشتن و دوست داشته شدن را مي‌آفريديم

وبلاگ payab

عشق را مي‌ستايم كه پلي عاشقانه ميان من و رازهايم گشوده است. عشق را مي‌ستايم كه نگفتني‌ها را و به قلم نيامدني‌ها را آشكار مي‌كند. عشق را مي‌ستايم، چراكه همه زيبايي‌ها، خوشي‌ها، سرورها، سعادت‌ها، لذت‌ها و بودن‌هاست.

قانون عشق قانون از خود گذشتن و به او رسيدن است.

گاه در قعر تنهايي به خود مي‌گوييم آيا واقعا زندگي ارزش اين همه تلاش را دارد؟ هميشه سردترين و تاريك‌ترين لحظه، درست قبل از سپيده است.

كاش عاشق مي‌مانديم. كاش عاشق بوديم و چون باران بر همه مي‌باريديم.

كاش با عشق درون خود را به روي هر چه زيبايي مي‌گشوديم.

كاش عشقي بزرگ در سر داشتيم، ازآن سان كه معجزه‌اي شايسته زندگي مي‌آفريديم؛ معجزه دوست داشتن و دوست داشته شدن...

هرچه گويم عشق را شرح و بيان 

 چون به عشق آيم خجل باشم از آن

 

تأثير رنگها بر تفكر و خلاقيت

 

روان‌شناسان بر اين عقيده‌اند كه سبز حالتي از نگرش ذهني مثبت را ايجادكرده و چون با رنگهاي طبيعت، بيشتر سر و كار دارد احساس ثبات و امنيت را در ما تقويت مي‌كند. البته رنگ سبز در تُن‌هاي متفاوت، نمادي متفاوت دارد.

ما در دنياي رنگها زندگي مي‌كنيم و تا حد بسيار زيادي به رنگها خو گرفته‌ايم. رنگي بودن جهان يكي از بزرگترين موهبتهاي الهي است كه باعث شادي و نشاط انسانها شده و موجب رسيدن به اميد و آرامش در آنان مي‌شود.

ما در دنياي رنگها زندگي مي‌كنيم و تا حد بسيار زيادي به رنگها خو گرفته‌ايم. رنگي بودن جهان يكي از بزرگترين موهبتهاي الهي است كه باعث شادي و نشاط انسانها شده و موجب رسيدن به اميد و آرامش در آنان مي‌شود.

همه ي ما از وجود رنگها آگاهيم امّا آيا از تأثير آنها بر روح ، روان ، ذهن و انديشه‌مان نيز باخبريم؟ روان‌شناسان دريافته‌اند كه رنگها تأثيرات معجزه‌ آسايي بر روح و روان انسانها داشته و علاقه به رنگهاي خاص نيز گوياي بسياري از ناگفته‌هاي ذهن و روح آنهاست.

آنچه سبب شد در اين مقاله به تأثير رنگها بپردازيم، بررسي اثرات رنگها بر خلاقيت فكري و ذهني كودكان و رشد تفكر در آنها ست ؛ چرا كه مي‌توان از رنگها بعنوان ابزاري در خدمت رشد تفكر بچه‌ها استفاده كرد. قبل از هر چيز لازم است بدانيم كه رنگها چطور تعريف مي‌شوند؟ رنگ به كيفيتي گفته مي‌شود كه با آن مي‌توانيم اسمي براي آنچه در طيف مي‌بينيم مثل سبز، زرد، قرمز، نارنجي و ... بگذاريم.

ته رنگ نيز وقتي ايجاد مي‌شود كه به رنگ موردنظر كمي رنگ سياه اضافه شود و تون وقتي ايجاد مي‌شود كه به رنگ مورد نظر كمي خاكستري اضافه شده باشد.حال در اينجا به بررسي تأثير رنگهاي مختلف بر خلاقيت افراد مي‌پردازيم:

رنگ قرمز:

رنگ قرمز يكي از سه رنگ اصلي است كه بسيار هيجان‌انگيز و اعتمادآفرين ـ آور است و اغلب، خطر و آتش را تداعي مي‌كند. در ضمن حواس را تحريك كرده و انرژي‌هاي متمركز، جاه‌طلبي، شهامت و اشتها را افزايش مي‌دهد.

قرمز، رنگي است هيجاني و ذهن منطق‌گرا را به زانو در مي‌آورد. اين رنگ، انرژي مهار نشده اي است كه موجب افزايش خلاقيت، انرژي و شادابي در زندگي مي‌گردد.

