از وبلاگ قال و قيل

هر روز‌، آغازي ديگر است....

 «نقطه آغاز» چيزي كه به دنبال آنيم، در واقع «نقطه پايان» چيز ديگري است كه از آن در فراريم: همين مشغله آخري كه دارد تمام مي‌شود؛ و وقتي «تمام» شود چه برنامه‌ها داريم تا «شروع» كنيم. نقطه آغاز، آن زماني است كه همه به دنبال‌اش هستيم تا برسد و اين آخرين گرفتاري‌اي كه اكنون در آنيم هم به سر آيد و آن كار مهمي را كه مي‌خواسته‌ايم، بالاخره شروع كنيم.

نقطه آغاز، آن ساحل آرامش و فراغت است كه كشتي پرتلاطم زندگي در آن پهلو گرفته و تو را لختي به حال خود مي‌گذارد تا دمي به خود آيي و بيانديشي به آن كه هستي و آن كه بايد باشي و كاري كه كرده‌اي و راهي كه رفته‌اي و مي‌روي و درپيش رو داري...

اما خطوط آغاز و پايانِ چسبيده به هم، مثل خط افق،‌ نه دور مي‌شوند و نه نزديك. اين تعقيب و گريز، اين فرار كردن و دنبال دويدن انگار هيچ‌گاه تمامي نمي‌پذيرد. دائم، كاري كه انجام مي‌داده‌اي در تعقيب توست و كاري كه مي‌خواهي انجام بدهي در فرار از تو.

تا وقتي كه از آن مي‌گريزي و اين را دنبال مي‌كني وضع همين است. تنها يك راه حل وجود دارد: «توقف كردن». به محض آن كه ايستادي، نقطة آغاز همان جاست. نه گريزي در كار است نه تعقيبي. حالا مي‌تواني شروع كني. نقطة آغاز همين جاست. اما نه الزاماً بعد از نقطة پايانِ قبلي. ترتيبي در كار نيست. در درياي پرتلاطم زندگي، ساحل آرامشي وجود ندارد. همة برنامه‌ها بايد همين‌جا، وسط كشتي انجام شود.