بامبو (درس زندگی )

 

روزي به خدا شکايت کردم که چرا من پيشرفت نميکنم ديگر اميدي ندارم ميخواهم خودکشي کنم؟!

ناگهان خدا جوابم را داد و گفت :

آيا درخت بامبو وسرخس را ديده اي؟؟؟

گفتم:بله ديده ام

خدا گفت:موقعيکه درخت بامبو و سرخس راآفريدم ، به خوبي ازآنها مراقبت نمودم

خيلي زود سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را گرفت

اما بامبو رشد نکرد… من از او قطع اميد نکردم

در دومين سال سرخسهابيشتر رشد كردند اما از بامبو خبري نبود.

در سالهاي سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند.

در سال پنجم جوانه كوچكي از بامبو نمايان شد

ودر عرض شش ماه ارتفاعش از سرخس بالاتر رفت.

آري در اين مدت بامبو داشت ريشه هايش را قوي ميکرد!!!

آيا ميداني در تمامي اين سالها كه تو درگیر مبارزه با سختيها و مشكلات بودي

در حقيقت ريشه هايت را مستحكم ميساختي ؟؟؟!!!

زمان تو نيز فرا خواهد رسيد و تو هم پيشرفت خواهي کرد . ناامید نشو !

نه از تو نه از من

 

شبی خرقانی نماز میکرد از غیب ندا آمد که ای شیخ خواهی آنچه از تو دانیم با خلق باز گوییم تا تو را سنگسار کنند؟

خرقانی ندا داد:خواهی آنچه از لطف و کرم تو دانم با خلق باز گویم تا دیگر کسی تورا سجده نکند؟

ندا آمد:که نه از تو نه از من !

سنجاق سر (داستان)

 

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد.

زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشت کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.

هوا داشت كم كم تاریک می شد و بارش باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی زانو زد و گفت: "خدایا کمکم کن". در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد ...!

زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش آمده؟

زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توام در ماشین را باز کنم.

مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟

زن فوراً سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد.

زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: "خدایا متشکرم"

سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.

مرد سرش را برگرداند و گفت: "نه خانم، من مرد شریفی نیستم، من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام."

خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم از نوع حرفه ای!

زن به پاس جبران مساعدت آن مرد ناشناس آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود.

فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود

نسبتی با خداوند

 

در تعطيلات كريسمس، در يك بعد از ظهر سرد زمستاني، پسر شش هفت ساله‌اي جلوي ويترين مغازه‌اي ايستاده بود. او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پوره بودند. زن جواني از آنجا مي‌گذشت.

همين كه چشمش به پسرك افتاد، آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند. دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد.

آنها بيرون آمدند و زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه برگرد. انشالله كه تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي.

پسرك سرش را بالا آورد، نگاهي به او كرد و پرسيد: خانم! شما خدا هستيد؟

زن جوان لبخندي زد و گفت: نه پسرم. من فقط يكي از بندگان او هستم.

پسرك گفت: مطمئن بودم با او نسبتي داريد...

نیکی کنید : نیكی‌كردن برای سلامتی مفید است

 

آیا می‌دانستید كه نیكی كردن سبب می‌شود كه احساس خوبی در شما به‌وجود آید و حتی با این عمل در حق خودتان خوبی می‌كنید؟ عجیبه نه؟ و با این حال...

احترام گذاشتن به یك رهگذر، دادن جای خود به خانمی سالخورده داخل اتوبوس، لبخند زدن به همسایه و... مهربانی به صفتی كمیاب تبدیل شده است؛ ویژگی‌ای كه برای آن ارزش خیلی زیادی قائل هستیم.

اما آیا می‌دانستید كه نیكی كردن سبب می‌شود كه احساس خوبی در شما به‌وجود آید و حتی با این عمل در حق خودتان خوبی می‌كنید؟ عجیبه نه؟ و با این حال...

جالب است بدانید كه مهربانی به مرور زمان چقدر بار معنایی تحقیرآمیزی به‌خود گرفته است. وقتی می‌گوییم « او آدم مهربانی است»، در واقع می‌توان مترادف‌های چون «هالو»، «ضعیف»، «بدون قاطعیت» یا حتی «فاقد ذكاوت» و«عاری از حس انتقادی» را برداشت كرد. با این حال نیكی كردن بدون ریا و تظاهر و بدون هیچ چشمداشتی بزرگ‌ترین فضیلت به شمار می‌رود. این فضیلت حتی می‌تواند شما را سالم و سرحال نگهدارد. به همین دلیل تا جایی كه می‌توانید نیكی كنید!

مهربانی همان خوشبختی است

بنا به تحقیقی كه در ژاپن روی 175 نفر انجام شده پرسشنامه‌هایی را در اختیار افراد قرار دادند تا از این طریق به دقت بسنجند تا چه اندازه‌ای نیكی كردن در انگیزه، رفتار و زندگی روزانه آنان نقش دارد. در عین حال‌، از شركت‌كنندگان خواسته شد تا 10 واقعه‌ای كه اخیرا احساس عمیقی در آنان به‌وجود آورده و منبع استرس و یا بر عكس شادی بوده است ‌را توصیف كنند.

در آخر، برداشت شخصی این افراد از خوشبختی به كمك مقیاسی كه در نظر گرفته بودند ارزیابی شد و بنا به آن مقیاس افراد را به دو گروه تقسیم كردند: گروه اول شامل 81نفری می‌شد كه احساس خوشبختی می‌كردند و در گروه دوم 94‌نفر قرار داشتند كه كمتر از گروه اول احساس خوشبختی می‌كردند.

نتیجه به دست آمده حاكی از آن است كه افرادی كه در زندگی روزانه‌شان مهربان‌تر هستند و انگیزه، رفتار و عملكرد روزانه‌شان بر پایه مهربانی و عطوفت است، همان افرادی هستند كه خود را خوشبخت‌تر از دیگران می‌دانند. این افراد همچنین وقایع شادی آور بیشتری را در زندگی تجربه می‌كنند. از این‌رو نیكی و محبت نه تنها برای اطرافیان خوشایند است بلكه برای خود فرد نیز منبع نشاط است.

داروی ضد‌استرس

مطالعات متعدد در این زمینه حاكی از آن است كه محبت‌ اثرات مثبتی برتولید سروتونین در مغز دارد. سروتونین ناقل شیمیایی است كه احساسات را متعادل كرده و كمبود آن موجب اضطراب، تشویش و افسردگی می‌شود. نقش اكثر داروهای ضد‌استرس آن است كه به‌طور شیمیایی موجب تحریك و تولید سروتونین می‌شوند تا علائم اندوه و دلتنگی را فرونشانند. همانطور كه دكتر وین دیر، روانشناس و مولف كتاب « قدرت نیت» خاطر نشان می‌كند‌: عمل نیك هر چند ساده نه تنها در فرد نیكوكار بلكه در شخص ذی‌نفع نیز، موجب تحریك و تولید سروتونین می‌شود.

نكته جالب‌تر آن است كه همین پدیده در مغز اطرافیان و افرادی كه شاهد عمل نیك هستند نیز روی می‌دهد! نیكی كردن تاثیر مفیدی بر خلق و خوی فرد نیكوكار، شخص ذی‌نفع و حتی فردی كه تنها شاهد این عمل بوده است و خلاصه همه افرادی كه با آن در ارتباط هستند می‌گذارد. به همین دلیل تا جایی كه می‌توانید نیكی كنید!

زمانی كه نیكی می‌كنید در حقیقت در حق خودتان خوبی می‌كنید. محبت و از خودگذشتگی موجب آرامش ذهن و مایه خشنودی است. زمانی كه خود را نسبت به دیگران با محبت، خیرخواه و دست و دلباز نشان می‌دهید، لذت خاصی به شما دست می‌دهد. این در حالی است كه لذت و خوشی موجب كاهش ترشح كورتیزول، یكی از هورمون‌های استرس، می‌شود. از این گذشته، به همین دلیل است كه هانس سلی، متخصص غدد و پیشگام در شرح پدیده استرس، نیكی كردن را سفارش كرده و از آن به «از‌خودگذشتگی خودخواهانه‌» یاد می‌كند. به عبارتی دیگر، برای آنكه احساس خوبی داشته باشید، عمل نیك انجام دهید.

بهترین اعتماد به نفس

از نظر منطقی، چنانچه مهربانی موجب خوشحالی بیشتر انسان شود و از افسردگی و استرس او بكاهد، همچنین می‌بایست سبب شود تا قضاوت بهتری در مورد خودمان داشته باشیم. برای پی بردن به درستی این موضوع، سونیا لیوبومیرسكی‌، روانشناس دانشگاه استنفورد دانشجویان را به دو گروه تقسیم كرد و از نیمی از آنان خواست تا به‌مدت 10هفته، اعمال نیكی چون احترام گذاشتن به دیگران، كمك كردن در شستن ظرف‌ها و غیره انجام دهند. در آخر هفته مشخص شد افرادی كه به‌طور مرتب اعمال نیك انجام داده بودند در مقایسه با افرادی كه هیچ عمل نیكی از آنان سر نزده بود، خلق و خوی بهتری داشتند و بهترین تصویر را از خود در ذهن داشتند.

مراقب مهربانی‌های كاذب باشید!

یكی از استادان دانشگاه فرنچفورت، طی 2 سال واكنش 4000 نفر از اپراتورهایی را كه در یك مركز تلفن مشغول به كار بودند را مورد مطالعه قرار داد. آن دسته از اپراتورهایی كه مجبور بودند به هر جور مخاطبی با مهربانی پاسخگو باشند، بعد از كار استرس بیشتری داشتند، ضربان قلبشان تا مدت زمان زیادی تند می‌ماند و احتمال افسردگی در آنان بیشتر بود.

از این حكایت می‌توان چنین نتیجه‌گیری كرد كه مهربانی خوب است اما تظاهر به مهربانی برای سلامتی زیان آور است.

ـhamshahrionline.ir

بازی روزگار

 

مي دوني بازي روزگار چيه؟؟

اين که تو چشم بذاري من قايم شم . بعد تو يکي ديگه رو پيدا کني

شخصیت ماکیاولی

 

این قبیل افراد، بالقوه تخریب‌گر هستند و همیشه سعی‌‌‌‌دارند شرایط و اوضاع را به ضرر دیگران سم‌پاشی کنند. درواقع یک موضع «برد- باخت» در پیش می‌گیرند؛ برد برای خودشان و باخت برای دیگران.

تیپ شخصیتی «ماکیاولی» از نظریه «نیکولو ماکیاولی» فیلسوف ایتالیایی قرن پانزدهم میلادی اقتباس شده است و براساس دو دیدگاه عمده‌‌: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند»‌ و «صحبت کردن، مطابق میل مردم»، استوار می‌باشد.

گفته می‌شود «ماکیاولی» در زمانه‌ای می‌زیسته که شخصیت‌های دروغ‌گو، فریب‌کار و بی‌رحم، اوضاع را در کنترل خود داشتند و به‌تبع، جامعه‌ گرایش شدیدی به نیرنگ، جعل شخصیت واقعی، نقش بازی‌کردن و مطابق میل دیگران رفتار کردن برای رسیدن به مقصود پیدا کرده بود. بدین‌ترتیب، نظریه‌ او، روایتی ناخوشایند از اوضاع نابسامان روانی و اجتماعی مردم زمان خود بود و‌ افرادی که طبق مشی‌ «ماکیاولی» رفتار کنند، با عنوان شخصیت «ماکیاولی» شناخته می‌شوند.

در میان انواع تیپ‌های شخصیتی، شخصیت «ماکیاولی» ازجمله رویکردهای منفی به‌شمار می‌رود. برای تبیین علت‌های پدیدآیی چنین تیپ‌هایی، تحقیقات زیادی صورت‌نگرفته است اما در حالت کلی می‌توان به دو عامل محیط و ژنتیک اشاره نمود.

ویژگی‌های شخصیت ماکیاولی

‌- جاه‌طلبی:

این‌قبیل تیپ‌ها، جز رسیدن به امیال و آرزوهای خود، به هیچ‌چیز دیگری فکر نمی‌کنند. همیشه بهترین را برای خود می‌خواهند و مدام به‌دنبال جاه، مقام و عظمت هستند.

