گل درمانی

 راز شفابخش بودن گل‌ها و تاثیر آنها بر احساسات و حالات انسان، رنگ آنهاست.

این روزها پیشرفت تکنولوژی و بالا رفتن سرعت زندگی، استرس همه ما را به‌شدت زياد كرده است. سر و صدای ماشین‌ها، ترافیک سنگین شهری، ساعات زیاد کاری و نداشتن فرصت کافی برای دید و بازدیدهای خانوادگی و بودن در کنار دوستان، همه از عواملی هستند که باعث می‌شوند ما کمتر شاد باشیم.اما آيا همه اينها هيچ راه چاره‌اي ندارند؟ نمي‌توان كمي از اين خشكي و سختي زندگي كم كرد؟ اين به خود ما بستگي دارد. با هم به سراغ يك موجود كوچك فراموش‌شده و زيبا مي‌رويم تا نقش آن را در شاد شدن‌مان بررسي كنيم؛ گل.

یکی از بهترین راه‌های ساده و سالم ایجاد آرامش و برطرف‌کردن استرس کمک‌گرفتن از طبیعت است. طبیعت، باعث ایجاد آرامش، شادی و نشاط می‌شود و بر رفتارها و احساسات انسان تاثیر مثبت مي‌گذارد. پس بهتر است برنامه روزانه‌تان را طوری تنظیم کنید که بتوانید چند ساعتی بیرون از خانه به تماشای طبیعت بروید. روان‌شناسان معتقدند وجود گل و گیاه در خانه، باعث شادابی و حس مشارکت بیشتر بین افراد خانواده می‌شود.

چینی‌ها از قدیم به قدرت گل در درمان دردها اعتقاد داشتند. در سال‌های اخیر، صحت این موضوع از نظر علمی ثابت و مشخص شده که راز شفابخش بودن گل‌ها و تاثیر آنها بر احساسات و حالات انسان، رنگ آنهاست. هر رنگ، یک طول موج خاص تولید می‌کند و عقیده بر این است که بعد از رسیدن این طول موج به سلول‌های بینایی، طی مراحلی بدن به آن پاسخ می‌دهد. بسته به طول موج رنگ، هورمون‌های آرامش‌دهنده مانند ملاتونین، هورمون‌های ایجادکننده هیجان مانند آدرنالین و هورمون‌های مؤثر بر خلق و خو مانند سروتونین در بدن آزاد می‌شود.

وبلاگ پزشک زن ایرانی

در ذهن خود نسبت به آدم‌ها احساس منفي راه ندهيد

 وبلاگ هنسا
  • در ذهن خود نسبت به آدم‌ها احساس منفي راه ندهيد
  • هرگز دست به تلافي و انتقام نزنيد و حتي در دل و ذهن خود نيز فکر و احساس منفي نسبت به شخصي راه ندهيد.

اگر شخصي به شما بدي کرد يا قصد ضربه زدن و آزار شما را داشت يا حسادت و خشم خود را نثارتان کرد و به هر نوعي انرژي منفي به سمت شما فرستاد، اگر دست به تلافي و انتقام نزنيد و مقابله نکنيد و حتي در دل و ذهن خود نيز فکر و احساس منفي نسبت به آن شخص راه ندهيد، آنگاه دو اتفاق مي‌افتد: اول آنکه به همان مقدار که آن شخص انرژي منفي به سمت شما فرستاده به انرژي مثبت شما اضافه مي‌شود و باعث رشد و بالاتر رفتن شما مي‌شود، يعني گويي آن شخص از حساب خود مبلغي را صرف ضربه زدن به شما کرده باشد، اما عين آن مبلغ به حساب شما واريز شود. اين يعني تبديل انرژي منفي محيط و اطرافيان به انرژي مثبت.

و اتفاق دوم اينکه آن انرژي منفي که هدفي براي اصابت کردن نيافته (چون شما مقاومت نکرديد و موضع نگرفتيد) نهايتا خود او از نيت بد خود آسيب مي‌بيند.

اما ما حتي نبايد به اين مقدار هم راضي باشيم و هر گز نبايد آرزوي صدمه ديدن حتي براي آدم‌هاي بد داشته باشيم. کافيست که آن‌ها را به خدا بسپاريم.

شايد نتوان اين مطلب را با روش‌هاي علمي‌فعلي اثبات کرد، اما ارزش امتحان کردن دارد.

وقتی شیطان کم می اورد .

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.


مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ به دست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد ابتدا با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید.

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا بر این، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

سخنان خردمندانه از فردوسی کبیر

 

 - دانایی توانایی به بار می آورد ، و دانش دل کهن سالان را جوان می سازد .


- گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است .


- خرد برترین هدیه الهی است .


- خرد و دانش مرد دانا در گفتار او هویداست .




- کسی که خرد ندارد همواره از کرده های خویش پشیمان و در رنج است .


- بی خردی اسارت بدنبال دارد .و خرد موجب آزادی و رهایی است .


- خرد مانند چشم هستی و جان آدمی است و اگر آن نباشد چگونه جهان را به درستی خواهی گذراند .


- خداوند درهای هنر را بر روی دانایان دادگر گشوده است .



- کسی به فرجام زندگی آگاه نیست ، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد .


- دانش ارزش آن را دارد که به خاطر آن رنج ها بکشی .


- چراغ مایه دفع تاریکی است ، بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است ، که از آن دوری باید جست .


- بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد.



- رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست.


- اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری.


- کتاب زندگی گذشتگان ، جان تاریک را روشنی می بخشد .


- این جهان سراسر افسانه است جز نیکی و بدی چیزی باقی نیست.



- فرمان ایزد به جهانداران داد و دهش است .


- کسی که به آبادانی می کوشد جهان از او به نیکی یاد می کند.


- آزادگان را کاهلی ، بنده می سازد.


- فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید.



- کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت.


- ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید.


- آنگاه که هنر خوار می گردد جادو ارجمند می شود.


- دیوان که فرمانروا و دست دراز شدند سخن از نیکی را هم باید مانند راز گفت.


- جز مرگ را ، هیچ کسی از مادر نزاد


صبر نکنيد تا که وقتش برسد

وبلاگ جملات طلایی

صبر نکنيد تا که وقتش برسد؛ همين حالا هم مي‌توانيد زندگي کنيد. گاهي ‌وقت‌ها، با سرسختي کردن، روي سختي‌ها را‌ هم‌ ‌بايد کم کرد. اصلاً، شما براي همين به‌دنيا آمده‌ايد! هيچ‌وقت، دير نيست.

همين حالا هم ـ ‌که در آنيم‌ـ ‌آري همين لحظه و نقطه‌اي که در آن به‌سر مي‌بريم، بهترين و سرخوشانه‌ترين فرصت، براي خلقِ دگرگوني‌هاست. فرصت‌ها را بايد ساخت؛ فرصت‌ها را بايد خلق کرد!

تصميم‌سازي و فرصت‌سازي، برترين ويژگي آدمي‌ست و گوهر «اختيار» ـ‌ که تنها در جوهره‌ي آدمي‌زادگان‌ست ‌ـ‌ براي همين ‌ا‌ست که انسان هروقت که بخواهد، بتواند تغيير کند و هروقت که بخواهد، بتواند تغيير دهد!...

يادگرفتن، تغيير کردن‌ است و ياد دادن، تغيير دادن. هيچ‌وقت براي تغيير و دگرگوني، دير نيست.

«سرگذشت» را مي‌شود از سر گرفت و «سرنوشت» را مي‌شود از سر نوشت...

