چاره‌اي نيست و زندگي است و بايد قورتش داد و بعد هم خنديد و گفت چه قهوه خوش طعمي! 

به نظرم رابطه خطي مستقيمي ‌بين زندگي و طعم نوشيدني‌ها وجود دارد. در کودکي زندگي شيرين است و کودک هم فقط نوشيدني‌هاي شيرين مي‌نوشد. به تدريج که کودک بزرگ مي‌شود زندگي تلخ و شيرين مي‌شود و نوشيدني‌هاي تلخ مثل قهوه هم يواش يواش راه خود را پيدا مي‌کنند.

ولي نکته اينجاست که همانطور که طعم تلخ قهوه يواش يواش گوارا مي‌شود، آدم هم ياد مي‌گيرد که از زندگي با همه تلخي‌هايش هم لذت ببرد.

نويسنده اين يادداشت آورده است: هرچه زمان بيشتر گذشت و من بر زمان گذشتم و زندگي را بيشتر تجربه کردم طعم گس و تلخ چاي و قهوه برايم قابل تحمل و حتي بيش از آن مطلوب جلوه کرد. چون که طعمش طعم زندگي است. همين است ديگر، بايد قورتش داد و بغض‌ها را هم. چاره‌اي نيست و زندگي است و بايد قورتش داد و بعد هم خنديد و گفت چه قهوه خوش طعمي!