‌- تفرقه‌افکنی:

خط‌مشی این قبیل افراد، مطابق ضرب‌المثل «تفرقه بینداز و حکومت کن» است. اگر در رأس اداره یا سازمانی باشند و یا سرپرستی مکان و افرادی را برعهده داشته باشند، سعی‌می‌کنند با اختلاف‌افکنی میان افراد و به‌کارگیری سیستم پلیسی، اوضاع را در کنترل خود بگیرند.

‌- دورویی:

رفتار دوگانه دارند؛ د‌ر مقام حرف و نظر، به‌گونه‌ای ظاهر می‌شوند و در مقام عمل، به‌گونه‌ای دیگر. در ظاهر، یک جور خود را نشان‌می‌دهند و در پشت صحنه به‌گونه‌ای نامتعارف عمل می‌کنند. خود را خیرخواه، مثبت‌،‌ خاکی، مردمی و دموکراتیک نشان‌می‌دهند اما در نهان، ‌خلاف آن‌را عمل می‌کنند به‌گونه‌ای که درباره‌ی آنان گفته می‌شود: «از پشت خنجر می‌زنند

‌- دروغ‌گویی:

دروغ برای آنان به‌مثابه یک مکانیزم دفاعی در برابر دنیای بیرون است. از نظر آنان، تنها از راه دروغ‌گویی است که می‌توان به مقصود خود رسید. آنان در به‌کارگیری دروغ، چنان حرفه‌ای عمل می‌کنند که از نظر دیگران، صداقت جلوه می‌کند.

‌- تخریب‌گری:

 این قبیل افراد، بالقوه تخریب‌گر هستند و همیشه سعی‌‌‌‌دارند شرایط و اوضاع را به ضرر دیگران سم‌پاشی کنند. درواقع یک موضع «برد- باخت» در پیش می‌گیرند؛ برد برای خودشان و باخت برای دیگران.

‌- به‌ بردگی گرفتن دیگران:

به دیگران تا اندازه‌ای پر و بال و اجازه‌ی پیشرفت می‌دهند که در خدمت‌شان باشند و در درجه‌ای پایین‌تر قراربگیرند و اگر زمانی برسد که دیگران،‌ هم‌سطح یا بالاتر از آنان قرارگیرند، از هر طریق ممکن، برای از میان برداشتن‌شان اقدام می‌کنند.

‌- معادله آقا و برده:

به نظر آنان، افراد ضعیف و بی‌پشتوانه، حق اظهارنظر یا ابراز وجود ندارند بلکه تنها افرادی که از حیث ثروت، قدرت و شهرت در سطح بالا هستند، قابل احترام‌اند.

‌- تحمیق دیگران:

همیشه دیگران را موجوداتی احمق و بی‌شعور قلمداد می‌کنند و خود را بالاتر و با‌فرهنگ‌تر از همگان می‌دانند و یک‌نوع احساس برتری کاذب نسبت به دیگران دارند.

‌- خشم نرم:

افرادی خشمگین و کینه‌جو هستند اما در ظاهر نشان نمی‌دهند؛ شاید به آنان گفته شود که با پنبه سر می‌برند.

علت‌های پدید آمدن شخصیت ماکیاولی

همان‌طور که اشاره شد، یکی از علت‌های عمده‌ی شکل‌گیری چنین شخصیت‌هایی، محیط اجتماعی فرد است. به‌طور معمول محیط‌های استبدادی که افراد آن به توسری خوردن، گول خورد‌ن و تن دادن به انفعال عادت کرده‌اند و درواقع منفعل‌بودن و پذیرش بی‌چون‌و‌چرای وضع موجود در روان آنان نهادینه شده است و هم‌چنین محیط‌های ناایمن که افراد بشر از راه صداقت و یک‌رنگی به هدف خود نمی‌رسند و نیز‌ محیط‌های غیراخلاقی که ‌اباهی‌گری، ‌اساس همه‌چیز است، به‌طور معمول مستعد پرورش شخصیت «ماکیاولی» ‌‌است و پی‌گرفتن مشی «ماکیاولیست» در این محیط‌ها به‌صورت یک فرهنگ عمومی درمی‌آید.

پیش‌گیری از پدید آمدن شخصیت‌ ماکیاولی

این قبیل شخصیت‌ها، جزو بیماران جامعه به‌شمار می‌روند و از این حیث که افرادی ویروسی هستند و می‌توانند ویژگی‌های خود را به دیگران نیز انتقال بدهند، یک زنگ خطر به‌شمار می‌روند. بهترین و شاید تنهاترین راه پیش‌گیری، این باشد که محیط اجتماعی ‌به سمت و سوی سالم‌سازی پیش‌برود و فضای مناسبی ‌ایجاد شود که افراد آن بدون توسل به دروغ،‌ پنهان‌کاری و نیرنگ‌بازی، بتوانند خودِ واقعی‌شان را نشان‌بدهند و این اطمینان را داشته باشند که ‌بابت یک‌رنگی و صداقت خود، تنبیه یا سرزنش نمی‌شوند و چیزی از دست نمی‌دهند.

سعید عبدالملکی

روان‌شناس، مشاور، عضو هیأت علمی دانشگاه

منبع: ماهنامه شادکامی و موفقیت

هوس هاي مورچه اي

مورچه ای در پي جمع کردن دانه هاي جو از راهي مي گذشت و نزديک کندوي عسل رسيد. از بوي عسل دهانش آب افتاد ولي کندو بر بالاي سنگي قرار داشت و هر چه سعي کرد از ديواره سنگي بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پايش ليز مي خورد و مي افتاد.

هوس عسل او را به صدا درآورد و فرياد زد:«اي مردم، من عسل مي خواهم، اگر يک جوانمرد پيدا شود و مرا به کندوي عسل برساند يک «جو» به او پاداش مي دهم

يک مورچه بالدار در هوا پرواز مي کرد. صداي مورچه را شنيد و به او گفت:«نبادا بروي ها... کندو خيلي خطر دارد

مورچه گفت:«بي خيالش باش، من مي دانم که چه بايد کرد

بالدار گفت:«آنجا نيش زنبور است

مورچه گفت:«من از زنبور نمي ترسم، من عسل مي خواهم

بالدار گفت:«عسل چسبناک است، دست و پايت گير مي کند

مورچه گفت:«اگر دست و پاگير مي کرد هيچ کس عسل نمي خورد

بالدار گفت:«خودت مي داني، ولي بيا و از من بشنو و از اين هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برايت گران تمام مي شود و ممکن است خودت را به دردسر بيندازي

مورچه گفت:«اگر مي تواني مزدت را بگير و مرا برسان، اگر هم نمي تواني جوش زيادي نزن. من بزرگتر لازم ندارم و از کسي که نصيحت مي کند خوشم نمي آيد

بالدار گفت:«ممکن است کسي پيدا شود و ترا برساند ولي من صلاح نمي دانم و در کاري که عاقبتش خوب نيست کمک نمي کنم

مورچه گفت:«پس بيهوده خودت را خسته نکن. من امروز به هر قيمتي شده به کندو خواهم رفت

بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشيد:«يک جوانمرد مي خواهم که مرا به کندو برساند و يک جو پاداش بگيرد

مگسي سر رسيد و گفت:«بيچاره مورچه! عسل مي خواهي و حق داري، من تو را به آرزويت مي رسانم

مورچه گفت:«بارک الله، خدا عمرت بدهد. تو را مي گويند «حيوان خيرخواه

مگس مورچه را از زمين بلند کرد و او را دم کندو گذاشت و رفت.

مورچه خيلي خوشحال شد و گفت:«به به، چه سعادتي، چه کندويي، چه بويي، چه عسلي، چه مزه يي، خوشبختي از اين بالاتر نمي شود، چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع مي کنند و هيچ وقت به کندوي عسل نمي آيند

مورچه قدري از اينجا و آنجا عسل را چشيد و هي پيش رفت تا رسيد به ميان حوضچه عسل، و يک وقت ديد که دست و پايش به عسل چسبيده و ديگر نمي تواند از جايش حرکت کند.

مور را چون با عسل افتاد کار دست و پايش در عسل شد استوار

از تپيدن سست شد پيوند او دست و پا زد، سخت تر شد بند او

هرچه براي نجات خود کوشش کرد نتيجه نداشت. آن وقت فرياد زد:«عجب گيري افتادم، بدبختي از اين بدتر نمي شود، اي مردم، مرا نجات بدهيد. اگر يک جوانمرد پيدا شود و مرا از اين کندو بيرون ببرد دو جو به او پاداش مي دهم

گر جوي دادم دو جو اکنون دهم تا از اين درماندگي بيرون جهم

مورچه بالدار از سفر برمي گشت، دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت: «نمي خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهاي زيادي مايه گرفتاري است.

اين بار بختت بلند بود که من سر رسيدم ولي بعد از اين مواظب باش پيش از گرفتاري نصيحت گوش کني و از مگس کمک نگيري. مگس همدرد مورچه نيست و نمي تواند دوست خيرخواه او باشد

مواظب این 4 ت باشید !

 

چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند...

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعيت... پس از پايان يافتن!

و زمان ... پس از گذشتن!

شناسايي شخصيت آدم‌ها از روي ميوه‌ها

 

آيا مي‌دانيد كه مي‌توانيد از روي ميوه‌هاي انتخاب شده شخصيت آدم‌ها را شناسايي كنيد و براساس ميوه‌هاي موردنظر ‌بگوييد كه شرايط روحي و رواني اشخاص مختلف چگونه است؟

پرتقال:

از بين ميوه‌ها اگر پرتقال ميوه محبوب شماست، شما آدمي پرقدرت و بسيار صبوريد و دوست داريد كارها را به آرامي و‌با متانت، اما در عين حال با درايت كامل و جسارت به انجام برسانيد. سخت كوش، پرتلاش و كمي خجالتي هستيد؛ اما در ‌دوستي مي‌توان به شما اعتماد كرد. شما دوستان خود را با دقت انتخاب كرده و با تمام وجودبه آنها عشق مي‌ورزيد و از ‌درگيري و تنش به هر قيمت پرهيز مي‌كنيد. ‌

سيب: ‌

چنانچه سيب ميوه محبوب شماست، فردي اسراف‌كار و بسيار رك‌گو هستيد. اگرچه ممكن است شخصاٌ بهترين سازمان‌دهنده ‌و مدير نباشيد، اما مي‌توانيد رهبر يك تيم كوچك باشيد كه با تلاش زياد، تيم را به موفقيت‌هاي بزرگ مي‌رسانيد. در بيشتر ‌موقعيت ‌ها مي‌توانيد به سرعت و به درستي تصميم بگيريد؛ شما از سفرهاي كوتاه و غيرمنتظره لذت مي‌بريد. زماني كه با ‌شريك زندگي خود به سر مي‌بريد، جذاب و خونگرم به نظر مي‌آييد و به شدت عاشق زندگي به مفهوم واقعي آن هستيد.