جان و جهان، چشم‌به‌راهِ فرصت‌سازي و تصميم‌آفريني و طراحي‌هاي مناسب و کارساز شماست. «فرصت نداشتن» بهانه‌ي هميشگيِ آدم‌هاي معمولي‌ست. اما حقيقت اين‌ست که فرصت، از جنس «داشتن و نداشتن» نيست؛ از جنس «خلاقيت» و «نوآفريني» ‌ست.

اين، خود شما هستيد که بايد فرصت‌ها را خلق کنيد. جهان، گوش‌به‌زنگِ مهندسيِ تصميم و طراحي و برنامه‌ريزي شماست.

منتظر کفش‌هاي‌تان هم نمانيد. يک‌بار هم که شده، سبک‌بار و مصمّم ـ‌ حتي با پاهاي برهنه‌ـ ‌همين حالا، به‌راه بيفتيد.

حکایت بط و ماهی

 

گویند که بَطی در آب روشنایی ِ ستاره می دید؛ پنداشت که ماهی است. قصدی می کرد تا بگیرد و، هیچ نمی یافت. چون بارها بیازمود

و حاصلی ندید، فرو گذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی، گمان بردی که همان روشنایی است؛ قصدی نپیوستی و ثمرت ِ این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.

 

کلیله و دمنه: مینوی،

حکایت برخورد چارلز شواب با کارگران خود

 

روزي «چارلز شواب» از ميليونرهاي معروف تاريخ امريکا ، با سه کارگر خود هنگام اجراي وظيفه سيگار مي کشيدند برخورد مي کند، کاري که برخلاف مقررات شرکت بود.

او مي توانست آنها را توبيخ کند و بگويد:« شما که مي دانيد طبق مقررات نبايد سيگار بکشيد.» اما شواب مي دانست چنين کلماتي فقط کارگران را تحقير مي کند و سبب نارضايتي آنان مي شود.

او به جاي زدن اين حرفها، دست در جيبش کرد و سه سيگار بيرون آورد و به هر يک يکي داد و گفت:« بچه ها اين سيگارها را از من بگيريد، ولي اگر در ساعت هاي کار نکشيد سپاسگزار خواهم بود

روزي کسي از شواب پرسيد:« شما چه طور موفق شديد چنين کارگراني سخت کوش و وفادار داشته باشيد؟» و او توضيح داد:

« من هرگز از کسي انتقاد نمي کنم،راه پرورش بهترين چيزهاي موجود در يک شخص، تشويق و قدرداني است

از کتاب: جانب عشق عزيز است،فرومگذارش/مسعود لعلي

هيچ‌گاه توقع كامل بودن از كسي نداشته باشيد

 

وبلاگ "شهد زندگي"

  • از كسي توقعي نداشته باشيد
  • بدون شرط و شروط ببـخـشـيـد

هيچ‌گاه توقع كامل بودن از كسي نداشته باشيد. شما اصولا حق نداريد هيچ توقع و انتظاري از كسي داشته باشيد.

اگر كسي تو را دوست دارد از او متشكر باش، ولي چيزي از وي مطالبه نكن. زيرا او هيچ اجبار و الزامي‌ ندارد كه تو را دوست داشته باشد. عشق ورزيدن همچون معجزه است، مشاهده اين معجزه كافي است تا تو را دچار شور و هيجان كند. ولي بيشتر مردم تحت تاثير اين معجزه قرار نمي‌گيرند. آن‌ها عشق را در برابر چيزهاي كوچك و ناقابل، قرباني مي‌كنند.

مردم را نگاه كن، ببين كه چطور همه چيز را حق بديهي خود مي‌پندارند و قدرنشناس هستند. من نمي‌گويم كه تشكر را بايد حتما در قالب كلماتي ادا كني، ولي بايستي حداقل در چشمانت مشهود باشد. عشق نيازمند محيطي است كه در آن قدرشناسي و سپاسگزاري و خوشنودي حكم‌فرماست. عشق نيازمند فضايي عاري از توقع و انتظار است.

عشق مي‌آيد، عشق هزاران بار مي‌آيد، ولي بايستي خودش بيايد. نبايستي آن را مطالبه كني، زيرا در اين صورت هرگز نمي‌آيد. اگر عشق را به‌زور بطلبي، آن را مي‌كشي و از بين مي‌بري. بنابراين ببخش.

انسان بالغ در تنهايي خويش شاد است. انسان بالغ كسي است كه مي‌تواند با خودش شاد و خوشبخت باشد. تنهايي او به معناي غريبي و بي‌كسي نيست. تنهايي او به مثابه خلوت كردن با خويش است.

پس در وهله اول ياد بگيريد كه شخصي مستقل و منحصر به فرد باشيد. در وهله دوم هيچ گاه در پي كمال مطلوب نباشيد و از توقعات و مطالبه كردن دوري كنيد. به مردم عادي عشق بورزيد. مردم عادي هيچ چيز از ديگران كم ندارند. زيرا هر انسان به نوبه خويش منحصر به فرد و شايسته احترام است. ببخشيد، بدون شرط و شروط ببخشيد. آنگاه عشق را درك خواهيد كرد.

بازي زندگي يعني خنديدن و گذشتن

 وبلاگ من اجتماعی

بازي زندگي يعني گرفتار و سرگرم بازي گل يا پوچ نشدن، يعني بي‌تفاوتي در برابر نتيجه بازي...

شايد نتوان پيشامدهاي زندگي را به دو دسته‌ي مشخص خوشايند و ناخوشايند تقسيم كرد، ولي انسان‌ها را لااقل در يك نگاه سطحي و كلي مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد. دسته اول انسان‌هايي هستند كه نگاه خوشبينانه به زندگي دارند و در ناگوارترين حوادث زندگي زيبايي را مي‌بينند و دسته دوم انسان‌هايي كه در خوشايندترين نغمه‌هاي زندگي آواي غم را مي‌شنوند. اما چرا عده‌اي نگاهي خوشبينانه به زندگي دارند و عده‌اي ديگر برعكس؟

اين به دليل تفاوت در بك‌گراند انسان‌هاست. بك‌گراندي كه دست جبر زمانه بدون دليل يا دخالت خود فرد با قرار دادن هر فردي درشرايط خاص برايش رقم مي‌زند. اين بك‌گراند همان چشم‌اندازي است كه هر كس از پس آن و با توجه به رنگ آن كه مي‌تواند تيره يا روشن باشد به زندگي نگاه و آن را تفسير مي‌كند.

در ميان اين انسان‌هاي بازيگر دسته سوم كه عده كمي‌ هستند برخلاف رسم حاكم به جاي اينكه در گرو برد و باخت بازي باشند به قاعده بازي مي‌پردازند. آنها چه با بك‌گراند روشن و چه تيره از تناقضات زندگي و از گيجي خود و ديگران شگفت‌زده مي‌شوند و به دنبال راهي براي رهايي از بند برد و باخت‌ها مي‌گردند و نهايتا به اين نتيجه مي‌رسند كه بردن در بازي مستلزم رهايي خود بازيست.

