وقتی" نادیدنی ها " را "نیست" نمی انگارم...
. این مطلب را در وبلاگ اندیشه کن خواندم :
واقعيت اين است که ما در جهان تفسيرها زندگي ميکنيم
ما محصور تفسيرهايي هستيم که از خود، ديگري و جهان در ذهن داريم. ماييم و تفسير هايمان و در واقع هر چه تفسيرهايمان عميقتر و پر بارتر باشد؛ به همان اندازه معنايي که در زندگيمان مي يابيم عميقتر ميشود.
زندگي معمولي و هر روزهتان را در نظر بگيريد. آيا نمي شود حس گرها و حواس شما تجربيات عميق تري داشته باشند؟ از همين آب خوردن که چند بار در روز انجامش ميدهيم. از غذا خوردن که به عنوان يک حرکت معمول هر روز انجامش ميدهيم. به راستي چرا اين قدر زود همه چيز رنگ مي بازد و طرواتش را از دست مي دهد؟
اگر اطرافت طراوت ندارد- مخصوصا در نسبت با اجسام - دنبال دليلش در بيرون نباش! بيرون خبري نيست. تويي و تفسيرهايي که با آنها زندگي ميکني! ماييم و تفسيرهايمان. تفسيرهايي که مي تواند هزار رنگ به خود بگيرد و هزاران تفسير منحصر به فرد باشد.