‌‌آناناس:

‌اگر آناناس ميوه‌ مورد علاقه‌ شماست، بسيار سريع تصميم مي‌گيريد ‌و سريع‌تر از آن عمل مي‌كنيد. در تغيير شغل و خطر ‌كردن در زمينه‌ اجتماعي شجاع و بي‌باك هستيد. شما داراي يك توانايي ‌‌استثنايي در مديريت مي‌باشيد و نمي‌گذاريد كار ‌‌روي دستتان بماند. ‌‌دوست داريد مورد اعتماد ديگران باشيد، معمولا خيلي سريع با ديگران ‌ارتباط دوستانه برقرار نمي‌كنيد، ولي به محض انجام ‌اين كار دوستتان را براي هميشه براي خود نگه مي‌داريد. به ندرت به دنبال زندگي رمانتيك مي‌رويد و شريك شما غالبا به ‌واسطه اين صفات ممتاز تحت تاثيرتان قرار مي‌گيرد، اما از توانايي شما ‌در نشان دادن اين احساسات نااميد است. ‌‌ ‌

موز: ‌‌ ‌

عاشقان موز افرادي دوست داشتني، آرام و طبيعتا گرم و با احساس هستند. شما غالبا از نداشتن اعتماد به نفس و خجالتي ‌‌بودن در رنج هستيد. ديگران از طبع آرام و شيرينتان سوء‌استفاده كرده و ‌‌سعي مي‌كنند به اين وسيله براي خود ‌موقعيت‌هاي جالبي را رقم بزنند. عاشق شريك زندگي خود در تمام زمينه‌ها هستيد و اين عشقبه خاطر زيبايي جسمي و ‌‌‌روحي اوست! به خاطر روشي كه داريد روابط شما با او همواره در يك هماهنگي كامل است. ‌

‌نارگيل: ‌

دوستداران اين ميوه سنگين و كمياب افرادي جدي، بافكر و باشعور هستند. شما از روابط اجتماعي لذت مي‌بريد و به ويژه روي ‌همراهان و دوستان خود حساسيت خاصي داريد. ممكن است كمي خودخواه به نظر آييد، اما لزوما چنين صفتي در شما ‌برجسته نمي‌شود. شما فردي سريع الانتقال، آگاه و گوش به‌زنگ هستيد كه در زمينه‌ شغلي هميشه در بالاترين رده قرار ‌داشته و به بهترين نحو كارها را انجام مي‌دهيد. شما نياز به شريكي عاقل داشته و عقل و احساس را با هم در اين مسئله ‌دخالت نمي‌دهيد. ‌

گيلاس: ‌

چنانچه گيلاس ميوه محبوب شماست، زندگي هميشه به شيريني كه در نظر ‌داريد خود را به شما نشان نمي‌دهد. فراز و فرود ‌در زندگيتان زياد است، به ويژه در موقعيت‌هاي حرفه‌اي و كاري. شما هميشه و در هر پروژه‌اي كمي پول به دست مي‌آوريد ‌و نه به مقدار زياد. ذهني فعال و خلاق داشته و غالبا به دنبال چيزهاي نو هستيد. شما شريكي صميمي و وفادار مي باشيد، اما ‌اثر گذاشتن بر احساسات شما كار ساده‌اي نيست. خانه‌تان براي شما به ‌منزله بهشت است و هيچ چيزي را بيشتر از اين ‌دوست نداريد كه در منزل باشيد و دوستان، آشنايان و افراد خانواده، شما را ‌دوره كنند. ‌

انگور سياه: ‌

به طور كلي آدمي مودب و خوشرو هستيد، اما گاهي اوقات سريعو به ‌شدت عصباني مي‌شويد، هر چند به همان سرعت نيز ‌‌ ‌عصبانيت شما فروكش مي‌كند. از زيبايي‌ها به هر شكلي كه باشد، لذت ‌مي‌بريد. بسيار محبوب و موردعلاقه ديگران هستيد ‌و اين محبوبيت به علت طبيعت گرم شماست. شور، شوق و علاقه وافري به ‌زندگي داريد و ازهر كاري كه مي‌كنيد، لذت ‌مي‌بريد؛ اعم از لباس پوشيدن، خوردن و خوابيدن. شريك شما بايد در تمام ‌شور و علاقه شما سهيم باشد تا بتواند ازتمام ‌چيزي كه به او هديه مي‌دهيد، لذت ببرد! ‌

هلو: ‌

درست مثل هلو شما از عصاره زندگي لذت مي‌بريد. فردي رك گو بوده و ‌روشي دوستانه داريد. در بخشش و در فراموش ‌كردن نظير نداريد و براي دوستي‌ها ارزش بسيار زيادي قائل هستيد. حس ‌استقلال‌طلبي در شما بسيار قوي مي‌باشد و اين امر‌ ‌از شما فردي راستگو ساخته است. ‌عاشقي ايده‌آل، صبور، صميمي و يكرنگ هستيد. با اين حال به هيچ وجه دوست نداريد احساسات خود را در ملاء عام بروز دهيد. ‌

‌گلابي: ‌

چنانچه فكر خود را معطوف به انجام كاري مي‌كنيد، مي‌توانيد آن را با ‌موفقيت به انجام برسانيد. شما دوست داريد كه نتيجه ‌تلاش‌هايتان را به سرعت ببينيد. از انگيزه‌هاي مفيد ذهني لذت برده و ‌دنباله‌رو آن هستيد. كمي خجالتي به نظر مي‌رسيد و ‌در بيان احساسات خود چندان راحت نيستيد. زماني كه به دنبال شريك ‌زندگي هستيد به هوش سرشار، ديد وسيع و دل ‌دريايي‌اش اهميت مي‌ده

يک نفس از براي عمري بس است

 

ثمره عمر آدمي يک نفس است و آن نفس از براي يک همنفس است گر نفسي با نفسي هم نفس است آن يک نفس از براي عمري بس است

درس زندگی : ده کلید طلایی برای رسیدن به آرزوهای درونی

 

سعی کنید در همه موارد زندگی، گیرنده خوبی باشید. از هدایا، اسرار، و معجزات با روی باز استقبال کنید؛ و خیلی باز تر با مسائلی نظیر شادی، عشق و نعمت های فراوان برخورد کنید.

اگر بخواهید خواسته هایتان را عینیت ببخشید، پیش از هر چیز باید بدانید که همه چیز از درونتان شروع می شود. این افکار شما هستند که احساساتتان را خلق می کنند، احساسات باعث ایجاد رفتار متفاوت در شما می شوند و همین رفتار ها هستند که بر روی اموری که شما در زندگی از خود در مقابل دیگران آشکار می سازید، تاثیر گذار واقع می شوند.

از جمله موارد حیاتی دیگر که همواره باید به خاطر داشته باشید این است که بطور کامل دریابید که لازم نیست حتماً تمام این مراحل را به تنهایی طی کنید. زندگی ما طوری پایه ریزی شده که برای رسیدن به موفقیت باید مانند یک ارکستر سمفونی در کنار یکدیگر و در نهایت هماهنگی و هارمونی کار کنیم و در عین حال از نیروهای طبیعی که برای خوشبختی و سعادت ما آماده به کار هستند کمک بگیریم. زمانیکه متوجه شدید باید دقیقاً چه چیزی را آشکار سازید، آنوقت باید اهداف و نیات خود را مشخص کرده، توجه خود را متمرکز کنید، تصویری از آرزوهایتان را مجسم کنید، درست مثل اینکه در حال حاضر برایتان رخ داده اند، متشکر و قدردان باشید، برای انتخاب های مناسب بعدی به جلو گام بردارید، تصور کنید که برای همیشه هیچ گونه نگرانی، شک و تردید، و ترسی وجود نداشته و آزاد و رها هستید.

زمانی که برای پشتیبانی و حمایت خود را با کائنات همسو بسازید، چیزی نخواهد گذشت که شاهد اسرار و معجزات زندگی و زندگی کردن خواهید شد.

و حالا 10 کلید طلائی برای خلق زندگی که آرزویش دارید و نحوه آشکار ساختن سرمایه های درونی:

1- قدرت برتری را انتخاب کنید که حقیقتاً و کاملاً شما را دوست می دارد و به شما عشق می ورزد. کسیکه قلباً به شما علاقه دارد و می خواهد تا شما از تمام خوشی ها و ثروت های جهان بهرمند گردید.


2- هنگام طراحی نقشه رسیدن به موفیت، بهتر است از خوش بینی و توانمندی کمک بگیرید. یک تصویر ذهنی کاملاً روشن از آرزوهایتان مجسم کنید و سعی کنید در این راه دقیق، روشن و منحصر بفرد عمل کنید.


3- هر زمان و هر لحظه حس کامیابی خود را زنده نگه دارید.


اجازه ندهید افکاری نظیر کمبود، محدودیت، و یا چشم و هم چشمی به ذهنتان وارد شوند. فقط با این حقیقت روبرو شوید که فراوانی بی حد و حصری در کائنات وجود دارد که برای همه افراد از جمله شما کفایت خواهد کرد.


4-در افکار، گفتار و رفتار خود عقاید نیرومند، مثبت، و پشتوانه دهنده را به کار بندید.


5- طبق چیزی که اعتقاد دارید درست است، عمل کنید. مطمئن باشید به هر چیزی که فکر می کنید، گسترش پیدا خواهد کرد؛ جایی که توجهتان را به آن معطوف میکنید، باید درست همان جایی باشد که آرزوهایتان در آن قرار گرفته اند.


6- زمانیکه در مورد مسائل مالی صحبت می کنید همیشه از "حداقل" و " یا بیشتر" نیز استفاده کنید. به عنوان مثال: "من هر ماه می توانم حداقل 100هزار تومان و یا بیشتر پس انداز کنم." به حقایق مالی خود "و یا بهتر" اضافه کنید. برای مثال: "من در حال حاضر یک مرسدس بنز 500SL قرمز آلبالویی دارم که داخل آن کرم رنگ است یا بهتر." سعی نکنید انرژی هایی که از سوی کائنات به سمت شما روانه هستند را محدود کنید.


7- سعی کنید در همه موارد زندگی، گیرنده خوبی باشید. از هدایا، اسرار، و معجزات با روی باز استقبال کنید؛ و خیلی باز تر با مسائلی نظیر شادی، عشق و نعمت های فراوان برخورد کنید.


8- قدردان نعمات زندگی خود باشید. هر تجربه، هر رابطه، و هر سکه 1 ریالی که كسب می کنید، همه و همه هدایایی هستند که به آن شکل بخصوص خودشان را آشکار ساخته اند. می بایست نسبت به هدایایی که مانند سیلی پرخروش به سمت شما سرازیر می شوند، آگاهی داشته باشید و از تک تک آنها قدردانی نمایید.


9- نسبت به خود و دیگران سخاوتمند باشید. هر چیزی که ببخشید دو مرتبه چند برابر شده و به خودتان باز می گردد و این نمودی از کائنات است که شما برای دریافت آن باید آماده و خواهان بوده و توانایی اش را داشته باشید.


10- برای زمان حال خودتان را آماده کنید. اگر در گذشته باشید، احساس گناه و پشیمانی به شما دست خواهد داد. اگر زندگی خود را از آینده پر کنید، با ترس مواجه می شوید. شما حالا در زمان حال هستید و توانایی این امر را دارید که ثروتی بی حد و اندازه و نعماتی فراوانی را خلق کنید.

همچنانکه از این 10 کلید استفاده می کنید، درهای موفقیت بزرگ شما گشوده میشوند تا سرمایه های بی پایان شخصی شما را به منسه ظهور بگذارند.

هر روز که از خواب بلند می شوید با خود عهد ببندید که سرمایه های درونی و موفقیت خود را بیش از پیش آشکار خواهید ساخت و طوری زندگی می کنید که زندگیتان سرشار از ثروت، فوق العادگی، دوست داشتن، جذابیت، سلامت و پر از تجربه های جدید باشد!

لذت ببرید و بدانید که شما استحقاقش را دارید.

دو کوزه

 

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.

مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.

کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "

مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "

موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "

سخن بزرگان

 

چارلي چاپلين:

 در دنيا جاي کافي براي همه هست پس بجاي اينکه جاي کسي را بگيري سعي کن جاي خودت را پيدا کني

داستان شاه در جستجوی خوشبختی

 

در روزگار قديم، پادشاهي زندگي مي کرد که در سرزمين خود همه چيز داشت: جاه و مقام، مال و ثروت، تاج و تخت و همسر و فرزندان. تنها چيزي که نداشت خوشبختي بود و با اين که پادشاه کشور بزرگي بود به هيچ وجه احساس خوشبختي نمي کرد.

پادشاه يکي از روزها تصميم گرفت مأموران خود را به گوشه و کنار پايتخت بفرستد تا آدم خوشبختي را بيابند و با پرداخت پول، پيراهنش را براي پادشاه بياورند تا پادشاه آن را بپوشد و احساس خوشبختي کند.

فرستادگان پادشاه همه جا را جستجو کردند و به هرکسي که رسيدند، از او پرسيدند:« آيا تو احساس خوشبختي مي کني؟»

جواب آنها « نه» بود، چون هيچ احساس خوشبختي نمي کرد.

نزديک غروب وقتي مأموران به کاخ بر مي گشتند، پيرمرد هيزم شکني را ديدند که داشت غروب آفتاب را تماشا مي کرد و لبخند مي زد.

مأموران جلو رفتند و گفتند:« پيرمرد، تو که لبخند مي زني، آيا آدم خوشبختي هستي؟»

پيرمرد با هيجان و شعف گفت: « البته که من آدم خوشبختي هستم

فرستادگان پادشاه به او گفتند: « پس با ما بيا تا تو را به کاخ پادشاه ببريم

پيرمرد بلند شد و همراه آنها به راه افتاد. وقتي به کاخ رسيدند، پيرمرد بيرون در منتظر ماند تا پادشاه به او اجازه ورود بدهد.

فرستادگان پادشاه داخل کاخ رفتند و ماجرا را برايش بازگو کردند.

