چگونه زندگي من گذشت، بدون ديدن و ياد گرفتن...
وبلاگ میزگردنقل قولي از پابلو نرودا
چگونه زندگي من گذشت، بدون ديدن و ياد گرفتن
اين دستها را چرا به من دادند؟ چه فايدهاي داشتهاند؟
چرا گرد نياوردم نيهاي جوان را از نيزار
آن هنگام که سبز بودند
.آن دستههاي نرم را نچيدم
تا بخشکند
تا آنها را به هم ببافم
در بافههايي زرين
و به آن دامنه زرد بکوبم
تا جارويي بسازم براي روفتن کوره راه
راهي که چنين ادامه دارد
...چگونه زندگي من گذشت
بدون ديدن، ياد گرفتن
بدون گردآوردن و به هم آميختن نخستين چيزها؟
براي حاشا کردن، بسي دير است
من وقت داشتم
اما دست نداشتم
.پس چگونه بزرگي را نشانه ميگيرم
اگر هرگز نتوانستهام جارويي بسازم
حتي يک جارو، حتي يکي
...
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۳/۲۳ ساعت توسط بازخورد
|