دسته سوم كه با جديت به دنبال حقيقت در پس اين جنجال‌ها بوده‌اند، بالاخره روزي به قاعده بي‌قاعده اين بازي خواهند رسيد و اين يعني: رسيدن به اوج قصه به آخر بازي، يعني گرفتار و سرگرم بازي گل يا پوچ نشدن، يعني بي‌تفاوتي در برابر نتيجه بازي، يعني داور شدن و خنديدن و گذشتن، يعني آرامش ابدي، يعني گول نزدن وگول نخوردن، يعني درد خوشايند، يعني آسان شدن مثل وزش نسيم، يعني خالي و بي‌رنگ و بي‌وزن شدن، يعني بازگشت به دوران كودكي، يعني يكي شدن با جريان طبيعت با امواج اقيانوس، يعني بوي پوست درخت دادن، يعني رضايت و لبخند، يعني يكي شدن و يكي ديدن، يعني رهايي از خود و همه و از زمان و مكان و رسيدن به خود، به بهشت، يعني نقطه عطف و يكي شدن غم و شادي... اين يعني: زندگي...

عـشـق را ديـدم...

وبلاگ "تولدي ديگر" جبران خليل جبران

خورشيد دامن کشان، بگذشت از آن مرغزاران، از آن سوي افق، مهتاب دميد و بر همه جا نوري لطيف فرو ريخت. من همانجا، در سايه‌ي درختان نشسته بودم و در اين انديشه که آسمان از چه اين همه دگرگون مي‌شود؟

 گاهي از لابه لاي شاخه‌ها به ستارگان مي‌نگريستم. به شرشر جويباران روان در دره نيز گوش مي‌سپردم. آنگاه که پرندگان ميان شاخه‌هاي ايمن و پربرگ درختان آرام گرفتند و گل‌ها از خوابي ژرف چشمانشان را فرو بستند و همه جا آرام شد.

به طبيعت آرام نگريستم و اندکي انديشه کردم و چيزي ديدم بس کران ناپيدا!

چيزي که نمي‌توان آن را با مال خريد

چيزي که اشک پاييز آن را نتواند شست

چيزي که سوز سرما آن را نتواند کشت

چيزي ديدم که در بهار با بردباري زندگي مي‌يافت و در تابستان ثمر مي‌داد.

در آنجا«عشق» را ديدم.

از تمام توان خود استفاده می کنی؟

روابط خاک حاصلخیزی ست که تمامی پیشرفت ها و موفقیتهای زنـدگی از آنها می روید و رشد می کند.

روزی پسر کوچولویی می خواست یک سنگ بزرگ را جابه جا کند؛ اما هرچه می کوشید حتّی نمی توانست کوچک ترین حرکتی هم به آن بدهد.

پدرش که از کنارش می گذشت، لحظه ای به تماشای تقلّای بی حاصل او ایستاد.سپس رو به او کرد و گفت:« ببین پسرم، از همه ی توان خود استفاده می کنی یا نه؟»

پسرک با اوقات تلخی گفت:« آره پدر، استفاده می کنم

پدر آرام و خونسر گفت:« نه، استفاده نمی کنی. تو هنوز از من نخواسته ای که کمکت کنم

از کتاب: جانب عشق عزیز است فرو مگذارش/مسعود لعلی

بازی با اعداد

 

ضرب عدد 37 در مضربهای عدد 3 :

3 x 37 = 111

6 x 37 = 222

9 x 37 = 333

12 x 37 = 444

15 x 37 = 555

18 x 37 = 666

21 x 37 = 777

24 x 37 = 888

27 x 37 = 999

این هم جالبه :

111.111.111 x 111.111.111 = 12.345.678.987.654.321

1 x 9 + 2 = 11

12 x 9 + 3 = 111

123 x 9 + 4 = 1111

1234 x 9 + 5 = 11111

12345 x 9 + 6 = 111111

123456 x 9 + 7 = 1111111

1234567 x 9 + 8 = 11111111

12345678 x 9 + 9 = 111111111

دوتا 4 ضلعی دیگه:

1 x 8 + 1 = 9

12 x 8 + 2 = 98

123 x 8 + 3 = 987

1234 x 8 + 4 = 9876

12345 x 8 + 5 = 98765

123456 x 8 + 6 = 987654

1234567 x 8 + 7 = 9876543

12345678 x 8 + 8 = 98765432

123456789 x 8 + 9 = 987654321

0 x 9 + 8 = 8

9 x 9 + 7 = 88

98 x 9 + 6 = 888

987 x 9 + 5 = 8888

9876 x 9 + 4 = 88888

98765 x 9 + 3 = 888888

987654 x 9 + 2 = 8888888

9876543 x 9 + 1 = 88888888

98765432 x 9 + 0 = 888888888

987654321 x 9 - 1 = 8888888888

9876543210 x 9 - 2 = 88888888888

افرادي با هوش‌هاي متفاوت

آيا فروشنده‌اي كه رايانه جديدتان را از او خريده‌ايد، واقعا به چيزهايي كه درباره‌اش صحبت مي‌كند، آگاهي دارد يا فقط چيزهايي را كه در بروشور مطالعه كرده است براي شما تكرار مي‌كند؟ يا كارمندي كه بتازگي براي استخدام با او مصاحبه كرديد واقعا از آن چيزهايي كه ادعا مي‌كرد مي‌داند، سررشته‌‌اي دارد يا اين‌كه فقط جواب‌هايي را برايتان تكرار مي‌كند كه شما دوست داريد بشنويد؟

خواه‌ناخواه همه ما مدام در حال قضاوت كردن درباره ميزان هوش و آگاهي ديگران هستيم و با جواب‌هايي كه به سوالاتمان مي‌دهند، سطح شايستگي و توانايي‌هاي آنها را مي‌سنجيم. بعضي افراد در اين كار مهارت بيشتري دارند، اما آن به اين معني نيست كه شما نمي‌توانيد ياد بگيريد. با تمرين، شما هم مي‌توانيد ميزان هوش و سطح آگاهي اطرافيانتان را حدس بزنيد.

انواع هوش

هوش چيزي است كه ارزيابي و اندازه‌گيري آن كار ساده‌اي نيست چون انواع بسيار متفاوتي دارد. در سال 1983، دكتر هاوارد گارنر، استاد دانشگاه «هاروارد» مفهوم جامع‌تري از هوش ارائه داد و آن را چندهوشي ناميد. تئوري او با نظريات سنتي در اين رابطه كه مي‌گفتند: «آيا مي‌تواني وقايع را به خاطر بسپاري، رياضيات انجام دهي، منطقي فكر كني و جمله‌هاي صحيح بنويسي؟» كاملا مغاير بود و ديدگاه بسيار جامع‌‌تر براي قضاوت درخصوص هوش افراد داشت. طبقه‌بندي او نيز 7دسته بود كه هر كدام بخش‌هاي متفاوتي از هوش را شامل مي‌شد:

هوش و دانش زبان‌شناختي:

مهارت كار كردن با زبان و كلمات. گاهي مي‌بينيم كه بعضي قادر به تكلم به چندين زبان مختلف هستند، در حالي كه بعضي در يادگيري يكي هم درمانده‌اند.

هوش منطقي و رياضي:

حل مشكلات به طريقي كاملا منطقي. نوعي از هوش كه بيشتر شامل كتابخوانان است.

هوش موسيقي:

 قابليت فكر كردن در قالب نت‌هاي موسيقي و ريتم؛ چه در نواختن چه در آهنگسازي.

هوش فضايي:

حل مشكلات به صورت بصري، در مغز فرد. جهت‌يابي و ناوبري از مهم‌ترين آنهاست، ولي توانايي در هنر، مجسمه‌سازي و طراحي نيز از اين دسته‌اند.

هوش جنبش فيزيكي:

 داشتن توانايي در حركت عضلات و ساير حركات ورزشي.

هوش ميان‌فردي:

 توانايي شناخت احساسات، حالات و عواطف ديگران و مهارت‌هاي اجتماعي.