پادشاه از اين که بالاخره آدم خوشبختي پيدا شده تا او بتواند پيراهنش را بپوشد، بسيار خوشحال شد. پس رو به مأموران کرد و گفت:« چرا معطل هستيد؟ زود برويد و پيراهن آن پيرمرد را بياوريد تا برتن کنم

مأموران قدري سکوت کردند و بعد گفتند: « قربان، آخر اين پيرمرد هيزم شکن آن قدر فقير است که پيراهني برتن ندارد!! »

قصه کسي که مي خواست خودش باشد

نويسنده: سانيتا سالگا

بدين وسيله من رسماً از بزرگسالي استعفا مي دهم و مسئوليتهاي يک کودک دو ساله را قبول مي کنم.

مي خواهم به يک ساندويچ فروشي بروم و فکر کنم که آنجا يک رستوران پنج ستاره است.

مي خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون مي توانم آن را بخورم.

مي خواهم زير يک درخت بلوط بزرگ بنشينم و با دوستانم بستني بخورم.

مي خواهم درون يک چاله آب بازي کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.

مي خواهم به گذشته برگردم، وقتي همه چيز ساده بود، وقتي داشتم رنگها، جدول ضرب و شعرهاي کودکانه را ياد مي گرفتم، وقتي نمي دانستم که چه چيزهايي نمي دانم و هيچ اهميتي هم نمي دادم.

مي خواهم فکر کنم که دنيا چقدر زيباست و همه راستگو و خوب هستند.

مي خواهم ايمان داشته باشم که هر چيزي ممکن است و مي خواهم که از پيچيدگيهاي دنيا بي خبر باشم.

مي خواهم دوباره به همان زندگي ساده خود برگردم، نمي خواهم زندگي من پرشود ازکوهي از مدارک اداري، خبرهاي ناراحت کننده، صورتحساب،جريمه وبيکاري و جدايي.

مي خواهم به نيروي لبخند ايمان داشته باشم، به يک کلمه محبت آميز، به عدالت به صلح، به فرشتگان، به باران.

اين دسته چک من، کليد ماشين، کارت اعتباري و بقيه مدارک، مال شما

من؛ رسماً از بزرگسالي استعفا مي دهم.

دزد بیگناه

 

 اسب مردی را دزدیده بودند. مرد حیران و سرگردان از این و آن سراغ اسب را می گرفت.

یکی گفت: “گناه تو بود که اسب را خود نبستی."

دیگری گفت: “گناه غلام تو بود، که در طویله را باز گذاشته بود."

مرد که درمانده شده بود، گفت : “راستی که همۀ گناهان را ما کردیم، و دزد بی گناه است!"

خوشبخت کردن ديگران،

وبلاگ هنسا

براي خوشبخت کردن ديگران، ابتدا بايد خود آن را داشته باشيم

مشکلات و کاستي‌ها و رويداد‌هاي منفي، واقعيتي انکارناپذير در زندگي روزمره ما هستند و براي کساني که قدم در راه شاد زيستن گذاشته‌اند، کنار آمدن با روي منفي سکه زندگي گاهي مشکل است.

براي شاد بودن لزوما نبايد تمام چيز‌هاي منفي و زشت را حذف کرد، بلکه بايد شادي را در همين جا و در همين لحظه پيدا کرد.

برخي فکر مي‌کنند يا منتظرند که تمام مشکلاتشان حل شود و به همه آرزوهايشان برسند و بعد احساس کنند که خوشبخت هستند. اما در حقيقت تغيير از درون شروع مي‌شود نه از بيرون.

به جاي اينکه سعي کنيم ديگران را عوض کنيم و با بدي‌ها مبارزه کنيم، بايد از درون خودمان شروع کنيم.

اگر موفق شويم شادي و خوشبختي و احساس رضايت از خويشتن و زندگي را در خود به وجود آوريم، شايد آنگاه بتوانيم در زندگي بيروني، خود و ديگران را نيز تحت تاثير قرار دهيم و تغييري مثبت در جامعه و جهان ايجاد کنيم.

چگونه کسي مي‌تواند آنچه را که خود ندارد به ديگري بدهد. براي خوشبخت کردن ديگران ابتدا بايد خود آن را داشته باشيم. براي روشن‌تر و زيباتر کردن محيط پيرامون و اجتماع بايد ابتدا خود به روشنايي و نور و آرامش بيشتري در درون خودمان دست يافته باشيم.

براي به دست آوردن صلح و آرامش بايد با آرامش و احساس مثبت پيش رفت، نه با خشم و نفرت. چون هر احساسي که در درون خود داشته باشيم، همان را در جهان بيرون خود مي‌آفرينيم.

اگر افکار منفي سراغتان آمد بدون آنکه مقاومت يا قضاوت کنيد، به آن‌ها گوش دهيد و نگاه کنيد تا کم کم محو شوند. سپس به يکي از خواسته‌ها و روياهاتان که حقيقتا دوست داريد به آن برسيد فکر کنيد.

از خود بپرسيد اگر به اين خواسته خود رسيده بودم الان چه احساسي داشتم؟ اين احساس را تجربه کنيد و شادي حاصل از آن را در سينه و ذهن خود نگاه داريد و همچنان که نفس عميق مي‌کشيد و از محيط زيباي اطرافتان لذت مي‌بريد، به رويا و خواسته خود فکر کنيد.

در ذهن خود ببيند که ديگران نيز به خاطر آنچه که هستيد و يا به دست آورده ايد به شما لبخند مي‌زنند و خوشحال هستند.

عشق خالصانه، كارگشاست

 

در سال ۱۹۲۱ ، لويس لاس به سمت رئيس زندان سينگ سينگ منصوب شد . در آن زمان خشن ترين و خطرناكترين زندانيان در آن زندان به سر مي بردند. وقتي پس از بيست سال ، لاس بازنشته شد ، آن زندان تبديل به موسسه خيريه شده بود. همه اين تغيير مثبت را به رفتار و طرز برخورد لاس نسبت مي دادند و از او قدرداني مي كردند.

 ولي وقتي در اين مورد از او سوال شد ، لاس سري تكان داد و گفت : " من همه اين تغييرات را مديون همسر فوق العاده ام ، كاترين ، مي دانم كه حالا پشت ديوارهاي زندان در خاك آرميده است."

كاترين لاس وقتي همسر رئيس زندان شد ، مادر جوان سه فرزند زيبا و دوست داشتني بود. همه از بدو شروع كار همسرش به كاترين هشدار داده بودند كه هرگز قدم به داخل زندان نگذارد ، چون زندانيان آنجا بسيار خشن و خطرناك بودند. ولي كاترين اهميتي به اين حرفها نمي داد. زماني كه اولين مسابقه بسكتبال در زندان برگزار شد ، كاترين همراه با سه فرزند خردسالش به زندان رفت و به تماشاي مسابقه نشست و آنان را تشويق كرد.

كاترين هميشه مي گفت :" من و همسرم بايد از اين زندانيان مراقبت كنيم و من اطمينان دارم روزي فراخواهد رسيد كه آنان از ما مراقبت خواهند كرد ! پس جاي نگراني نيست." از اين رو كاترين با اين اعتقاد به زندان مي رفت و سوابق و پرونده هاي زندانيان را بررسي مي كرد و هر كمكي از دستش بر مي آمد ، فروگذار نمي كرد.

روزي او متوجه شد مردي كه محكوم به قتل است ، نابيناست. پس به ملاقاتش رفت و از او پرسيد : " با خط بريل آشنا هستي ؟ " بعد با ياد دادن آن به زنداني ، به او خواندن آموخت. سالها بعد آن زنداني با عشقي قلبي براي كاترين گريست.

مدتي بعد كاترين با يك زنداني آشنا شد كه ناشنوا بود. كاترين زبان اشاره را ياد گرفت تا بتواند با او ارتباط برقرار كند. بسياري كاترين را فرشته اي در قالب انساني مي پنداشتند كه از سال ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۳۷ در زندان سينگ سينگ ، به ياري زندانيان شتافت و با آنها همدردي كرد. تا اينكه در تصادفي ، جان به جان آفرين تسليم كرد. روز بعد لاس به محل كارش نرفت و فرد ديگري به جاي او نشست. همه زندانيا فورا متوجه شدند كه بايد اتفاق بدي افتاده باشد.

روز بعد هنوز تابوت كاترين در خانه اش واقع در شش كيلومتري زندان بود كه لاس صبح زود به زندان رفت. ولي از ديدن جمعيتي از خشن ترين و خطرناك ترين زندانيان و مجرمان كه جلوي در زندان تجمع كرده بودند ، تعجب كرد. وقتي نزديكتر شد ديد كه همگي اشك مي ريزند و اندوهگين هستند. او مي دانست كه آنان چقدر كاترين را دوست داشتند. پس رو به آنان كرد و گفت :" بسيار خوب ، مي توانيد همراه من بياييد، ولي به شرط آنكه شب همگي به زندان برگرديد و فكر فرار به سرتان نزند."

بعد در زندان را باز كرد و زندانيان سوگوار با چشمان اشكبار ، بدون داشتن دستبند يا محافظ ، همه راه را تا تا خانه لاس پياده طي كردند تا با كاترين لاس وداع ابدي كنند.

و عجيب آنكه شب هنگام همگي به زندان برگشته بودند، بدون اينكه تمايلي به فرار از خود نشان دهند. آري عشق خالصانه و صميمانه مي تواند بيشتر از هزاران دستبند و محافظ ، كارگشا باشد.

10 فایده لبخند زدن

 

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

1. .لبخند جذابتان می کند..

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم..

2. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد..

دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند..

3. لبخند مسری است..

لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید..

4. لبخند زدن استرس را از بین می برد.

وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید..

5. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند..

به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا .به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

6. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد..

وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

7. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.

تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

8. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد..

عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

9. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید..

به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند..

10. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید..

لبخند بزنید.. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

پس....همیشه لبخند بزنید.

اهیت تبسم

وبلاگ باران بهاری

تبسم بدون اين‌كه دهنده‌اش را فقير كند، گيرنده‌اش را ثروتمند مي‌كند

هميشه هر چيزي را که دوست داريم به دست نمي‌آوريم، پس بياييم آن‌چه را که به دست مي‌آوريم دوست بداريم.

سنگ؛ پس از رها کردن! حرف؛ پس از گفتن! موقعيت؛ پس از پايان يافتن! و زمان پس از گذشتن!

اگر داشته‌هاي زندگي خود را شمارش کنيد، مجالي براي شمارش نداشته‌هاي زندگي خود نخواهيد يافت.

انسان‌هاي بزرگ دو دل دارند: دلي که درد مي‌کشد و پنهان است، دلي که مي‌خندد و آشکار است.

عشق مانند نواختن پيانو است. ابتدا بايد نواختن را براساس قواعد ياد بگيري، سپس قواعد را فراموش کني و با قلبت بنوازي.

اگر انسان‌ها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است، محبتشان نسبت به يکديگر نامحدود مي‌شود.

عشق در لحظه پديد مي‌آيد. دوست داشتن در امتداد زمان و اين اساسي‌ترين تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چيز درک اين واقعيت است که امکان دارد از دست برود. زندگي هديه خداست به تو و طرز زندگي کردن تو هديه توست به خدا.

انساني که در نبرد زندگي مي‌خندد قابل ستايش است.

گاهي اوقات، براي فرار از تمامي‌کليشه‌ها، آن‌قدر برخلاف جهت حرکت مي‌کنيم، که خود کليشه مي‌شويم. تبسم بدون اين‌كه دهنده‌اش را فقير كند، گيرنده‌اش را ثروتمند مي‌كند.

برترین سئوالهای بی پاسخ علمی در جهان!

بشر با وجود سالهای طولانی که صرف دانش آموختن کرده است در برابر بسیاری از سئوالات موجود در جهان همچنان ناتوان است، سئوالاتی که توانایی های علمی انسان را در زمینه های فیزیک، ریاضی، شناختی، و نجوم زیر سئوال می برد.

پروژه کشف برترین رازهای علم در حدود دو سال پیش توسط نشریه لایو ساینس آغاز شد و طی آن از چندین دانشمند در زمینه های مختلف در این باره سئوالهایی پرسیده شد. در نهایت از میان 14 پدیده مطرح شده 10 پدیده به عنوان برترین سئوالهای بی جوابی که انسان همچنان در جستجوی آن به سر می برد توسط این نشریه ارائه شده است.

