وبلاگ قدرت تفکر مثبت به نقل از آنتوني رابينز

سانيا رومان مي‌گويد: شما مانند راديويي هستيد که مي‌توانيد ايستگاه‌هاي زيادي را بگيريد. آنچه دريافت مي‌کنيد اساسا بستگي به چيزي دارد که توجه خود را به آن معطوف مي‌کنيد.


 من يک بار در کلاس مربوط به مسابقات اتومبيل‌راني شرکت کردم. اولين اصل اساسي که در آنجا به من ياد دادند اين بود: حواستان را به جايي که مي‌خواهيد برويد جمع کنيد نه به اموري که مايه وحشت شما مي‌شود.

اگر در استفاده از دستگاه مهارت نداشته باشيد، البته امکان دارد که نگاهتان به ديواره بيفتد. اما اگر توجه خود را به ديواره منحرف کنيد حتما به آن اصابت خواهيد کرد. رانندگان به خوبي مي‌دانند که به هر طرف نگاه کنند اتومبيلشان به همان طرف منحرف مي‌شود.

در واقع توجه شما به هر طرف باشد به همان سو مي‌رويد. اگر بر ترس خود غلبه کنيد و به خود ايمان داشته باشيد و حواس خود را به سمت هدف متمرکز کنيد به طور خود کار عملياتي مي‌کنيد که شمارا به طرف هدف مي‌برد و اگر احتمال بدهيد که از مسير خارج مي‌شويد، خارج خواهيد شد.

اما اگر هوش و حواس خود را به چيزهايي متمرکز کنيد که از آن‌ها مي‌ترسيد کوچکترين شانسي براي موفقيت نخواهيد داشت. وقتي که مربي براي اولين بار اين موضوع‌ها را برايم شرح داد سري تکان دادم و گفتم: "البته من همه اين چيزها را مي‌دانم"

اولين بار که در جاده مخصوص به تمرين اين نوع رانندگي پرداختم ضمن حرکت جيغ مي‌کشيدم. آن‌ها دکمه استارت را بدون اينکه من بدانم فشاردادند و اتومبيل بدون کنترل به راه افتاد.

فکر مي‌کنيد نگاه من بلافاصله کجا متوجه کجا شد؟ حدس شما درست است: ديواره؛ در ثانيه آخر واقعا ترسيده بودم چون مي‌ديدم تا چند لحظه ديگر به ديواره اصابت مي‌کنم. مربي سر مرا گرفت و به طرف چپ چرخاند. يعني به همان سمتي که مي‌بايست بروم. در حالي که اتومبيل به جلو مي‌لغزيد مي‌دانستم که بالاخره به ديواره مي‌خورم ولي چون سرم را به طرف جاده چرخانده بودم به طرفي که مي‌خواستم بروم نگاه کردم همين که جاده را نگاه کردم فرمان بي اختيار به همان سمت چرخيد.

درست در لحظه آخر دوباره در مسير جاده افتادم و نمي‌دانيد چه نفس راحتي کشيدم!

هاميلتون مابي مي‌گويد: موانع چيزهاي وحشتناکي است که هرگاه شما چشم‌هايتان را از هدف دور نگاه مي‌داريد آن را مي‌بينيد.