هوش درون فردي:

 اطلاع از خودمان، احساسات و افكار خودمان.

يكي از اصلي‌ترين قانون‌هاي تعيين هوش افراد اين است كه هيچ‌گاه فكر نكنيم آموزش و تحصيلات با هوش قوه ادراك يكسان است. حتما بايد تا به حال به اين مساله برخورد كرده باشيد كه هر فردي با مدرك تحصيلي از بهترين دانشگاه دنيا، فرد باهوشي نيست و فردي هم كه نتوانسته حتي تحصيلات دبيرستاني را به پايان برساند خنگ و كم‌هوش نيست. همان‌طور كه نظريه چندهوشي نشان مي‌دهد، هر فردي قابليت‌هاي مختلف دارد و همه يكسان نيستند. به عنوان يك قانون كلي، باهوش‌ترين افراد جامعه ما تنها افرادي هستند كه از ناچيز بودن اطلاعات و آگاهي‌هايشان مطلع هستند. هيچ وقت به كسي اين‌قدر اطمينان نكنيد كه بگوييد او پاسخ هر سوالي را مي‌داند و فكر مي‌كند هر مبحثي را مي‌توان با تئوري خوب‌و‌بد حل كرد. هوش، قوه درك اين مساله است كه هر مشكلي مي‌تواند راه‌حل‌هاي مختلف داشته باشد، حتي اگر ما يكي را بر راه حل‌هاي ديگر ترجيح دهيم. برخلاف آنچه ممكن است فكر كنيد، پذيرفتن اين‌كه چيزي را نمي‌دانيد، يكي از علائم باهوشي است.

هيچ راه مطمئن و كافي براي تعيين هوش افراد نيست و نخواهد بود. اما نشانه‌ها و علائم زيادي است كه با دنبال كردن آنها مي‌توانيد نتيجه‌گيري كلي داشته باشيد. اما بايد سوالات درست و منطقي از فرد بپرسيد. در اينجا به مواردي اشاره مي‌كنيم كه بد نيست آنها را به خاطر بسپاريد.

سوالات كلي بپرسيد، نه سوالات مخصوص و ويژه: همه افراد با درصد هوش متوسط مي‌توانند اصول علمي و اعداد و مسائلي از اين قبيل را به خاطر بسپارند، سوالات انتزاعي و خيالي دشوارتر هستند.

به دنبال پاسخ‌هاي صحيح و عقلاني باشيد: آيا به نظر مي‌رسد فرد مشغول تكرار آن چيزي است كه در روزنامه مطالعه كرده، يا خود واقعا درباره اين مسائل فكر كرده است؟

به كلمات خيلي عجيب كه بيجا به نظر مي‌رسند و اشتباها استفاده مي‌شوند، دقت داشته باشيد. بعضي افراد عادت دارند با استفاده از كلماتي كه به ظاهر‌ گيرا و پرابهت هستند خود را بزرگ جلوه مي‌دهند اگر استفاده از كلماتشان نابجا بود، يادداشت برداريد.

به دنبال كلمات كليدي باشيد: به طور مثال استفاده از كلمه «پيش‌گستر» اشاره به اين دارد كه فرد از جملات كليشه‌اي استفاده مي‌كند.

دنبال عبارات و جملات كليشه‌اي باشيد: استفاده زياد از جملات كليشه‌اي نشانه بدي است. اما استفاده از همين كليشه‌ها به طرزي نادرست موضوع را بدتر هم مي‌كند.

سوالاتي بپرسيد كه خود هم جوابش را مي‌دانيد: اگر سوال را درست جواب دهند يا اين‌كه بگويند نمي‌دانند، خوب است. اما اگر سعي در سفسطه كردن كنند، حواستان باشد. حضورذهن و قدرت استدلالش را محك بزنيد، فقط حافظه او را آزمايش نكنيد، كمي هم قدرت تعقل آنها را محك بزنيد و ببينيد كه آيا مي‌توانند بعضي از سوال‌ها را با استدلالات منطقي جواب بدهند.

نظر او را درمورد چيزي بپرسيد: ببينيد مي‌توانند درباره موضوعات مختلف نظر خود را ابراز كنند يا اين‌كه فقط قادر به حفظ يك‌سري اصول علمي هستند.

مهارت‌هاي اجتماعي او را بررسي كنيد: ببينيد در برخورد با ديگران چطور رفتار مي‌كنند. طريقه صحبت كردن او را بسنجيد: بيان واضح و كامل موضوعات بسيار بهتر از استفاده از كلمات پيچيده است كه خود فرد هم شايد معنايش را بدرستي نداند. به گفته لئوناردو داوينچي «هرفردي كه مبحثي را با توجه به منابع و مراجع ديگر بررسي مي‌كند، از هوش خود استفاده نكرده است، فقط از حافظه‌اش استفاده مي‌كند

از هوشتان درست استفاده كنيد: تجربه‌هاي زيادي نشان داده است افرادي كه در ابتدا كودن و احمق جلوه مي‌كردند، نابغه و افرادي بسيار باهوش بوده‌اند، به همين سبب است كه اين مسائل هيچ‌گاه نبايد از روي ظاهر نتيجه‌گيري ‌شوند.

درست است كه هوش به طور كلي چيز خوبي است، اما در كنار ويژگي‌هاي خوب اخلاقي فرد است كه زيباتر مي‌شود. باهوش بودن يك چيز است، اما دانستن اين‌كه چطور از اين هوش استفاده كنيد، بسيار مهم‌تر است، افرادي كه موفق مي‌شوند، لزوما هميشه افراد باهوشي نيستند، آنها فقط مي‌دانند كه چطور از هوش خود استفاده كنند.

 رزيتا شاهرخ / منبع: readers digestچگجحک

مثل آدم‌هاي يك بعدي نباشيد

 وبلاگ پژمان

انگيزه شخصي شما کجاست؟ چرا هيچ عاملي باعث نمي‌شود که بخواهيد صبح زود با رضايت کامل پا شويد يا شب‌ها تا دير وقت کار کنيد و نه براي اينکه از چيزي فرار کنيد يا پول دربياوريد، چون مجبوريد؛ بلکه صرفا براي آرزويي که در سر داريد. چرا ايده‌ها بايد روزها و سال‌ها روي تاقچه خاک بخورند؟

بچسبيد به ايده‌تون. قرار نيست اولش موفق بشيد يا يک شبه ره صد ساله بريد. طول خواهد کشيد. اگر آدم کار نيستيد، پس اداش رو هم در نياريد. براي اينکه متوجه بشيد چه کارنامه‌اي داريد، نگاهي به سه سال گذشتتون بکنيد، به آروزهايي که داشتيد و ببينيد کدوم يکيش رو انجام داديد و براي تحققشون چه کارهايي کرديد؟ کدوم کفه سنگين تره؟ کفه سخت کوشي و هدفمندي يا علافي و چرخيدن‌هاي بيهوده؟

انگيزه شخصيتون رو هميشه بالا نگه داريد. راه‌هاي مختلفي براي اين کار هست. کاري رو انجام بدهيد که بهتون حال مي‌دهد و پر از انرژيتون مي‌کند. شما هر آرزو و رويايي مي‌توانيد داشته باشيد و به هيچ کسي هم ربطي نداره که اين آرزو چقدر بزرگ يا کوچکه؟ مهم اينه که خودتون بريد دنبالش. آدم‌هاي منفي‌باف و حسود رو يک راست روانه سطل آشغال کنيد. با کساني باشيد که به شما انرژي مثبت مي‌دهند.