عامل تکامل چیست:

بارها تکرار شده است که عامل شکل گیری تکامل انتخاب طبیعی است. این دلیل به عنوان موتور اصلی که تولید ارگانیسمها و موجودات پیچیده را به عهده دارد و همچنین به عنوان یکی از برترین تئوری های علمی شناخته می شود. اما آیا تکامل بر اساس انتخاب طبیعی تنها توضیح برای شکل گیری ارگانیسمهای پیچیده است؟ به گفته ماسیمو پیگلیوجی از بخش اکولوژی و تکامل دانشگاه استونی بروک در نیویورک، این سئوال یکی از برترین رازهای کنونی علم به شمار می رود. آیا تکامل تنها تحت تاثیر انتخاب طبیعی قرار دارد یا خصوصیات دیگری نیز در شکل گیری آن دخیل هستند؟

در درون یک زلزله چه رخ می دهد:

قرارگیری چنین سئوالی در لیست رازهای علمی جهان کمی دور از ذهن به نظر می آید. اما واقعیت این است که انسان تا کنون اطلاعات دقیقی از آنچه در اعماق سیاره زادگاهش در حال وقوع است، ندارد. متخصصان می توانند با دقتی بالا مکان آغاز و نوع گسلی که در آغاز زلزله شرکت داشته است را تعیین کنند. حتی امکان پیش بینی مدت پس لرزه ها نیز وجود دارد. اما تا کنون به صورت قطعی آنچه در هنگام زلزله در حال وقوع است مشخص نشده است. طبیعت و نیروهای طبیعی که گسلها را حفظ کرده و سپس آنها را رها می کنند، همچنان ناشناخته باقی مانده اند.

تام هیتون زمین شناس دانشگاه کلتک معتقد است مشکل لغزش اصطکاکی در زلزله ها یکی از اصلی ترین مشکلات موجود در علوم زمینی است و اکنون به یکی از بزرگترینها رازها در اصول فیزیکی زلزله تبدیل شده است.

من کیستم:

طبیعت خودآگاهی از گذشته های دور روانشناسان و دانشمندان شناختی را پریشان و سردرگم کرده بود. جوزف دیلاکس عصب شناس دانشگاه نیویورک معتقد است در حالیکه انسان بر این باور است که عاملی مستقل به حساب می آید، اینگونه نیست. تمامی اعمال انسان تحت تاثیر فرایندی ناخودآگاه و محیطی قرار دارد. درک چگونگی تصمیم گیری هشیارانه، داشتن ذهنی مستقل و شخصی، روح و ... از عواملی هستند که پاسخ آنها بیش از چندین دهه از انسان فاصله دارند. اینگونه به نظر می رسد که بشر زمان زیادی را برای پاسخ دادن به حیاتی ترین سئوال زندگی خود نیاز خواهد داشت.

زندگی چگونه بر روی زمین شکل گرفته است:

شواهد اولیه نشان می دهد حیات اولیه میکروبها در زمین به بیش از سه بیلیون سال پیش باز می گردد و هیچکس از چگونگی آغاز آن آگاه نیست. ایده های مختلفی مانند واکنشهای شیمیایی زنجیره ای در بستر دریاها وجود دارند. دیانا نورتآپ از بیولوژیستهای دانشگاه نیومکزیکو معتقد است تئوری های زیادی درباره منشا حیات ارائه شده است که اثبات و یا رد آنها بسیار سخت و پیچیده خواهد بود.

مغز انسان چگونه عمل می کند:

برخی بر این باورند که تسلط کاملی بر پاسخ علمی این سئوال ایجاد شده است. در واقع نمی توان انکار کرد که نسبت به دهه های گذشته اطلاعات بسیار بیشتری از عملکرد مغز در اختیار انسان قرار گرفته است اما با وجود بیلیونها نرون عصبی که هریک از هزاران اتصال برخوردارند نمی توان گفت که انسان درباره عملکرد مغز به قطعیت رسیده است.

 اسکات هیوتل از مرکز علوم عصب شناختی در دانشگاه داک در باره این موضوع می گوید: انسان بر این باور است که مغز را به طور کامل درک کرده است یا حداقل هر فرد با توجه به تجربیاتی که داشته مغز خود را درک کرده است. اما تجربیات شخصی هر انسان، راهنمای بسیار ضعیفی برای کشف عملکرد کامل مغز به شمار می رود. سئوالات زیادی از جمله چگونگی مطالعه، چگونگی تشکیل شبکه های نرونی، چگونگی یادگیری، به خاطر سپردن، عشق ورزیدن، شنیدن، حرکت کردن و یا هر عمل دیگری درباره مغز انسان بی پاسخ باقی مانده است. درصورتی که بتوان مغز را درک کرد، انسان خواهد توانست تمامی ظرفیتها و محدودیتهای فکری، احساسی، استدلالی، عشق و تمامی جنبه های حیات را درک کند.

بقیه جهان کجاست:

دانشمندان پاسخ این سئوال را با توجه به پدیده های مرموز ماده و انرژی تاریک، بخش تاریک جهان می نامند. در واقع تنها تمامی گونه های ماده و انرژی که تا کنون در جهان یافته شده اند، تنها چهار درصد از کل ماده و انرژی واقعی و موجود جهان را تشکیل می دهند. میزانی که با هیچ برابری می کند. 96 درصد باقی مانده همچنان ناشناخته اند و دانشمندان برای یافتن آن به دورترین نقاط فضا و عمیق ترین نقاط زمین روی آورده اند.

عامل گرانش چیست:

شاید گمان برود که جاذبه زمین کاملا درک شده و هیچ نکته مرموزی ندارد زیرا نیوتون آن را در زمانهای بسیار گذشته کشف کرده است. نیروی گرانش یکی از ضعیفترین نیروهایی است که تا کنون در جهان شناسایی شده و در حالت استاندارد فیزیکی هیچ توضیحی برای چگونگی عملکرد آن وجود ندارد. نظریه پردازان معتقدند شاید این نیرو در اثر ذرات بی حجم و کوچکی به نام گراویتونها که در میدانهای گرانشی جریان دارند، شکل گرفته است.

مارک جکسون، یکی از نظریه پردازان فیزیک در لابراتوار فرمی درایلینویز معتقد است گرانش از آنچه در حالت استاندارد فیزیک توضیح داده می شود، کاملا متفاوت است. زمانی که درباره تعاملات کوچک گرانشی محاسباتی انجام می گیرد جوابهای غیر عقلانی به دست می آید و می توان گفت علم ریاضی در توضیح این مسائل کاملا ناتوان است.

آیا نظریه ای برای توضیح همه چیز وجود دارد:

فیزیکدانان از مدلهای استاندارد خوبی برخوردارند که می توانند جهان هستی را به صورت ذراتی ترسیم کند تا به این وسیله بتوان کوچکترین جرم و ماده موجود در جهان را از مغناطیس گرفته تا اتم توضیح داد. مدلهای استاندارد فیزیکی ذرات را نقاطی بسیار خرد می پندارند که اکثر آنها حامل نیروهای بنیانی هستند. دو مشکل بزرگی که این مدلها در پی دارند عدم توانایی توضیح گرانش و نامفهوم شدن در توضیح نیروهای بزرگ است. درصورتی که نظریه ای با توانایی توضیح انرژی های خارق العاده جهان اولیه به وجود آید که بسیاری ارائه چنین نظریه ای را غیر ممکن می دانند می توان گفت تئوری جهانی فیزیک به واقعیت پیوسته است.

آیا حیات بیگانگان واقعیت دارد:

حیات همه جا، حداقل در سیاره زمین حضور دارد. در این صورت بسط دادن آن در تمامی جهان امری منطقی به نظر می رسد. با این حال نمونه ها و مطالعات انجام گرفته تنها در محدوده زمینی بوده است و به همین دلیل بسیار کوچک به شمار می روند. انسان اکنون آگاه است که عناصر حیات به صورت وسیعی پراکنده شده است و منظومه خورشیدی مشابه منظومه خورشیدی زمین وجود دارد.

جیل تارتر مدیر مرکز تحقیقات SETI در کالیفرنیا معتقد است انسان از تخیلات مملو و ساخته شده است، پس حداقل می توان تصور کرد که حیات دیگری نیز دور از چشمان انسان وجود دارد. به گفته فرانک ویلژک، برنده جایزه نوبل موسسه ام آی تی، نوع بشر از میان 4.5 بیلیون سال تاریخ شکل گیری زمین تنها طی 200 سال گذشته به تمدن علمی تکنولوژیکی دست یافته است. بر این اساس می توان انتظار داشت تمدنهای علمی و تکنولوژیکی زیادی وجود داشته باشند که به میلیونها و شاید بیلیونها سال زمان برای توسعه یافتن نیاز خواهند داشت.

جهان چگونه آغاز شد:

مهمترین، اصلی ترین، مرموزترین و قدیمی ترین سئوال بی پاسخ در میان انسانها است که تمامی اسرار دیگر جهان را تحت الشعاع خود قرار داده است. برخی نظریه ها اعلام کرده اند که جهان در حدود 13.7 بیلیون سال پیش و پس از پدیده ای به نام انفجار بزرگ آغاز شده است. پس از این انفجار همه چیز در مدت کوتاهی شکل گرفت و در کمتر از یک چشم به هم زدن تحت تاثیر پدیده ای به نام تورم کیهانی، ابعاد کیهانی به خود گرفت. تئوری تورم کیهانی از ایده های بسیار قدرتمندی است که تا کنون امکان اثبات و بررسی شکل گیری آن به وجود نیامده است. تا زمان بی جواب باقی ماندن چنین سئوالی در علم محدود بشر، هیچ یک از دیگر سئوالها نیز مجالی برای یافته شدن و کشف شدن پیدا نخواهند کرد.

زندگی را بهتر زندگی کنیم

 

به یاد داشته باشیم که حقیقت زندگی، در ذهن ما شکل‌می‌گیرد و واقعیت زندگی، در دنیای بیرون به‌وجود می‌آید. آن‌جا که اندیشه‌های درست ما در دنیای بیرون به عینیت می‌رسند، احساس رضایت و شادمانی محقق می‌شود.

ما انسان‌ها در این دنیا کاری جز زندگی‌کردن نداریم. انسان‌های موفق که درک درستی از مفاهیم زندگی سعادتمندانه دارند، سعی‌می‌کنند همواره به ارزیابی کیفیت زندگی خود بپردازند و زندگی را بهتر زندگی کنند اما انسان‌های ناکام و غافل، در تله‌ی گرفتاری‌های زندگی گیر می‌کنند و اسیر روزمر‌‌گی‌ها می‌شوند و هرگز احساس خوشبختی و سعادت نمی‌کنند و زندگی را می‌بازند.معیار خوب‌زندگی‌کردن، داشتن احساس رضایت از لحظه‌لحظه‌های زندگی است؛ همان مفهومی که نامش خوشبختی است و گم‌شده‌ی همه‌ی انسان‌های عالم خاکی می‌باشد.

خوشبختی به‌طور لزوم، رسیدن به مال و ثروت دنیا نیست. چه‌بسیار انسان‌هایی که به دستاوردهای زیادی در زندگی رسیده‌اند اما هرگز احساس خوشبختی نمی‌کنند و‌ می‌گویند: «دلِ خوش سیری چند!‌»‌اینک می‌خواهیم معیار‌های خوب‌زندگی‌کردن را بیابیم و با این معیار‌ها به ارزیابی زندگی موجودمان بپردازیم تا به ‌زندگی مطلوب و سعادتمندانه‌ای برسیم و شاهد خوشبختی را در آغوش بگیریم.

در جست‌وجوی حقیقت زندگی

بسیاری از انسان‌ها تصویر درستی از زندگی ندارند. آنان برخلاف قانونمندی‌های جهان هستی حرکت می‌کنند و روزها و شب‌ها را با ناکامی طی‌کرده ‌و در سرای آخرت، به جهنم خدا می‌روند.چه زیباست که ما در هر لحظه، در وادی خودآگاهی و خودهوشیاری و اشراف و بصیرت لحظه‌به‌لحظه به خود، درست فکر کنیم و درست عمل کنیم و هر روز با خلق زندگی آرام و پر‌حاصل، از مواهب الهی استفاده کنیم و از لحظه‌های قشنگ زندگی لذت ببریم و در سرای آخرت به بهشت خدا برویم.حقیقت زندگی، رسیدن به رستگاری است که همانا در مسیر کمال و شناخت و معرفت انسان شکل‌می‌گیرد.

