وبلاگ مسائل اجتماعی

گويند حق با شکوه‌ترين اميدها و والاترين آرمان‌ها شور و شيفتگي و عشق برتر است. حق اين است که من بدانم چه چيزي مال من است و حدود من چيست. حال بايد ديد حق و حقيقت چيست؟ آيا درست است، کسي که توانايي بيشتري دارد حق بيشتري دارد و يا اينکه قدرت و نفوذ بيشتر باعث حقانيت بيشتر مي‌شود.


 حق با کسي است که داراي پشتوانه فاميلي، دوستي و رابطه است. ضايع کردن حقوق ديگران با توسل به اصول ناجوانمردانه حق است؟ حق شايد آن است كه ديگران مي‌گويند و مي‌كنند و مي‌پويند. حقيقت شايد هرآن است كه هست. حقيقت شايد همين است و جز اين نيست. حقيقت شايد مطلق است شايد نسبي است.

حقيقت شايد آن ارزشي است که به بودن و انسان بودن مي‌بخشي و همان تورا بازمي‌دارد. از غرور از کبر از نفاق از... هرچه بدي است به سوي آنچه خوب است به زعم تو. حقيقت شايد آن وسوسه کوتاهي است که براي ديدن دوباره آن چهره جذاب و صورت زيبا و سيماي آشنا داري. آن هم درست در لحظه اي که دنيا در پيش چشمانت به بي ارزشترين طليعه هستي مبدل گشته است.

حقيقت شايد رفتار آن آشنا باشد كه تورا اندكي رنجاند. مگر نه اين است كه تو رنجيدي! از او نه، كه بيشتر از خود كه چگونه خود را تا سطح آن نشايدترين‌ها پايين آورده و كاستي. به راستي چنين كردي؟ به راستي چنين است؟ رفتن به دنبال حقيقت، گشتن به دنبال آنچه كه بايد باشد و نيست تا اين حد بد و مذموم است؟

آيا نه اين است كه هرچه ديگران را در آنچه در سرت مي‌گذرد شريك نكني بهتر است. آيا نه اين است كه خاموشي دواي بهتر و مرهم مناسبتري است براي دردها كه داري.