از کمبودها نترسيد. تنها آدم‌هاي ترسو از کمبود امکانات ناله مي‌کنند. آره گاهي آدم عصبانيه يا کارش گره خورده، ممکنه غر بزنه، ممکنه درد دل کنه يا نا اميد بشه، اما فردا صبح بايد پاشي، رو پات وايسي و دوباره حرکت کني. کمبود امکانات همه جا هست. منتها هر جايي با يه سري مشخصات و مختصات خودش.

مطالعه کنيد و گوش دهيد. اين دو عادت رو هيچ کدوم از ما ايراني‌ها نداريم و گردنکشي توي اين قضيه به وفور است. پرسش اصلا عيب نيست. دوم اينکه گوش دهنده خوبي باشيد. مثل آدم‌هاي يک بعدي نباشيد که فقط و فقط با تعصب روي حرف خودشون مي‌ايستند. اگر کسي حرف درستي مي‌زد و پشتيباني حرف‌هاش هم معقولانه بود از موضع خودتون بياييد پايين...

ديگران را درک کنيد

 وبلاگ "هنرهشتم"

هميشه مثبت باشيد و به موفقيت بيانديشيد نه به شکست. از نکات منفي پيرامون محيط کاري خود آگاه شويد، اما به دنبال اين نباشيد که تقصير شکست‌ها را به گردن ديگران بياندازيد.

 هدف‌گذاري بدون عمل ارزشي ندارد، از اينکه کار را از همين الان شروع کنيد نهراسيد چراکه با عمل کردن است که ياد مي‌گيريم.

کارهايتان را اولويت‌بندي کنيد، در آن واحد همه چيز مهم نيست، بلکه هميشه از بين گزينه‌هاي مختلف بهترين را برگزينيد.

هرگز از يادگيري غافل نشويد: همواره دانش و مهارت خود را ارتقاء و به‌طور مداوم به روز کنيد، تغييرات پيرامون خود را بشناسيد، هم فرد و هم سازمان مسووليت دارند که دانش جديد را در محيط کار معرفي کنند.

موفقيت در کار مانند ورزش دو استقامت است و نياز به پايداري و تلاش دارد.

تمامي ‌واقعيت‌ها و داده‌هاي ممکن را از تمامي ‌منابع بررسي کنيد. از اشتباه خود پند بگيريد و موفقيت‌هايتان را تکرار کنيد. گاهي تجزيه و تحليل شما را به يک الگوي قابل تکرار مي‌رساند.

وقت و سرمايه خود را غنيمت بشماريد: هميشه محدوديت‌ها وجود دارند، تا حد ممکن محدوديت‌ها را شناسايي کنيد. هرگز اجازه ندهيد ديگران شما را از اهدافتان غافل کنند.

به‌طور مؤثر با ديگران ارتباط کنيد: شما مانند يک جزيره نيستيد و بايد ديگران را درک کرده و به طور مؤثر با آن‌ها ارتباط برقرار کنيد.

اگر در مقابل حرف حق به تو برچسب زدند، خوشحال باش

 وبلاگ قلم امید

منصور حلاج کسي بود که سرش بالاي دار رفت، چون، حقيقت را مي‌گفت. ولي نامش در جهان بلند آوازه شد. تمام قهرمانان دنيا، کساني بوده‌اند که در مقابل ظلم و ستم ايستاده‌اند.

آدم‌هاي محافظه‌کار افرادي هستند ترسو که روزيشان را در لقمه‌هاي کوچک مي‌بينند و زندگيشان مثل موش‌هاي صحرايي مي‌گذرد. آن‌ها از همه چيز مي‌ترسند. نکند يک روز همه چيز تمام شود و گرسنگي بکشيم...ايستادگي در مقابل ظلم و ستم، براي ايشان حرف بسيار بزرگي است که اصلا در مخيله‌شان نمي‌گنجد...

و روز وسعتي است

که در مخيله تنگ کرم روزنامه نمي‌گنجد

چرا توقف کنم چرا؟

پرنده‌ها به جانب آبي آسمان رفتند

حلقه‌هاي يک زنجير هميشه به هم پيوسته‌اند. معمولا اين‌ هارموني در طبيعت هم وجود دارد، اما آنکه تن به خواري نمي‌دهد، قطعا براي خدا هم درشت‌ترين دانه تسبيح است. در محکمه ديکتاتورها، اين افراد به ساديست، خرابکار، تروريست يا روان پريش متهم مي‌شوند...

اگر به اين نقطه رسيدي که در مقابل يک حرف حق به تو برچسب زدند، خوشحال باش...

نورولوژیستهای انگلیسی قسمتی از مغز را کشف کردند که با روابط اجتماعی و حس معاشرت افراد ارتباط دارد.

پژوهشگران دانشگاه کالج لندن نشان دادند افرادی که تمایل به شرکت در روابط اجتماعی دارند و از بودن با دیگران احساس خشنودی می کنند دارای یک لایه بیشتر در بخش خارجی مغز هستند این لایه از بافت مغزی دقیقا بالای چشمها واقع شده است.

 "واضح نیست که آیا افراد با این تفاوتهای مغزی متولد می شوند یا اینکه این مناطق به مرور و در پاسخ به تجربیات شخصی رشد می کند اما این بررسی نشان می دهد که میزان معاشرت اجتماعی افراد با تفاوتهای ساختار مغز ارتباط دارد."

این محققان با بررسی 41 فرد سالم که مغز آنها با رزونانس مغناطیسی تصویربرداری می شد، نشان دادند افرادی که در فضاهای کورتکس مداری پیشانی و جسم مخطط یک لایه بیشتر از بافت قشر خاکستری دارند افرادی معاشرتی و اجتماعی هستند و در عین حال به خوردن شکلات علاقه بسیاری دارند. در واقع پیش از ارتباط میان این مناطق مغزی با تمایل به خوردن شکلات کشف شده بود.

این کشف می تواند بررسی اختلالات روحی روانی مرتبط با سختی در ایجاد روابط اجتماعی به خصوص اختلال اوتیسم و شیزوفرنی را آسان کند.

كـيـنـه آدم‌ها را با خود حمل نكنيد

 وبلاگ "من ِ موفق"

بوي بد کينه و نفرت، قلب شما را فاسد مي‌کند.

معلم يک کودکستان به بچه‌هاي کلاس گفت که مي‌خواهد با آن‌ها بازي کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام يک کيسه پلاستيکي بردارند و درون آن به تعداد آدم‌هايي که از آن‌ها بدشان مي‌آيند، سيب زميني بريزند و با خود به کودکستان بياورند.

فردا بچه‌ها با کيسه‌هاي پلاستيکي به کودکستان آمدند. در کيسه بعضي‌ها 2، يعضي‌ها 3، و بعضي‌ها 5 سيب زميني بود.

تا يک هفته هر کجا که مي‌روند کيسه پلاستيکي را با خود ببرند. روزها به همين ترتيب گذشت و کم کم بچه‌ها شروع کردند به شکايت از بوي سيب‌زميني‌ها گنديده. به علاوه، آن‌هايي که سيب زميني بيشتري داشتند از حمل آن بار سنگين خسته شده بودند. پس از گذشت يک هفته بازي بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند.

معلم از بچه ها پرسید :از اينکه يک هفته سيب زميني‌ها را با خود حمل مي‌کرديد چه احساسي داشتيد؟ بچه‌ها از اينکه مجبور بودند، سيب زميني‌هاي بد بو و سنگين را همه جا با خود حمل کنند شکايت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلي خود را از اين بازي، اينچنين توضيح داد: اين درست شبيه وضعيتي است که شما کينه آدم‌هايي که دوستشان نداريد را در دل خود نگاه مي‌داريد و همه جا با خود مي‌بريد.