چكيده‌ ويژگيهاي رنگ قرمز

  • مثبت
  • پر انرژي
  • با اعتماد به نفس
  • پر شور
  • روراست
  • اقدام كننده
  • كاوشگر
  • اخلاق‌گرا
  • منفي
  • خسته كننده
  • پرخاشگر
  • ناراضي
  • عجول
  • بي‌تاب
  • بيش از حد مغرور

توجه: رنگ قرمز در معماري كلاسهاي درس، كاربردي ندارد؛ زيرا ديوارهاي قرمز كودكان را آشفته حال و بَد خلق مي‌كند و به علت روح هيجاني كه در اين رنگ نهفته است، كودك را از حالت آرام خارج كرده و به جنب و جوش و ناآرامي مي‌كشاند و از تمركز او جلوگيري مي‌كند؛ لذا بهتر است از رنگ قرمز در فضاي كلاسي استفاده نشود اما مي‌توان از اين رنگ در محيطهاي بازي ، نمايش و ورزش استفاده كرد.

زرد

در ميان رنگها، زرد بالاترين بازتابش را داشته و محرك فكر است. اين رنگ، سمبل طبيعي آگاهي و روشني است و روي ضمير انسان، خلاقيت و مثبت انديشي اواثر مي‌گذارد بطوري كه مثبت بودن را تداعي مي‌كند؛ ولي در عين حال، معاني منفي زيادي دارد.

زرد يكي از رنگهاي اصلي است كه با فعاليتهاي ذهني تداعي دارد و هوش و كنجكاوي فرد را تقويت مي‌كند. بنابراين با نماد سرعت، بويژه سرعت تفكر و تصميم‌گيري در ارتباط است و تمركز حواس را بالا مي‌برد.

ليمويي

ليمويي يكي از رنگهاي خانوادة زرد مي‌باشد كه نشان‌دهندة شخصيت مثبت و زود فهمي است. در ضمن تركيب آن با آبي آسماني نشانگر ذهن باز، فهم زياد و درك بسيار شفاف است.

لازم به تذكر است كه رنگ زرد Contrast يا تقابل ويژه‌اي با خاكستري كه رنگ خنثي است دارد، لذا براي حذف معاني منفي آن، از رنگ خاكستري و خانواده آن استفاده مي‌شود.

توجه: رنگ زرد در دكوراسيون داخلي، فضا را روشن و شاد مي‌سازد ولي مشاوران و مددكاران اجتماعي كه سر و كارشان با كساني است كه از لحاظ احساسي، آسيب پذيرند بايد در انتخاب اين رنگ با احتياط عمل كنند؛ زيرا اين رنگ هم براي احساسات خوب و هم براي احساسات بد بسيار تحريك كننده‌ است. لازم به ذكر است كه طراحان اتاقهاي آموزشي هم از اين امر مستثني نبوده و بايد در انتخاب رنگ فضاي آموزشي توجه لازم را داشته باشند.

نارنجي

رنگ نارنجي، مخلوطي از قرمز و زرد است و گفته شده شوق را با استعداد تركيب مي‌كند. در ضمن رنگ يادگيري، آزمايش، قضاوت، پذيرش يا رد مطلب هم هست. نارنجي احساسات متلاطم و هيجاني را تسكين مي‌دهد و براي رسيدن به آرامش بسيار مؤثر است؛ چرا كه قسمت زرد آن، با خنثي كردن انرژي و هيجان رنگ قرمز، انجام اين فرايند را به صورت عقلاني و منطقي تضمين مي‌كند.

قرار گرفتن در محيط نارنجي، افق ديد و فكر را وسيعتر كرده و رنگي انقلابي بشمار مي‌رود، چرا كه پشتكار و پروژه‌هاي رسيدن به گامهاي موفقيت آميز را ترسيم مي‌كند.

در ستاره‌شناسي، نارنجي با علامت شير (مرداد) ارتباط خاصي دارد و به تقويت ايده‌آلهاي دوستانه و اجتماعي، خلاقيت و خودشكوفايي كمك مي‌كند.

در رنگ نارنجي، حسي مستتر شده كه مي‌تواند بر حمله‌هاي غيرمنطقي و فوبي‌ها (ترسها) پايان دهد.

استفاده از رنگ نارنجي در محيط آموزشي

رنگ نارنجي، رنگي زنده و قوي است و بهتر است با رنگهايي همچون رُسي يا زردآلويي مخلوط شود تا اتاق را از حالت پرتنش خارج كرده و به محيطي آرام‌ و دوستانه‌تر تبديل كند. از آنجا كه نارنجي رنگي است محرك ، براي فضاي آموزشي در مقطع دبستان بسيار ايده‌آل است؛ چرا كه از يك طرف دانش آموزان را سرزنده، نيرو‌بخش، گرم و آرامش طلب مي‌كند و از طرف ديگر از خواب آلودگي و بي علاقگي كودك مخصوصاً در ساعات اوليه صبح جلوگيري مي‌كند.