معیار‌های ارزشی، انسان را به حقیقت زندگی هدایت می‌کند و آن مقوله‌ای است که نشان‌می‌دهد ‌چه‌قدر ‌در مسیر سعادت و رستگاری قدم بر‌می‌داریم.حقیقت زندگی در وجود خود ما شکل‌می‌گیرد و در دنیای بیرون به واقعیت تبدیل‌ می‌شود.

حقیقت زندگی، اکسیر گران‌بهایی است که گم‌شده‌ی انسان‌های هوشیار می‌باشد؛ همان انسان‌های سعادتمندی که مراقب‌اند تا زندگی را درست زندگی کنند.حقیقت زندگی که ما آن را در مفاهیم الهی و اسلامی، رسالت انسان در عرصه‌ی هستی معنا می‌کنیم، به کمک رهنمودهای دینی از طریق آیات و روایات، قابل دسترسی و شناخت است.

پیامبران الهی و معلمان مصلح، همواره انسان‌ها را به خودآگاهی، هشدار می‌دهند و این‌که انسان‌ها قدر لحظه‌های عمر خود را بدانند و زندگی و عمر را که پدیده‌‌ای بی‌بازگشت است، پرحاصل طی‌کنند.خجسته‌ترین و مبارک‌‌ترین لحظه‌ی زندگی، زمانی است که به خود قول می‌دهیم ‌حقیقت زندگی را بشناسیم تا به بی‌راهه نرویم؛ همان حقیقتی که انسان را به سعادت واقعی می‌رساند. اما چگونه این حقیقت را بشناسیم؟

شناخت حقیقت زندگی، مقوله‌ای‌ست که انسان را به یک استراتژی درست در زندگی ‌می‌برد. این استراتژی در‌واقع، استفاده کردن از مواهب الهی و لذت بردن از لحظه‌لحظه‌های زندگی است.در‌واقع زندگی، عبارت است از نحوه‌ی گذران روزها و شب‌ها. بنابراین آن روزی حقیقت زندگی را درست دریافته‌‌ایم که شب‌هنگام موقعی که به رختخواب می‌رویم، با قاطعیت و خوشحالی و رضایت بگوییم: «امروز، روز فوق‌العاده‌ای بود.» چنین احساسی در انسان، ایجاد آرامش و رضایت می‌کند و این خود، علامت این است که حقیقت زندگی را خوب دریافته‌ایم و واقعیت زندگی‌مان، به حقیقت زندگی نزدیک است.

به یاد داشته باشیم که حقیقت زندگی، در ذهن ما شکل‌می‌گیرد و واقعیت زندگی، در دنیای بیرون به‌وجود می‌آید. آن‌جا که اندیشه‌های درست ما در دنیای بیرون به عینیت می‌رسند، احساس رضایت و شادمانی محقق می‌شود.

زندگی، تبدیل رؤیاها به واقعیت‌هاست؛ یعنی رسیدن از حقیقت به واقعیت. خوشا به سعادت انسان‌هایی که رؤیا‌های زیبایی در سر می‌پرورانند و آن‌ها را هوشیارانه با عشق و تلاش در فضای زندگی عینیت می‌بخشند.

حقیقت زندگی، خلق یک زندگی موفق‌ در راستای معیارهای ارزشی با دنیایی از معنی و مفهوم و رسیدن به خوشبختی و سعادت است؛ همان زندگی که همواره آرزوی رسیدن به آن‌را در سر می‌پرورانیم باوجود همه‌ی سختی‌ها، موانع و محدودیت‌ها.حقیقت زندگی در چهارچوب قانون‌های معنویت، معنا پیدا می‌کند که می‌تواند انسان را به آرامش و سعادت برساند و از ما، انسان رهایی بسازد.

انسان‌های رها و آزاد، فقط قانون‌های خلق یک زندگی معنوی و پرحاصل را اجرا می‌کنند و به نتیجه‌ی آن، کاری ندارند. آنان تلاش می‌کنند و حاصل را که در‌واقع رزق خداوند است، به خدای کریم واگذار می‌کنند.در‌واقع ما با کشف حقیقت زندگی، به موجودیت در زندگی خود در عالم خاکی، معنی و مفهوم می‌بخشیم. تمام عمرمان را صرف جست‌وجو برای یافتن می‌کنیم تا خوشحال شویم و احساس خوشبختی کنیم. درواقع حقیقت زندگی، برخاسته از تفکر ما، باورهای ما و ارزش‌های‌مان است.‌

رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی

راز اول:

‌تمامی آن‌چه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در درون ماست.

راز دوم:

تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت می‌کند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه می‌توانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایه‌ی اصلی شخصیت و رفتار‌های اوست. به‌عبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانه‌ای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشان‌می‌دهد که چه کارهایی از ما ساخته است‌ و چه کارهایی از ما ساخته نیست. انسان‌ها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی خود‌ می‌سازند. آری تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیت‌ها را می‌سازد و موفقیت‌ها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود می‌گردد. تصویر ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعه‌ی باورهای ما در فضای زندگی است.

راز سوم:

هدف زندگانی، آن است که تمام توانایی‌های بالقوه‌ی خود را به‌عنوان یک انسان خود‌شکوفا‌ بشناسیم و آن‌ها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیش‌ترین رشد و شکوفایی برسیم.

راز چهارم:

تغییر در وجود، نه‌تنها ممکن و میسر است بلکه اجتناب‌ناپذیر است‌ زیرا تا ما تغییر نکنیم، زندگی‌مان تغییر نمی‌‌کند. انسان‌های سعادتمند، ‌مرتباً می‌شوند و می‌روند‌ زیرا تا نشوی، نمی‌شود و تا نروی، نمی‌رسی.

راز پنجم:

تمام مشکلات، موانع و مصائب زندگی، در‌واقع درس‌هایی هستند که به انسان می‌آموزند و انسان را می‌سازند. آن‌ها فرصت‌هایی در لباس مبدل‌اند. حتی گاهی مشکلات، الطاف خفیه‌ی خداوند هستند که باعث رشد و شکوفایی انسان می‌شوند. پس آن‌ها را گرامی بداریم و از آن‌ها بیاموزیم.

راز ششم:

تلقی ما از واقعیت، ساخته و پرداخته‌ی فکر و ذهن ماست. پس واقعیت‌های زندگی ما می‌توانند با اندیشه‌های ما تغییر کنند. بنابراین مراقب اندیشه‌های خود باشیم تا واقعیت زندگی‌مان را زیباتر کنیم.

راز هفتم:

ترس و تردید، سرزندگی و نشاط را از انسان می‌رباید. با باورهای عالی و توکل بر خداوند، هرگونه ترس و تردید را از فضای فکر خود دور کنیم و در وادی یقین و عشق، محکم و استوار به جلو برویم و زندگی پرحاصلی را در محضر خدا و کائنات خلق کنیم.

‌راز هشتم:

مادامی که خودمان را دوست نداشته باشیم و به خودمان عشق نورزیم، نمی‌توانیم به کسی عشق بورزیم و از عشق دیگران نسبت به خود بهره‌ای ببریم. پس گوهر عشق را ابتدا به خود تقدیم کنیم تا بتوانیم مظهر عشق‌ورزی برای دیگران باشیم.

راز نهم:

تمامی ارتباطات ما با کائنات و دیگران، آیینه‌هایی هستند که خود ما را نشان می‌دهند و تمامی مردم، آموزگاران ما به‌حساب می‌آیند. پس با خودباوری و اعتماد‌به‌نفس، زیبا‌ترین رابطه‌ها را برقرار‌کنیم و از کلید طلایی ارتباطات، برای باز کردن هر درِ بسته‌ای در زندگی استفاده کنیم و موفق شویم.

راز دهم:

سعادت واقعی در زندگی، در نحوه‌ی عکس‌العمل ما در مقابل رخدادها و حوادث زندگی است‌ نه در بخت و اقبال. بنابراین خود را مسؤول زندگی خود بدانیم و تقصیر را به عهده‌ی دیگران نیندازیم تا بتوانیم با عکس‌العمل‌های مناسب، حقیقت زیبای زندگی را به واقعیت قابل قبول تبدیل کنیم و به خوشبختی و سعادت برسیم.

راز یازدهم:

حقیقت زندگی، بر مبنای عشق الهی استوار است. انسان‌های موفق و کامیاب، وجود خود را با عشق الهی، جذاب و منور می‌کنند و با تقدیم عشق به انسان‌های دیگر و به کل کائنات، به زندگی سعادتمندانه‌ای می‌رسند.

راز دوازدهم:

از آن‌جایی که انسان‌ها در مسیر زندگی گاهی از اجرای درست قانونمندی‌های زندگی غافل می‌شوند و با اندیشه‌های غلط و القائات منفی دیگران، از مسیر درست زندگی به بی‌راهه می‌روند، بنابراین ارزیابی مستمر کیفیت زندگی و اصلاح لحظه‌به‌لحظه‌ی خود، می‌تواند انسان را در مسیر درست و رسیدن به حقیقت زندگی هدایت کند. زیباترین معیار ارزیابی کیفیت زندگی، این است که در پایان هر روز، از خود سؤال کنیم که آیا من روز پرحاصلی داشتم و از لحظه‌های زندگی خود ‌لذت بردم؟

با اجرای درست رازهای حقیقت زندگی، به این نتیجه می‌رسیم که:

تمامی آن‌چه که برای خوشحالی و خوشبختی واقعی در زندگی به آن احتیاج داریم، هم‌اکنون از‌آنِ ما و در اختیار ماست و ما باید به‌عنوان بندگان شایسته و شکرگزار در هر لحظه، هوشیارانه قانونمندی‌های رسیدن به حقیقت زندگی را اجرا کنیم تا بتوانیم از مواهب الهی استفاده کنیم و از لحظه‌های زندگی در مسیر کمال لذت ببریم.

دکتر علیرضا آزمندیان

بنیان‌گذار تکنولوژی فکر در ایران

منبع: ماهنامه شادکامی و موفقیت

درس زندگی : منفی‌گراها شکست می‌خورند

 

باید حرکت کنید تا احساسات تضعیف‌کننده‌ای مانند «این‌کار بی‌معنی است، این طرح برایم بی‌مفهوم می‌باشد و...» از وجود‌تان حذف شود. این نخستین کمکی است که می‌توانید به‌خود بکنید. بگذارید دیگران در هدف شما، سهم داشته باشند تا بتوانید به کمک آنان ادامه دهید و انرژی بیش‌تری کسب نمایید.

ممکن است کلمه‌ی منفی و منفی‌گرایی را زیاد شنیده و یا خوانده باشید. این کلمه به‌عنوان یک شوخی و یا لطیفه نیست، بلکه ابر سیاهی است که آفتاب نورانی را از شما گرفته و همه‌ی دنیا را با تمام زیبایی‌هایی که دارد، برای‌تان تاریک و مبهم می‌سازد و در این مبهم‌بودن، خودتان را نشناخته، فریب داده‌ و نابود می‌سازید.

روح منفی، برخواسته از حالت‌های خستگی، افسردگی، ناامیدی، بدزبانی، حسادت و جملات را با طعنه و کنایه ادا‌کردن است. تمام این اثرهای منفی، سرانجام بر شرایط جسمی اثر می‌گذارند. هر احساسی که به‌مدت زیاد به‌کار گرفته شود، ‌می‌تواند در عملکرد شیمیایی بدن اختلال ایجاد کند.

کسانی‌که همیشه در حالت ترس به‌سر می‌برند، فعالیت غدد فوق‌کلیوی آنان دچار عوارض می‌شود یا ممکن است تنظیمات شیمیایی بدن‌شان ‌مختل شود بنابراین در هر ناخوشی عاطفی مزمن، باید به‌دنبال اثرهای زیان‌بار جسمانی آن هم باشید. ریشه‌ی یک‌سری از اختلالات عاطفی را هم باید در موارد جسمانی و یا کمبودهای جسمی جست‌وجو کرد. کمبود آهن بدن، پایین بودن قند خون، عملکرد نامناسب غده‌ی تیروئید، اختلالات سوخت‌و‌ساز بدن و... از‌جمله مواردی هستند که در بروز اختلالات عاطفی نقش‌ ‌دارند که این نقیصه‌ها یا مشکلات، با درمان دارویی برطرف می‌شوند.

