حکایت شاعر در مجلس
شاعري را به مجلسي دعوت كردند و خواستند كه به ساحت اديبانه اش احترامي بگذارند.
لذا بزرگ مجلس از او خواست شعري را در جمع بخواند كه جمع را فيض ببخشد.
شاعر گفت : جديد باشد يا قديم ؟ گفتند از شعرهاي جديد استاد. گفت : شعر نو باشد يا قافيه دار ؟ گفتند: قافيه دار. پرسيد : غزل باشد يا مثنوي ؟ گفتند غزل. پرسيد : عارفانه باشد يا معمولي ؟ گفتند : براي امروز كافيست
!
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۵/۱۴ ساعت توسط بازخورد
|