سبز

رنگ سبز مي‌تواند در درون ساختار روان‌شناختي ما تعادل كامل ايجاد كند و در بين همه رنگها از همه آنها خوشايندتر است، زيرا چشم براي تمركز كردن روي آن هيچ نيازي به تنظيم شبكيه ندارد.

روان‌شناسان بر اين عقيده‌اند كه سبز حالتي از نگرش ذهني مثبت را ايجادكرده و چون با رنگهاي طبيعت، بيشتر سر و كار دارد احساس ثبات و امنيت را در ما تقويت مي‌كند. البته رنگ سبز در تُن‌هاي متفاوت، نمادي متفاوت دارد.

رنگ سبز در تُن‌هاي متفاوت:

سبز يشمي

در اين رنگ، آرامش روحي نهفته شده و فراست و هشياري فرد را بالا مي‌برد. سبز به انسان كمك مي‌كند تا اسرار نهان جهان هستي را بهتر درك كرده و به او بينش فلسفي همراه با عقل سليم عطا كند. كسانيكه سبز يشمي را دوست دارند بطور ذاتي روشن‌بين و منطقي هستند.

سبز تيره

سبز تيره نشان‌دهنده قابليت اعتماد (اعتماد پذيري) است و فردي كه اين رنگ را دوست دارد، داراي شخصيت با ثباتي است كه در بحرانها مي‌تواند بدون دستپاچگي كنترل اوضاع را در دست گيرد. در چنين اشخاصي عقل، منطق و ذهنيت واقع‌بين از خصوصيات دروني آنها زاييده شده است.درضمن اختلاط سبز تيره با آبي آسماني، آزادي انديشه و خلاقيت را نشان مي‌دهد.

استفاده از رنگ سبز در فضاي آموزشي

سبز، يك رنگ ثانويه است كه از تركيب دو رنگ متضاد زرد و آبي بدست مي‌آيد. اين رنگ چون با طبيعت در ارتباط است، رنگي متعادل محسوب مي‌شود و به آرامش روحي و اعصاب كمك كرده و محيطي آرامش‌بخش را ايجاد مي‌كند.

سبز براي دكوراسيون اتاقهاي مطالعه، فضا‌هاي آموزشي و مكاني كه به تمركز احتياج دارد با اهميت بوده و رنگ ايده‌آلي محسوب مي‌شود. اين رنگ به اتاق و كسانيكه در آن فضا قرار دارند، آرامش‌ متعادلي مي‌دهد. اگر سبز را با انواع كرم و سفيد مخلوط كنيم و در رنگ‌آميزي اتاق و فضاي آموزشي بكار بريم، فضاي آرام‌بخش و تفكر آميزتري خواهيم داشت و اگر با رنگ قرمز تركيب شود، به شكوفايي خلاقيت افراد در آن فضا پرداخته وازخود تركيبي قوي مي‌سازد.

رنگ آبي با رنگ سبز تركيبي دلنشين و هماهنگ دارند كه در طبيعت به صورت گلهاي آبي در ميان شاخ و برگهاي سبز نمودار شده است. اين دو رنگ به كلاس ، فضايي متعادل و آرام داده و به تقويت تمركز افراد مي‌انجامد كه براي اتاقهاي مطالعه بسيار ايده‌آل است. بطور كلي تلفيق اين دو رنگ، آرام‌بخش و متمركز كننده حواس است.

توناليته‌هاي قرمز، صورتي و زرد، هم در تركيب رنگي با آبي، همراهان بسيار عالي محسوب مي‌شوند و مي‌توانند هر كدام از سردي رنگ آبي بكاهند.

آبي

آبي، يكي از رنگهاي اصلي است كه به رنگ حقيقت شهرت دارد. اين رنگ نشانگر ذهن عالي و هوش سرشار است و با احساسات و معنويت در ارتباط است. اين رنگ، آرام، آرامش‌بخش و تسلي‌دهنده است.

اگر كسي بيش از حد احساس ناراحتي كرده و در آستانه خشم و اضطراب قرار داشته باشد پوشيدن لباس آبي، آرامش و هماهنگي‌ ذهن او را افزايش داده، باعث بالارفتن تفكر او مي‌شود . بالأخره توانايي آرام كردن روح مشوش راداشته و آرامش خيال او را فراهم مي‌آورد. (مانند حالتي كه در اثر نگاه به آسمان براي فرد حاصل مي‌شود).