اغلب دیده شده منفی‌گراها، با مشکلات پیچیده و بغرنجی دست‌به‌گریبان هستند و از ناراحتی‌های جسمی مختلفی رنج می‌برند. این‌گونه شخصیت‌ها، همیشه درمانده‌اند و هر عملی را تا پایان به انجام نمی‌رسانند و در بین راه، تصمیم و عمل و هدف خود را رها می‌سازند و درنتیجه، با کوهی از مشکلات که بر روی هم انباشته شده، مواجه می‌شوند. آنان چون به توانایی‌های خود واقف نمی‌باشند، با کلمات «نمی‌شود، سخت است، می‌ترسم آخرش شکست باشد، نمی‌توانم و...» خود را قانع می‌سازند. صبح، خسته و خواب‌آلود از خواب بیدار می‌شوند، میلی به صبحانه ندارند و با یک نوشیدنی ساده از خود پذیرایی می‌کنند و تا شب، وقت خود‌ را با افکار درهم و ناخوش می‌گذرانند، به وضعیت خود سروسامانی نمی‌دهند و مدام در تکرار، زندگی می‌کنند و به یک شیوه عادت کرده‌اند.

لحظاتِ سرشار از لذت و شادی، فقط در‌نتیجه‌ی ذهن باز به‌دست می‌آیند. زمانی‌که ذهن‌تان به‌حرکت درمی‌آید و از خمودگی و ایستادگی، آن‌را نجات می‌دهید، دنیا را زیبا می‌بینید و تلاش می‌کنید برای بودن و رسیدن به هدف‌های از دست‌داده‌. حال، خود را باور دارید که: «می‌توانم از نو شروع کنم و آدم دیگری با تیپ و شخصیت واقعی خودم باشم

افرادی که در وضعیت روحی سالم قراردارند، هدف برای‌شان مشخص و معنی‌دار است و خود را از سرگردانی نجات داده‌اند، پیشرفت‌ها و موفقیت‌های چشمگیری نصیب‌شان می‌شود و خود را فریب نمی‌دهند که: «تا این‌جا رسیده‌ایم و دیگر نیازی به تلاش نداریم». این‌گونه افکار، نزد مثبت‌گرایان دیده نمی‌شود چراکه آنان خود را مقید کرده‌اند که دنبال طرحی نو، دریافت اطلاعات تازه‌تر و کاری جدیدتر باشند.

باید حرکت کنید تا احساسات تضعیف‌کننده‌ای مانند «این‌کار بی‌معنی است، این طرح برایم بی‌مفهوم می‌باشد و...» از وجود‌تان حذف شود. این نخستین کمکی است که می‌توانید به‌خود بکنید. بگذارید دیگران در هدف شما، سهم داشته باشند تا بتوانید به کمک آنان ادامه دهید و انرژی بیش‌تری کسب نمایید.

اولین هدف‌تان، تغییر و اصلاح خود باشد تا بتوانید به ارزش‌ها و توانایی‌های موجود دست پیدا کنید و از جدال‌های درونی رهایی یابید. با این استدلال، از پیام‌های منفی دور شده‌ و درگیر طرح جدیدی شده‌اید که ذهن‌تان اجازه‌ی ساخت افکار منفی را نمی‌دهد. حال فکر منفی، شکست خورده است چراکه دیگر نمی‌تواند توقفی در شما ایجاد کند؛ پس آزادتان می‌گذارد تا بیش‌تر به طرح و برنامه و هدف‌های‌تان توجه داشته باشید.

این احساس به شما دست می‌دهد که شفا پیدا کرده‌اید و اندام‌تان دیگر ضعیف نیست و ذهن‌تان هر روز با طرح و ایده‌ای نو، مشغول کار است و این حالت خلأ‌گونه‌ی ذهن که موجب تهاجم افکار منفی می‌شده، از بین رفته است.

اگر احساس کردید طرح‌هایی که برای رشد و پیشرفت زندگی خود انتخاب می‌کنید، خسته‌کننده‌اند، آن‌ها را به قسمت‌های کوچک تقسیم کنید تا به‌راحتی بتوانید به مقصد نهایی برسانید. هدف‌های بزرگ، جرأت و جسارت به شما می‌دهد اما نباید دچار منفی‌گرایی شوید که: «راه سختی پیش رو دارید که از توان شما برنمی‌آید» در چنین تفکری، شما هرگز نخواهید توانست قدمی بردارید و چشم به‌راه دیگران هستید تا شاید کسی یا کسانی بیایند و کمکی ناچیز کنند.

به انتظار دیگران نشستن، پایان غم‌انگیزی دارد. مواظب باشید، زمان به‌سرعت در حرکت است؛ از آن غافل نشوید، همین حالا بلند شوید و شروع کنید. انرژی‌تان را به حرکت اندازید، زندگی‌تان تغییر خواهد کرد.

هر طرحی که به پایان می‌رسانید، طرح دیگری را شروع کنید. اگر قرارداد کاری با شرکتی را به‌امضا رساندید، در فکر قراردادهای بیش‌تری با راه‌کارهای تازه باشید. نگذارید روزنه‌ای باز شود و شما را به سوی سُستی و بی‌حرکتی سوق‌دهد که توأم با فکرهای پلید، به شما حمله‌ور خواهد شد.

هیچ‌وقت احساس تنهایی نکنید، شما تنها نیستید، خدای‌تان همه‌جا با شماست و در کنارتان، فکر مثبت که همانند موتوری با سرعت در حال حرکت است و از خود، ایده‌های سازنده تولید می‌کند و می‌تواند موجب نجات و پیشرفت و تعالی شما شود، وجود دارد.

فرض کنید در میان دریایی پهناور، در قایقی چوبی که از کف آن سوراخ و حفره‌ای باز شده، گرفتار شده‌اید. هیچ‌وسیله‌ای برای نجات خود و پوشاندن آن حُفره در دست ندارید. آب دریا به‌سرعت از سوراخ، وارد قایق چوبی می‌شود؛ اگر فکرتان را به کار نیندازید، اگر ایمان‌تان را از دست دهید، اگر امیدی به دل راه ندهید، در وسط دریا باید جان‌دهید. تمام لباس‌های خود را از تن درمی‌آورید تا بتوانید جلوی آب را به قایق که از حُفره با شتاب داخل می‌شود، بگیرید و مجبورید از پاهای‌تان هم استفاده کنید و از دست‌های‌تان نیز برای پارو زدن. تمام تلاش‌تان برای بودن، زندگی کردن و به ساحل رسیدن است. قایق، پُر از آب است اما شما شن‌های ساحل را لمس کردید؛ اگر علاقه‌مند به خودتان، زندگی‌تان و این‌که باید باشید‌ نبودید، تلاشی برای نجات خود از دریا نمی‌کردید اما چون علاقه به‌خود داشتید، امیدوار بودید. پس نتیجه می‌گیریم هرگاه کسانی را یافتید که به چیزی علاقه‌مند نبودند، ناا‌مید هستند‌ یعنی اندوهی عظیم درون آنان وجود دارد که شادمانی را احساس نمی‌کنند.

البته گاهی پس از پایان انجام کار و کسب پیروزی، احساس افسردگی به شما دست می‌دهد که این به دلیل شرایط روحی و خستگی گذرا بوده و دوباره علاقه و اشتیاق، به سوی شما باز خواهد گشت.

ناامیدی، بزرگ‌ترین دشمنی است که می‌تواند حالت این‌که هیچ‌چیز برای شما خوب و جالب نیست ‌و نیز سرکوبی علاقه را در شما شدت دهد.

همه‌ی ما برای بودن و هستی زاده شده‌ایم نه برای نابودی خود و دیگران. بگذاریم نور به ذهن تاریک‌مان بتابد تا تفاوت‌ها را احساس کنیم و خود را از تنگناها رهایی بخشیم. بیاییم برای یک‌بار هم که شده، انتقادپذیر باشیم تا به کاستی‌ها و ضعف‌های خود پی‌ببریم نه این‌که سپر دفاع در برابر انتقادات بگیریم و همه‌چیز را از دریچه‌ی دشمنی و کینه‌جویی قلمداد کنیم اما لازم نیست همه‌ی انتقادات را هم بپذیریم زیرا دسته‌ای از انتقادات، ویران‌گر و منحرف هستند و می‌توانند زندگی را سخت و دشوار سازند مانند: «تو زیاد به مردم ارزش و بها می‌دهی، تو خیلی ساده‌ای، باید امروزی باشی و حساب دو دوتا چهارتا داشته باشی، زرنگ باش، همه‌چیز را برای خودت بخواه و...» این انتقادات منفی، باعث می‌شود احساس ‌کنیم که دوست یا همکارمان، صحبت‌هایش متین است پس «باید مانند یک گرگ شوم تا سرم کلاه نرود». این دسته انتقادات، باعث می‌شود زندگی تبدیل به جنگ و جدال و ستیزه‌جویی شود.

افرادی که از زندگی گله‌مند هستند و اذعان می‌دارند که شادمانی و خوشی کامل ندارند، درظاهر، از آن‌دسته افرادی می‌باشند که دچار منفی‌گرایی مزمن شده‌اند یعنی انتظارشان بیش از اندازه است و خوشی و شادمانی فراگیر طلب می‌کنند. باید زندگی را تا همین اندازه پذیرفت و تلاش برای بهتر شدن آن انجام داد، آن‌وقت درهای شادی، آرامش، زیبایی و پاکی به روی شما لبخند خواهند زد.

انسان‌های بزرگ، آنانی هستند که فرصت‌ها را غنیمت می‌شمارند و خود را برای ظهور مجدد، به‌طور کامل ایمن می‌سازند تا از زندگی والایی برخوردار شوند و آن‌را پاس دارند. تصویرسازی ذهنی، رؤیاهای باشکوه و عظیمی هستند که باید به دنبال‌شان رفت و آن‌ها ‌را به مرحله‌ی عمل رساند تا شاهد موفقیتی بزرگ شد.

درحقیقت اگر ساخت رؤیاهای ذهنی برای کارهای بزرگ، درست و سنجیده، سازمان‌دهی شده باشد، شما به خواسته‌های‌تان رسیده‌اید و درهای بهشت به روی شما باز است ولی اگر رؤیاهای ذهنی شما توأم با پیچیدگی و انتظارات غیرمنطقی و در حد توانایی شما نباشند، همیشه شب و روز کار می‌کنید، استرس زیادی را تحمل می‌کنید، خواب و خوراک خود را نمی‌فهمید و از خانواده‌تان فرسنگ‌ها فاصله می‌گیرید تا به امید این‌که خوشی و راحتی کامل به‌دست آورید، اما این‌گونه نیست و سراسر زندگی‌تان با بحران روبه‌روست.

تصمیم‌ها و رؤیاهای بزرگ، همیشه پُرخطر بوده‌اند و این مخصوص افراد بی‌نظیر است که انرژی خود را صرف کارهای کوچک و معمولی نکرده و اهداف شگفت‌انگیزی را دنبال می‌کنند. اینان دائم در خلق اثر با طرحی نو و بی‌نظیر، سخت‌تر و بیش‌تر به کار پرداخته و در سایه‌ی ذوق و استعداد همراه با صبر و شکیبایی به هنرنمایی می‌پردازند.

رؤیاهای شما زمانی تحقق می‌یابد که با تسلط و مهارت همراه باشد. اگر می‌خواهید به رؤیاهای‌تان دست‌یابید، باید به‌پاخیزید و آغاز کنید. از دیگران و هم‌فکری‌شان بهره ببرید اما هیچ‌گاه انتظار بی‌معنا نداشته باشید که برای تحقق رؤیاهای‌تان، ‌منتظر دیگران باشید. این بزرگ‌ترین شکست در عالم زندگی خواهد بود. انتظار، بی‌معناست، باید با ایمان به‌خدا شروع کرد و خودبودن را تجربه نمود.

هادی زواره‌ای

مشاور خانواده

منبع: ماهنامه شادکامی و موفقیت

مرد کور و روزنامه نگار

 

روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود روي تابلو خوانده مي شد:

من کور هستم لطفا کمک کنيد.

روزنامه نگارخلاقي از کنار او ميگذشت نگاهي به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد تابلوي او را برداشت ان را برگرداند و اعلان ديگري روي ان نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و انجا را ترک کرد.

عصر آن روز روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است .