بوي بد کينه و نفرت، قلب شما را فاسد مي‌کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل مي‌کنيد. حالا که شما بوي بد سيب‌زميني‌ها را فقط براي يک هفته نتوانستيد تحمل کنيد، پس چطور مي‌خواهيد بوي بد نفرت را براي تمام عمر تحمل كنيد؟

حکایت شتر احمق

آورده‌‌‌اند كه زاغی، گرگی و شغالی در خدمت شيری در جنگل بودند و مسكن ايشان در كنار جاده عام بود، شتر بازرگانی در آن حوالی از قطار شتران بازمانده بود و به طلب چرا به آن بيشه آمد، چون به نزديك شير رسيد چاره‌ای جز تواضع و خدمت نديد، شير از او دلجویی كرد و از حال او پرسيد و به او گفت: "چه قصدی داری؟ آيا ميل داری مادام‌العمر دراين جنگل در نزد ما باشی و روزگار را به خوشی و رفاه بگذرانی؟"، شتر جواب داد: "آن چه ملك فرمايد"، و بدين ترتيب شتر نيز مانند ساير حيوانات مقيم آن جنگل گشت.

روزی شير در طلب شكار می‌گشت، فيلي مست به او رسيد و با يكديگر درگير شدند و ازهر دو طرف مقاومت رفت و شيرمجروح و نالان به مكان خود بازگشت.

شير روزها از شكار بازماند و گرگ و زاغ و شغال هم كه از باقيمانده شكار شير رفع گرسنگی می‌كردند، بی غذا و گرسنه ماندند.

شير وقتی گرسنگی و ناتوانی آنان را ديد، گفت برويد و در اين نزديكی صيدی بجویید، تامن باهمين حالم بروم و صيدش كنم و شما از اين ناراحتی، ضعف و گرسنگی نجات دهم، ايشان به گوشه‌ای رفتند و با يكديگر گفتند كه: "در اين جنگل اين شتر اجنبی و بيگانه است، در ميان ما چه فايده‌ای دارد، نه ما را انسی والفتی هست و نه ملك را از جانب او منفعتی، شير را بايد تشويق كنيم تا او را درهم بشكند و چند روز خوراك خود و ما را تامين نمايد."

شغال گفت: "اين كار را نمی‌توانيم، چون شير به او امان داده و در خدمت خويش نگاه داشته است"، زاغ گفت: "رفع اين مانع با من، كاري می‌كنم شير از تامين شتر چشم بپوشد"، بدين قصد پيش شير رفت و بايستاد، شير پرسيد كه: "آيا شكاری وحيوانی در اين نزديكی‌ها ديديد؟ تا در صدد شكار برآيم"،

پاسخ داد كه: "چشان همه‌ ماها از شدت گرسنگی بينایی خود را از دست داده و چيزی نديديم تنها چاره‌ای كه برای رفع گرسنگي و سير شدن شما و ما باقی مانده، اين است كه اين شتر در بين ما اجنبی است و ملك را نيز از و فايده‌ای نيست، بهتر از همه اين است كه او را درهم بشكنيد و ذات ملوكانه و ما بندگان چندين روز از گوشت او تغذيه كنيم."

شير گفت: "ای زاغ، از انصاف به دور است كه من چنين كاری كنم، زيرا من به او امان داده‌ام و خودم به او گفته‌ام كه در جنگل و در نزد ما بماند و عمر به آسودگی بگذراند، حال شكستن عهد وپيمان را به چه دليل جايز بشمرم؟"

زاغ گفت: "حقير اين نكته را می‌داند وليكن حكما گفته‌اند «يك نفس را فدای اهل بيتي بايد كرد و اهل بيتی را فدای قبيله‌ای و قبيله‌ای را فدای شهری و شهری را فدای ذات ملك»، چون خطر پيش آيد عهد و پيمان از بين می‌رود."

شير سر در پيش افكند، زاغ رفت و به ياران خود گفت: "هرچند قدری تندی كرد، اما سرانجام رامش كردم، اكنون تدبير آن است كه به نزد شتر برويم و ناتوانی شير را به او بگوییم و به صورت اجتماع، همگی به نزد شير رويم و هريك از ما بگويد امروز از ملك می‌خواهيم كه منت دهد و چاشت خود را از گوشت ناقابل چاكر ترتيب دهد"، و با اين مقدمات شتر را فريفتند و به نزد شير رفتند.

قبل از همه زاغ گفت: "ملك را عمر دراز باد، صحت و سلامتي و بقای ما به صحت و سلامتی ذات ملوكانه وابسته است، اكنون كه ملك به واسطه كسالت و ناتوانی از شكار بازمانده است و تن و جان من اگر چه ضعيف است، فدای ذات شريف ملك باد، از مقام بزرگ سلطان حيوانات تقاضا دارم امروز ملك از گوشت من سدّ رمق نمايد و مرا فدای سلامتی و بقای خود سازد."

ديگران گفتند: "از خوردن جثه ضعف تو چه آيد و از گوشت توچه سيری؟ شغال هم به همين روش بياناتی كرد"، پاسخ دادند كه گوشت تو متعفن و بويناك است، طعمه‌ ملك را نشايد.

گرگ هم در همين زمينه فصلی بگفت، ايشان گفتند: "گوشت گرگ خناق آورده و مانند زهر هلاهل باشد."

شتر بيچاره كه افسون آنان گول خورده بود به پای خود به نزد شير آمده بود، شروع به صحبت كرد و تعريف زيادی از پاكی و خوش خوراكی گوشت خود نمود.

همه با هم و يك صدا گفتند: "توراست می‌گویی و از روی سادگی عقيده و مهربانی زياد اين جملات را می‌گویی، به يك باره همگی به اجتماع به او پريدند و در وی افتادند و جسدش را پاره پاره كردند و شتر در دام افتاد و جان خود را بداد.

کتاب «داستانهای شیرین ایرانی»، به اهتمام اسمعیل شاهرودی

به جاي آرزو اهداف خود را دنبال كنيد

وبلاگ بزرگ زندگي شاد و موفق

آيا تا به حال براي زندگي خود هدفي تعيين كرده‌ايد؟ اگر جواب مثبت است، تا چه اندازه دستيابي به اين اهداف براي شما مهم است؟

 از ابهام بپرهيزيد؛ آرزو ننويسيد. خيلي شفاف و روشن بنويسيد مي‌خواهيد در چه تاريخي به چه مرحله‌اي برسيد. به صورت كمي‌ هدف خود را روشن كنيد.

هدف واقعي زندگي خود را بنويسيد: خيلي از افراد كارهايي را انجام مي‌دهند يا به دنبال اهدافي هستند كه كار دلشان نيست. لطفا به دنبال اهدافي باشيد كه براي شما با ارزش هستند.

اهداف خود را با كساني كه مثبت فكر مي‌كنند در ميان بگذاريد تا احيانا اگر انتقادي هست به صورت سازنده براي شما بيان كنند.

اهداف را در جايي قرار دهيد تا هميشه جلوي روي شما باشند.

در حركت به سوي هدف نوعي جادو نهفته است، لحظه‌اي كه گامي‌ قاطع به سمت هدف برمي‌داريد، نيرويي براي كمك به شما قدم به جلو مي‌گذارد. خدا، طبيعت و...