هنگامي كه آبي به دو قسمت رنگهاي تيره‌تر و روشن‌تر تقسيم مي شود، نشان‌دهنده نوعي شخصيت در فرد است. فردي كه به آبي تيره علاقمند است، قابل اعتماد، عاقل و جسور خواهد بود و چون با تمركز شديد روي عقل و منطق حركت مي‌كند ، ممكن است احساساتش تحت‌الشعاع قرار گرفته، آن را از دست بدهد و يا ضعيف‌تر عمل كند. بر عكس، افرادي كه به آبي روشن علاقمندند،ذاتا هنرمند و فرهيخته هستند. اين تيپ افراد را بيشتر افراد هنرمند، طراح، نويسنده و هنرپيشه تشكيل مي‌دهند كه در فعاليتهاي خلاقانه شركت دارند. رنگ آبي، تخيل فعال و حتي در بعضي موارد بيش از حد خلاق را القا مي‌كند.

استفاده از رنگ آبي در فضاي آموزشي:

از آنجا كه رنگ آبي، كيفيتي سرد و رسمي دارد، فضا را به آرامش مي‌كشاند و البته از حالت دوستانه و گرمي‌بخش دور مي‌كند. لذا بهتر است در فضاهاي آموزشي و كلاس، اين رنگ را با تلفيق رنگهاي ديگر استفاده كرد.

بنفش و ارغواني

بنفش، تركيبي از رنگ قرمز و آبي است كه يكي از معنوي‌ترين رنگها بشمار مي‌آيد و نشانگر هماهنگي بين عقل و احساسات و مرز بين معنويات و ماديات محسوب مي‌شود. اين دو رنگ در سمبوليسم رنگها تفاوت چنداني ندارند به همين منظور در يك قسمت قرار مي‌گيرند.اين دو رنگ با تفكر عالي، درك روحي و تواناييهاي رواني مرتبط هستندو در تلفيق اين دو رنگ، تُن‌هاي مختلفي بچشم مي‌خورد كه هر كدام بيانگر خصوصيت روحي افراد است.

ارغواني مايل به آبي

اين رنگ كمال گرايي، ايده‌آليسم، انسان‌گرايي و تفكر فلسفي را تقويت مي‌كند. كسانيكه اين تركيب را دوست دارند افرادي پر احساس و خوش فكرند و داراي حس ششم قوي‌اي هستند. ارغواني روشن، رنگي است كه در تصميم‌گيري با تفكر و منطق در ارتباط است.

طراحي رنگ بنفش در فضاي آموزشي:

همانطوري كه گفته شد عناصر تشكيل‌دهندة رنگ بنفش، قرمز و آبي هستند. امتزاج اين دو رنگ با بنفش، سردي و گرمي خاصي را در محيط ايجاد كرده كه رنگ قرمز، گرمي فضا و رنگ آبي سردي آن را بيشتر مي‌سازد؛ لذا طيفهاي كم رنگ بنفش به فضا و محيط آموزشي؛ آرامش ، روحيه و شادابي را تلقين مي‌كند، ولي لازم به ذكر است كه قرار گرفتن به مدت طولاني در فضاي صرف بنفش،سبب افسردگي مي‌شود، زيرا انرژي‌هاي آن به قدري قوي است كه ذهن نمي‌تواند بار اضافي آنرا تحمل كرده و از خود واكنش نشان مي‌دهد.پس بهتر است در طراحي فضاي آموزشي، رنگ بنفش را با رنگهاي سفيد، سبزو ياسي‌ ممزوج كرد.

شايان ذكر است كه بدانيم غريزه ايجاد هارموني و هماهنگي در استفاده از رنگها، هديه‌اي است كه در برخي افراد،از بدو تولد بطور ذاتي نهاده شده است؛ ولي كساني كه از اين خصوصيت برخوردار نيستند هم مي‌توانند قوانيني را در مورد مديريت رنگها بياموزند و بكار گيرند.براي مثال سايه‌ها، توناژها و ته رنگ‌ها به خاطر ارتباط تصويري طبيعي‌شان در كنار هم مي‌نشينند و قوانين ساده‌اي را به وجود مي‌آورند كه مي‌توان آنها را با هم مخلوط و هماهنگ كرد. دنياي رنگها، آنقدر وسيع و پرجاذبه است كه مورد توجه و استفاده همگان قرار مي‌گيرد.

