مرلين مونرو كه بود

شايد او هيچوقت خودش را با اين موضوع وفق نداد كه چطور ناگهان زندگي متفاوتي به دور از فقر و تنهايي پيدا كرد و نتوانست درك كند چه اتفاقي درحال وقوع است كه او را از يك مدل به خواننده و بعد هم ملكه هنرپيشگان تبديل ميكند.
ازدواج دوم او با يكي از معروفترين بازيكنان بيسبال آمريكا " جو ديماجيو" او را چندين مرحله جلوتر برد. هر چند كه پيش از اين با پسر همسايهاش جيمز داگرتي ازدواج كرده بود واتفاقا جيمز به عنوان يك آدم معمولي در زندگي مرلين، تنها كسي بود كه باعث شد راه سينما براي او باز شود؛ ازدواج اول او با جيمز طولي نكشيد چون شوهرش به دليل ادامهي جنگ مجبور شد در كشتي كار كند و مرلين مونرو هم كه آن زمان نام واقعي خودش نورما جين بيكر را داشت، در غياب شوهرش در يك كارخانه مشغول به كار شد.
همان زمان بود كه روزنامههاي آمريكا براي تشويق زنهايي كه در نبود مردان خود جاي خالي آنها را در كارخانهها گرفته بودند، شروع به عكاسي و تهيه گزارش كردند. عكاسي كه به كارخانهي محل كار مرلين در لسآنجلس رفته بود، متوجهي زيبايي خيرهكنندهي او شد و عكساش را به يك مجلهي پرتيراژ داد و منتشر شد. انتشار اين عكس سرنوشت مرلين را تغيير داد و مديران بنگاههاي تبليغاتي سراغ او رفتند تا در عكسهاي تبليغ كالا مدل آنها شود.
دستمزدها آنقدر بالا بود كه مرلين پذيرفت عكسش روي جلد مجلاتي مثل پلي بوي هم در حالتي نيمه برهنه چاپ شود. او بعدها گفت :" گرسنه بودم و انتخاب ديگري نداشتم."
چيزي نگذشت كه مورد توجه فيلمسازهاي سينمايي هم قرار گرفت و با آگهيهاي تبليغاتي تلويزيوني جلوي دوربين رفت.
سال ۱۹۴۵، سالي كه جنگ تمام شد، شوهر مرلين به خانه برگشت، ولي با مرلين تازهاي روبهرو شد و همانزمان بود كه به آساني از مرلين جدا شد.
او خيلي زود با فنون نمايش و بازيگري آشنا شد و در سال ۱۹۴۶ با كمپاني توليد فيلم سينمايي «قرن بيستويك» قرارداد امضا كرد و طولي نكشيد كه با بازيكن محبوب بيسبال آمريكا ازدواج كرد. كمي بعد متوجه شد بايد استوديو فيلمسازي خودش را داير كند. بنابراين به نيويورك رفت و به شكل مستقل شروع به تهيه فيلم كرد.
از شوهر دومش هم كه جدا شدبيشتر به توليد فيلم و بازيگري در سينما توجه كرد و فهميد بايد به ضعف خودش در نوشتن فيلمنامه فائق شود. طولي نكشيد كه پيشنهاد ازدواج «آرتور ميلر» نمايشنامهنويس معروف را پذيرفت و بخش مربوط به فيلمنامهنويسي كمپانياش را به همسر سپرد. آرتور ميلر بعد از پنجسال پذيرفت كه از او جدا شود اما همچنان در مصاحبههاي مختلف به اين سوال خبرنگاران هميشه جواب مثبت داد: «وقتي از او جدا ميشديد هنوز عاشق مرلين بوديد؟».
مرلين كه به تنهايي زندگي خودش را ادامه ميداد و جوايز هنري را پشت سرهم درو ميكرد، تجربه بازيگري در فيلمهاي مختلف را با وجود انواع جنجالهاي حاشيهاي ، پشت سر ميگذاشت؛" همه چيز درباره ايو (جوزف ال منكيه ويچ)، جنگل آسفالت( جان هيوستون)، چگونه مي توان با يك ميليونر ازدواج كرد( ژان نگولسكو)، آقايان موطلائيها را ترجيح ميدهند(هاوارد هاوكس)، رودخانه بدون بازگشت(اتو پره مينجر)، خارش هفتساله( بيلي وايلدر)، بعضيها داغشو دوست دارند( بيلي وايلدر)، بيا عشق بورزيم ( جورج كيوكر)، ناجورها(جان هيوستون)و..." بعضي از معروفترين فيلمهايي است كه او بازي كرده است.
هرچند گفته ميشد تعدادي از كارگردانها از شيوه بازي او راضي نيستند و معتقدند فقط زيبايي است كه او را در دنياي سينما نگه داتشه، اما لي استراسبرگ بازيگر و كارگردان صحنه در مورد مرلين ميگويد:" او مثل يك افسانه بود. در تمام روزهاي بازيگرياش موفق شد اسطورهاي از زني را بسازد كه از فقر آمده و با پسزمينهاي از فقر و بيكسي موفق شد به عنوان سمبل زنانگي، جاودانه بماند."
مونرو در جايي گفته :"يك بازيگر، ماشين نيست اما خيلي ها اين را به تو ميقبولانند كه بايد ماشين باشي؛ يك ماشين پولساز.با همه اينها من فقط ميخواستم فوقالعاده باشم نه پولساز."
حضور مريلين مونرو در جشن تولد جان اف كندى رييس جمهور آمريكا در ماه مه سال ۱۹۶۲ و خواندن تولدت مبارك آقاي رئيس جمهور، به شايعاتي در مورد روابط اين دو دامن زد.
گفته ميشد كه مونرو جوان هميشه افسردگي شديد داشته و با اينكه زندگي او روي پرده يك زندگي رؤيايي بود، كه سينما آن را ساخته بود، اما در دنياي واقعي مشكلات و تفاوتهايي داشت كه مردم از مرلين مونرو محبوبشان انتظار نداشتند
هنوزهم در آماري كه در مورد زيباترين و جذابترين زنان سينماي دنيا گرفته ميشود، مرلين مونرو نقش تعيينكنندهاي دارد.
نام او در فهرست صد ستاره سكسي سينما مجله امپاير در سال 1995 به عنوان يكي از محبوبترينها ذكر شده و مجله پلي بوي از او به عنوان نخستين ستاره سكسي در قرن بيستم ياد ميكند.
مرلين مونرو در جايي گفته است: « هاليوود جاييست كه هزاران دلار به دختري ميدهند تا طبق انتظارها نمايش داده شود. هزاران دلار براي يك بوسه و پنجاه سنت براي روح آن دختر. من هزاران دلار گرفتهام اما هنوز از پنجاه سنت خبري نيست