اگر محكم و استوار شروع كنيد، پشتكار خود به خود در پي آن خواهد آمد. هيچ چيز در اين دنيا جايگزين پشتكار نيست.

هر لحظه عاشق خواهم بود.

 وبلاگ کلوزاپ

خدايا با تو هر لحظه متولد مي‌شوم، زندگي مي‌كنم و عاشق خواهم بود

بارالها در سپيده‌ترين روزها و مقدس‌ترين لحظات نامت را بارها صدا مي‌کنم. قلبم را به سرچشمه محبت تو پيوند مي‌زنم. زندگي را بهانه قرار مي‌دهم تا بيشتر از قبل به نظاره‌ات بنشينم.

در امواج عشق تو در آرامش و سکوت غوطه‌ور خواهم شد تا عميقا عظمت حضورت را لمس کنم.

بر نوک بلندترين کوه آگاهي قرار مي‌گيرم تا لحظه‌اي از حضور نگاهت غافل نشوم.

چراکه نور عشقت بي‌کران است.

من تمامي ‌محبت تو را با تمامي ‌وجودم در برمي‌گيرم و اين کلمات را از اعماق وجودم از زبان گوياي تو بر صفحه سفيد دلم مي‌نگارم.

با تو هر لحظه متولد خواهم شد.

هر لحظه زندگي خواهم کرد.

هر لحظه عاشق خواهم بود.

هر لحظه در عميق‌ترين و زيباترين احساسم گشوده خواهي شد.

و هر لحظه به اراده تو جان خواهم باخت.

در سپيدترين و مقدس‌ترين لحظات که طبيعت با تمامي‌عظمتش نام تو را فرياد مي‌زند، من با موج قدرت مند تو همنوا خواهم شد و درهاي عشق و رحمت و آرامش را بر همگان خواهم گشود.

باشد که اين بار به لطف رحمت تو خورشيد تابان آگاهي را بر آسمان دل‌هاي تاريک و سرد من طلوع دهي.

و تو خدايي هستي که از من غافل نيستي...

فاصله مشکل و راه حل

 روزي دو مرد جوان نزد استادی آمدند و ازاو پرسيدند:

" فاصله بين دچار يك مشكل شدن تا راه حل يافتن براي حل مشكل چقدراست؟"

استاد اندكي تامل كرد و گفت:

"فاصله مشكل يك فرد و راه نجات او از آن مشكل براي هر شخصي به اندازه فاصله زانوي او تا زمين است!"

آن دو مرد جوان گيج و آشفته از نزد او بيرون آمدند و در بيرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولي گفت:" من مطمئنم منظور استاد معرفت اين بوده است كه بايد به جاي روي زمين نشستن از جا برخاست و شخصا براي مشكل راه حلي پيدا كرد. با يك جا نشيني و زانوي غم در آغوش گرفتن هيچ مشكلي حل نمي شود. "

دومي كمي فكر كرد و گفت:" اما اندرزهاي پيران معرفت معمولا بارمعنايي عميق تري دارند و به

اين راحتي قابل بيان نيستند. آنچه تو مي گويي هزاران سال است كه بر زبان همه جاري است و همه آن را مي دانند. استاد منظور ديگري داشت."

آندو تصميم گرفتن نزد استاد بازگردند و از خود او معناي جمله اش را بپرسند. استاد با ديدن مجدد دو جوان لبخندي زد و گفت:

" وقتي يك انسان دچار مشكل مي شود. بايد ابتدا خود را به نقطه صفربرساند. نقطه صفر وقتي است كه انسان در مقابل كائنات و خالق هستي زانو مي زند و از او مدد مي جويد.

بعد از اين نقطه صفر است كه فرد مي تواند برپا خيزد و با اعتماد به همراهي كائنات دست به عمل زند. بدون اين اعتماد و توكل براي هيچ مشكلي راه حل پيدا نخواهد شد. باز هم مي گويم فاصله بين مشكلي كه يك انسان دارد با راه چاره او ، فاصله بين زانوي او و زميني است كه برآن ايستاده است!"

تست مغزی

چناچنه به طور رومزره به زبان فارسی صبحت کی کیند، با کمی تلاش خاوهید نواسنت این نوتشه را بخاونید.در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنهای کلمات را پدرازش کرده و کمله را می خاوند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما تواسنتید آن را بخاونید

کشف دلیل علمی ازدواج زنان و مردان

 

پژوهشگران برزیلی پایه های علمی این موضوع که در انتخاب شریک زندگی افراد متضاد همدیگر را جذب می کنند را کشف کردند.

محققان پارانا در برزیل که نتایج یافته های خود را در کنفرانس سالانه انجمن ژنتیک انسانی اروپا مطرح کردند توانستند پایه های ژنتیکی جذب افراد متضاد را در انتخاب شریک زندگی پیدا کنند.

این کشف نشان می دهد که افراد از بینی خود به عنوان نوعی "جی پی اس" برای پیدا کردن نیمه گمشده خود استفاده می کنند.

این محققان به منظور دستیابی به این نتایج، پروفایل ژنتیکی 90 زوج ازدواج کرده و پروفایل ژنتیکی 150 زوج گروه زن و مرد که به صورت اتفاقی انتخاب شده بودند را با هم مقایسه کردند و در این مقایسه توجه خود را به پادگنهای سازگارسنجی (MHC) معطوف کردند. MHC بخشی بنیادی DNA در سیستم ایمنی است و موجب می شود که هر فردی بوی بدن خاص خود را داشته باشد.

این محققان کشف کردند که تفاوتهایی که در ژنهای MHC افرادی که واقعا زن و شوهر بودند وجود داشت بسیار بیشتر از تفاوتهای ژنتیکی زوجهایی بود که به صورت اتفاقی و تنها برای انجام این تحقیقات گروه بندی شده بودند.

به گفته این دانشمندان، وقتی یک فرد شریکی را برای زندگی خود انتخاب می کند که بوی مختلفی با بوی خود وی دارد. این نشان می دهد که این زوج فرزندانی خواهند داشت که سیستم ایمنی آنها برای رویارویی با بیماریها مقاوم تر است.

این مکانیزم تکاملی موجب می شود افرادی که از نظر ژنتیکی به هم شبیه هستند و یا نسبت خویشاوندی با هم دارند چندان تمایل به ازدواج با هم نداشته باشند. به این ترتیب سیستم ایمنی نسلهای آینده آنها مقاوم تر می شود.

به علاوه احتمال باروری در افرادی که از نظر ژنتیکی تفاوتهای زیادی با هم دارند افزایش می یابد.

براساس گزارش ساینس دیلی، نتایج این کشف نقش مهمی در تضمین تولید مثل سالم و تولد فرزندانی با یک سیستم ایمنی قوی خواهد داشت.