منبع: كتاب روانشناسي رنگها ، تاليف جاناتان دي ولسلي تايلور و ترجمه مهدي گنجي

وبگردی : قلب پنجره‌اي دارد به وسعت خدا

وبلاگ پروانه مهاجر

حکايت عشق و عاشقي، حکايتي است از جنس بلور و احساس و خدا، از جنس آمدن‌ها و رفتن‌ها، از جنس دل دادن‌ها و دل سپردن‌ها، از اين که بداني و بداند که قلبي بي شکيب مي‌تپد.

تا به حال توانسته‌اي تپش قلب ابرهاي بهاري را احساس کني؟ تا به حال به پرواز ابديت گل ياس از فراز شاخه فکر کرده‌اي؟ تا به حال به کبوتري که جفتش را در کنارش بي جان مي‌يابد فکر کرده‌اي؟ فکر کرده‌اي که در آن لحظه او به چه مي‌نگرد و مي‌انديشد؟ تا به حال توانسته‌اي قلب کبوتري را دريابي، وقتي که لانه و عشق و کاشانه را بعد از سفري ويران شده مي‌بيند؟

عشق يعني اين... عشق يعني درک بودن‌ها، درک نبودن‌ها …. آيا تابه حال کسي را يافته‌اي که اين گونه معشوقي را يافته باشد؟! چه کسي عاشق است؟ باچه روحي؟ ازچه جنسي؟ يا شايد بتوان پرسيد باچه قلبي...؟

من با نبودن‌ها عاشق شده‌ام. من با نبودن‌هاي دنيا... من با نبودن‌هاي مردم... من با نبودن‌هاي بودن ... عشق را لحظه‌اي مي‌تواني درک کني که نبودن را. در آن لحظه که پنجره دلت را گشوده مي‌بيني.

تا به حال با خود فکر کرده‌اي که قلب پنجره‌اي دارد يا نه؟! شايد داشته باشد، ولي آنقدر گرد و غبار تنهايي و بودن آن را گرفته که نبودن پس

پنجره قلبت را فراموش کرده‌اي!

قلبم پنجره‌اي دارد به وسعت نبودن و عدم، به وسعت خدا، به وسعت خدا و به وسعت خدا... ناگهان لرزه‌اي در سينه و باراني در ديده و طوفاني در دل و کورسوي نوري در گوشه‌اي از پنجره قلبم احساس کردم. احساس غريبي از جنس نبودن...

من با قلبي سياه، سنگين و سنگين به کجا رفته بودم!؟ به کجا؟ به زيارت دل‌هايي زلال از جنس نور، لطيف چون بال فرشته و سبک چون

قاصدک‌ها...

دلم را دخيل کرده بودم، فکر مي‌کني که در آن لحظه به چه چيز بايد فکر کرد؟ تو با بودني به نام حصار تنگ دنيا و دلت آمده‌اي و آن‌ها با نبودني به نام وسعت بي انتهاي خدا!

راز شاد زيستن دوست داشتن آن چيزي است که انجام مي‌دهيم

وبلاگ زندگی برتر

راز شاد زيستن، انجام دادن آن چه دوست داريم نيست. دوست داشتن آن چيزي است که انجام مي‌دهيم.

 فکر کردن غير از غصه خوردن است. غصه خوردن هيچ دردي را دوا نمي‌کند و فايده‌اي ندارد. در حالي که بر اثر فکر کردن، راه‌هايي براي رفع نگراني‌ها پيدا مي‌شود. هيچ مشکلي تا ابد باقي نمي‌ماند. پس براي رفع يا فراموشي مشکل پيشقدم شويم.

زماني که ناراحت هستيم بد نيست محيط را ترک کرده و کمي ‌پياده‌روي کنيم. به نکات مثبت واقعه (پيشامد ناخوشايند) نيز فکر کنيم.غم و افسردگي مسري است. وقتي قيافه ما اندوهناک است، ديگران هم افسرده و ناراحت مي‌شوند. همين طور وقتي شاد باشيم، چهره ديگران شاد مي‌شود.

پس هنگام ناراحتي بهتر است جمع را ترک نموده و قدم بزنيم. هنگام روبه رو شدن با وقايع ناگوار نيز با تسلط بر محيط تلاش نماييم شادي از دست رفته را دوباره به محفل وجودمان دعوت نماييم. گذشته هرگز مساوي آينده نيست، هر چند که با ناملايمات روبرو شده ايم، مي‌توانيم فکر کنيم که دوران بدبختي به پايان رسيده و خوشبختي از فردا شروع مي‌شود.