مرد کور از صداي قدم هاي او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسي است که آن تابلو را نوشته بگويد ،که بر روي ان چه نوشته است؟

روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولي روي تابلوي او خوانده مي شد:

امروز بهار است، ولي من نميتوانم آنرا ببينم!

وقتي کارتان را نميتوانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير بدهيد خواهيد ديد بهترينها ممکن خواهد شد باور داشته باشيد هر تغيير بهترين چيز براي زندگي است.

حتي براي کوچکترين اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مايه بگذاريد اين رمز موفقيت است ...لبخند بزنيد.

100 حقيقت بسيار زيباي زندگي!

 

  • هيچ کس نميتواند بازگردد و شروعي جديد را رقم بزند اما هر کسي ميتواند شروع کند و پاياني خوش را بسازد.
  • افرادي که بيشترين وقت خود را صرف زندگي ديگران ميکنند (مشاوره، راهنمايي و ...)، از رسيدن به زندگي خود باز ميمانند.
  • کساني که ميگويند "من نبايد اين راز را فاش کنم اما فقط به تو ميگويم" دقيقا راز شما را نيز به همين صورت براي ديگران بازگو مينمايند.
  • گفتن حقيقت مهم است؛ اين مهم نيست که ما راست ميگوييم و ديگران اشتباه ميکنند.
  • هيچ هدفي بدون طي کردن مسير و راه آن دست يافتني نيست.

 

  • کساني که سر خود را مانند کبک در برف فرو ميبرند در واقع لگد ديگران را به جان ميخرند.
  • آنچه که در ظاهر هر شخص ميبينيم، به ندرت دقيقا همان چيزي است که آن شخص واقعا هست.
  • جرات و شهامت اين نيست که روبروي شير بايستيم بلکه اين است که بفهميم چطور ميتوان از شر او جان سالم بدر برد.
  • ما از همان اول پدر و مادر زاده نشدهايم، بلکه بايد بياموزيم که چطور ميتوان پدر و مادر بود.
  • کلماتي که بر زبان جاري ميگردند، قدرت خود را از ما گرفتهاند زیرا از خود هيچ قدرتي ندارند.

 

  • افراد خردمند در سکوت به سر ميبرند تا بيش از هر چيز صداي تمناي خود را بشنوند.
  • فرشته ها به زمين نميآيند تا ببينند ما چه ميکنيم بلکه ميآيند تا به ما بگويند چه کار بهتر است انجام دهيم.
  • هيچ چيز مانند ارتباط و وابستگي با ديگران، با تمام وجود، به درد انسان نميخورد.
  • در واقع ما هيچچ چيز را کنترل نميکنيم مگر رفتار و کردار و تصميمات خودمان.
  • هيچ کس نميتواند ما را شاد کند جز خودمان. (اگر بخواهيم)

 

  • اين يک اشتباه بزرگ است اگر از تجربيات خود درس نگيريم.
  • من هيچ چيز نميدانم، به من بياموزيد؛ من هيچ چيز نميشنوم، به من بگوييد؛ من هيچ چيز نخواهم ديد، به من نشان دهيد زیرا ما با هم پيروزيم.
  • پشيماني از آن دسته چيزهايي است که ما به اشتباه آن را انتخاب ميکنيم.
  • آنچه در قلب خود ميپرورانيم، همان است که در زندگي ان دنيا در دستان خود داريم.
  • تنها به اين دليل که بذري را که کاشته ايم نميبينيم، نمي توانيم بگوييم چيزي از اينجا بيرون نميآيد.

 

  • جنسيت واقعي وجود ندارد. هر کسي قسمتي از روحيات جنس مخالف را در خود دارد.
  • تجربيات شما، تجربيات شما هستند؛ شخصيت شما نيستند.
  • فرض کردنها از تنبلي ما در جستجوي حقيقت سرچشمه ميگيرند.
  • هيچ کس به طور کامل بيطرف نيست.
  • خانواده ما تنها جايي نيست که ما در ان متولد شدهايم؛ گاهي يک دست باز و رويي گشاده نيز ما را متولد ميکند.

 

  • شما هميشه راه درست را نميپيماييد.
  • فروتني و تواضع، در واقع توانايي پذيرفتن خطاست.
  • توانايي يک مرد آن چيزي نيست که در جيبش دارد، بلکه آن است که بر دوشش دارد.
  • اگر شما يک قدم مثبت برداريد، کائنات 100 قدم به سمت شما ميآيند.
  • اگر ميخواهيد بديها سرتان نيايد، نخواهيد سر ديگران آيد.

 

  • اگر ميخواهيد با حقيقت سر و کار نداشته باشيد، هميشه در خيالات خود گم هستيد.
  • فخرفروشي لباسي است که فقط تن احمقان ميشود.
  • کسي که از همه بيشتر ميداند، معمولا همان کسي است که کمتر حرف ميزند.
  • هر کسي سزاوار ارزشمند شدن و معشوق ديگران بودن است.
  • هيچ کس جواب نهايي را به شما نخواهد داد، مگر خودتان.

 

  • شما تنها با ابزاري که داريد ميتوانيد عمل کنيد، پس به دنبال ابزار جديد وقت خود را تلف نکنيد.
  • اگر خطاهاي خود را خطا در نظر نگيريم، آنگاه با هر خطا راهي اشتباه را کشف کردهايم.
  • اين انسانها هستند که به زندگي معنا ميدهند و نه اشياء.
  • هميشه سوالاتي هستند که جوابشان ناپيداست و بزودي جوابشان پيدا خواهد شد.
  • در حال حاضر نه آينده وجود دارد و نه گذشته، زندگي جاريست.

 

  • اگر بخواهيد، اسکلت هميشه در کنج کمد منتظر شماست تا شما را بخورد.
  • وقتي صحبت ميکنيم، صداي هيچ کس را نميشنويم.
  • والدين نبايد کوچکترها را در برابر تصميمات زندگي مسئول بدانند.
  • اينکه پدران ما چه کاره بودهاند مهم نيست، مهم اين است که ما چه خواهيم کرد و چه خواهيم شد.
  • اگر فکر ميکنيد که بايد همين الآن بگوييد، پس بگوييد و اگر مي دانيد که بايد کاري را الآن انجام دهيد، پس انجام دهيد.

 

  • هر تغييري نياز به حرکت دارد.
  • کمک ديگران به معناي انجام تمام و کمال کار ما نيست.
  • اينطور نيست که هر کسي شما را دوست بدارد ولي شما ميتوانيد هر کسي را دوست داشته باشيد.
  • اگر کاري را هميشه براي کسي انجام داديد، او هرگز آن کار را ياد نخواهد گرفت.
  • هيچ چيز بيشتر از خنده مسري و واگيردار نيست.

 

  • بهترين هديهاي که ميتوان به ديگران داد، وقت و صبر خودمان است.
  • زيبايي محض با چشم قابل مشاهده نيست، بلکه با فکر و دل ديده ميشود.
  • هر کسي بذر کمال را در وجودش دارا ميباشد، اما کمتر کسي ميتواند آنرا پرورش دهد.
  • تنها راه پايان دادن به مشاجرهها، پيدا کردن يک راه حل است.
  • هر عملي که انجام ميدهيم و هر حرفي که ميگوييم به ما باز ميگردد اما نه به گونهاي که انتظارش را داشتيم.

 

  • اگر يک پله از نردبان شکست، با کمي زحمت پا را بايد بالاتر گذاشت.
  • هرگز کلمات ناگفته را در اتاق دربسته محبوس نکنيد.
  • هرکس بيش از آنچه خود را ميشناسد است.
  • از هر چه بترسيم اسيرش ميشويم.
  • نيازمندترين انسانها حريصترين آنهاست.
  • آنچنان خيال کنيد که گويا تا ابد زندهايد و انچنان عمل کنيد که گويا امروز ميميريد.

 

  • بخنديد همچنانکه نفس ميکشيد و دوست داشته باشيد همچنانکه زندگي ميکنيد.
  • هيچ کس نميتواند بازگردد و شروعي جديد را رقم بزند اما هر کسي ميتواند شروع کند و پاياني خوش را بسازد.
  • مهمترين چيزها در زندگي چيزي نيستند که قابل لمس باشند.
  • زيباترين عکسها در اتاقهاي تاريک ظاهر ميشوند؛ پس هر موقع در قسمتي تاريک از زندگي قرار گرفتي بدان که طبيعت ميخواهد تصويري زيبا از تو بسازد.
  • برف سنگيني باريد؛ درختي شکست، درختي زيباتر شد.

 

  • زندگي مانند بازي حکم است، مهم نيست که دست خوبي نداشته باشيم، مهم اين است که يار خوبي داشته باشيم.
  • از کوتهي ماست که ديوار بلند است.
  • از شيشه جلو به زندگي نگاه کنيد نه از آينه رو به عقب.
  • به خاطر ترساندن موش خانهات را آتش نزن.
  • هنر زندگي کردن، هنر نقاشي کردن بدون پاک کردن است.

 

  • بهترين لذت زندگي انجام دادن عملي است که ديگران ميگويند نميتوانيم.
  • هر روز از زندگي معجزه است. من روزم را هدر نميدهم. من قدر معجزات را ميدانم.
  • آرام بنشين. تقلا نکن. بهار ميآيد و سبزهها رشد ميکنند.
  • اينکه چه ميانديشيم، چه ميدانيم و به چه اعتقاد داريم مهم نيست. مهم اين است که چه ميکنيم.
  • از زندگي هر انچه لياقتش را داريم به ما ميرسد نه آنچه آرزويش را داريم.

 

  • از آنجا که زندگي آينه وجود ماست، فقط با تغيير ما تغيير ميکند.
  • ساعتي که خراب است، در هر روز دوبار زمان را درست نشان ميدهد.
  • هرگاه در زندگي خانهاي از يخ ساختي، بر آب شدنش گريه نکن.
  • براي انسانهاي بزرگ چون بر اين باورند که : يا راهي خواهم يافت يا راهي خواهم ساخت.
  • آرزوهايت را يک جا يادداشت کن و يکي يکي از خدا و کائنات بخواه. خدا و کائنات يادشان نميرود اما تو يادت خواهد رفت آنچه را که امروز داري، آرزوي ديروزت بوده است.

 

  • برگ در انتهاي زوال ميافتد و ميوه در انتهاي کمال. بنگر که چون برگي زردي يا سيبي سرخ؟
  • اگرنتوانستي کسي را ببخشي از بزرگي گناه او نيست، از کوچکي دل توست.
  • به کسي که در جستجوي حقيقت است ايمان آور و به کسي که حق را يافته است شک کن.
  • ما آمدهايم تا با زندگي کردن قيمت پيدا کنيم نه به هر قيمتي زندگي کنيم.
  • هر کس چراي زندگي را يافت با هر چگونهاي خواهد ساخت.

 

  • سخن نيک را از گوينده آن بگيريد هر چند خود بدان عمل نکند.
  • ناتوانترين مردم کسي است که نتواند دوستي پيدا کند و ناتوانتر از او کسي است که دوستان خود را از دست بدهد.
  • چون عقل کامل گردد، سخن گفتن کمتر شود.
  • صبحگاهان به جستجوي روزي درآييد که برکت و موفقيت در صبح زود نهفته است.
  • به بار نشستن هر کار نيازمند 1000 روز صبر است.

 

  • راز موفقيت در اين است که با طبيعت و کائنات هماهنگ باشيم و در مسير موجهاي زندگي لذت ببريم.
  • موفقيت يک مسير است و نه هدف.
  • موفقيت بيشترين و بهترين استفاده از آن چيزي است که هم اکنون داريم.
  • شکست موفقيت است، اگر از آن درس بگيريم.
  • موفقيت اين نيست که هرگز اشتباه نکنيم بلکه اين است که يک اشتباه را دوبار مرتکب نشويم.

 

  • موفقيت دستيابي به آن چيزي است که ميخواهيم و شادماني خواستن آن چيزي است که بدست ميآوريم.
  • موفقيت توانايي پرش از شکستي بر شکستي ديگر است بدون اينکه خسته شويم.
  • من ميدانم که تمام هستي براي من خلق شده. پس نگران نيستم و تمام هستي را يار و ياور خود ميبينم.
  • بازي زندگي بازي بومرنگهاست. مراقب بومرنگ خود باشيم که به کدام طرف پرتاب ميشود.
  • تفکر مثبت اساس هر موفقيت است.