مهر

عشق از نگاه بزرگان

 
    • عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد . مادر ترزا
    • عشق نخستین سبب وجود انسانیست .ورناگ
    • عشق همچون توفان سرزمین غبار گرفته وجود را پاک می کند و انگیزه رشد و باروری روزافزون می گردد . ارگ بزرگ
    • عشق ما را می کشد تا دوباره حیاتمان بخشد . شکسپیر

 

  • عشق مانند بیماری مسری است که هر چه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا میشوی . شانفور
  • عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست . کوستین
  • عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند . جبران خلیل جبران
  • عشق برای مرد از احساسات عمیق و غیر ارادی نیست ، بلکه قصد و عقیده است . مادام دوژیرادرن

 

      • عشق هوس محبوب شدن نزد معشوق است . زابوتن
      • عشق نخستین بخش از کتاب مفصل بیوفائی است . ژرژسان
      • عشق معجزه ایست . امیل زولا
      • عشق شیرینی زندگیست . مارسل تینر

 

  • عشق مزیت دو فردیست که دائم سبب رنج و اندوه یکدیگر می شوند . زولا
  • عشق یکنوع تب و حرارت شدید است . استاندال
  • عشق گل کمیابی است . آندره توریه
  • عشق حادثه ایست . کولارن

 

    • عشق چیزیست که به هیچ چیز دیگر شباهت ندارد . ریشله
    • عشق ما را میکشد تا دوباره حیاتمان ببخشد . بوبن
    • عشق شاه کلیدی است که تمام دهلیزهای قلب را میگشاید . ایوانز
    • عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم . کن بلانچارد

 

  • عشق یعنی ترس از دست دادن تو . مثل ایتالیائی
  • عشق تاریخچه زندگی است…. اما در زندگی مرد واقعه ای بیش نیست . مادام دواستال
  • عشق همیشگی است این ما هستیم که ناپایداریم ،عشق متعهد است مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است اما مردم نیستند . لئوبوسکالیا
  • عشق عبارت است از وجود یک روح در دو کالبد. عاملیست که دو تن را مبدل بفرشته ی واحدی می کند . ویکتور هوگو

 

    • عشق رمز بزرگیست . افلاطون
    • عشق تجارت خطرناکیست که همواره به ورشکستگی می انجامد . شانفور
    • عشق نبوغ عقل است. توسنل
    • عشق دردیست که فقط سه دارو دارد: گرسنگی ، انتظار ، انتحار . کراتس

 

  • عشق نمی دانم چیست و نمی دانم چگونه سپری می شود . مادموازل دوسگوری
  • عشق دردیست شدیدتر از تمام دردهای دیگر ، زیرا در عین حال روح و قلب و کالبد را رنج می دهد . ولت
  • عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد و الا معشوق بهانه است . آلفونس کار
  • عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند . کرنی

 

    • عشق ، خطای فاحش فرد در تمایز یک آدم معمولی از بقیه ی آدم های معمولی است . برنارد شاو
    • عشق چیزیست که بیعقلان را عاقل می کند و عاقلان را عاقلتر می نماید و آن ها را که بیش از اندازه عاقلند را کمی بی قید می سازد .؟ د. اسمیت
    • عشق چیزیست که نخست به شما پرو بال می دهد تا بعد بهتر بتواند بدامتان بیندازد . د. اسمیت
    • عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد . رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد . اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد . عشق ، عشق می آفریند . مارکوس بیکل
    • عشق خوشبختی است که دو طرف برای هم ایجاد می کنند . ژرژسان

حکایت : ساختن جایی بهتر از ان بریمان مقدور نبود

 

زنی پس از عمری زندگی در ناز و نعمت و خوگرفتن به تجملات زندگی، رخت از این دنیا بر می بندد.

در آن دنیا، فرشته ای مامور نشان دادن اقانتگاه همیشگی او می شود.

آن دو پس از گذشتن از خیابان های اصلی و عمارت های بسیار زیبا و مجلل، امارت هایی که زن با دیدن هر یک از آن ها تصور می کرد به او تعلق دارند به حومه ی شهر می رسند.

خانه های این محل رفته رفته کوچکتر و کوچکتر می شد، تا اینکه فرشته در حاشیه ای از آن به آلونکی اشاره می کند و می گوید:« آن خانه مال شماست

زن می گوید:

« خاک عالم بر سرم، من نمی توانم آنجا زندگی کنم

فرشته می گوید:

« متأسفم،با آن مصـــالحی که به اینجــا فرستادید، ساختن جایی بهتر از آن برایمان مقدور نبود

از کتاب: جانب عشق عزیز است فرومگذارش

تصمیمات  خداوند همیشه به سود ما

 

سالهاي بسيار دور پادشاهي زندگي ميكرد كه وزيري داشت.

 وزير همواره ميگفت: هر اتفاقي كه رخ ميدهد به صلاح ماست.

 روزي پادشاه براي پوست كندن ميوه كارد تيزي طلب كرد اما در حين بريدن ميوه انگشتش را بريد،وزير كه در آنجا بود گفت: نگران نباشيد تمام چيزهايي كه رخ ميدهد در جهت خير و صلاح شماست !

پادشاه از اين سخن وزير برآشفت و از رفتار او در برابر اين اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زنداني كردن وزير را داد...

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش براي شكار به نزديكي جنگلي رفتند. پادشاه در حالي كه مشغول اسب سواري بود راه را گم كرد و وارد جنگل انبوهي شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالي كه پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سكونت قبيلهاي رسيدكه مردم آن در حال تدارك مراسم قرباني براي خدايانشان بودند،

زماني كه مردم پادشاه خوش سيما را ديدند خوشحال شدند زيرا تصور كردند وي بهترين قرباني براي تقديم به خداي آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تنديس الهه خود بستند تا وي را بكشند، اما ناگهان يكي از مردان قبيله فرياد كشيد : چگونه ميتوانيد اين مرد را براي قرباني كردن انتخاب كنيد در حالي كه وي بدني ناقص دارد، به انگشت او نگاه كنيد !!! به همين دليل وي را قرباني نكردند و آزاد شد.

پادشاه كه به قصر رسيد وزير را فراخواند و گفت:اكنون فهميدم منظور تو از اينكه ميگفتي هر چه رخ ميدهد به صلاح شماست چه بوده زيرا بريده شدن انگشتم موجب شد زندگيم نجات يابد اما در مورد تو چي؟ تو به زندان افتادي اين امر چه خير و صلاحي براي تو داشت؟!!وزير پاسخ داد: پادشاه عزيز مگر نميبينيد،اگر من به زندان نميافتادم مانند هميشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زماني كه شما را قرباني نكردند مردم قبيله مرا براي قرباني كردن انتخاب ميكردند، بنابراين ميبينيد كه حبس شدن نيز براي من مفيد بود!!! ايمان قوي داشته باشيد و بدانيد هر چه رخ ميدهد خواست خداوند است

تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد .(( پائولوکوئیلو ))

اطمینان و حرکت

وبلاگ زندگي شاد و موفق

اگر كاري كه مي‌كنيد، هوشمندانه باشد، هيچ اشكالي ندارد كه ديگران شما را نادان بدانند.

 

در انتخاب استراتژي بايد نگاهي بلندمدت داشت و اگر به استراتژي خود اطمينان داريد آن را با قدرت ادامه بدهيد و توجه چنداني به كساني كه اين استراتژي را درك نمي‌كنند و هرازگاهي در مقابل آن جبهه مي‌گيرند، نداشته باشيد.

دنيا به كام آناني است كه با خلاقيت مسائل را از زواياي جديدي ديده و حل مي‌كنند، نه كساني كه در همان شرايط از انجام چنين كاري عاجز هستند.

برو سوار کاری بیاموز

 به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان»! لبخند زد.

پرسيدم: «چرا مي خندي؟»

پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام مي گيرد»

پرسيدم: «مگر چه كرده ام؟»

گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام»

با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟

جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند

پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»

پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز»

چه ذهنی چه فکری می کتد ؟

 ذهن های بزرگ، راجع به ایده ها و نظریات بحث می کنند،

ذهن های متوسط، درباره ی اتفاقات و حوادث

و ذهن های کوچک راجع به مردم.

روبرت کوئی لی