هفت روز زندگي بدون فناوري
تمام روز من با رایانه میگذرد چرا که باید کار کنم اما در حقیقت خانواده من میداند که این راه ورود برای استفادههای بیشتر از فناوریهای دیگر است. به همین علت وقتی روزنامه از من خواست که این تجربه را انجام دهم همسرم به من خندید و گفت که نمی توانم بدون فناوری زندگی کنم اما من تصمیم گرفتم این پیشنهاد را بپذیرم و اکنون خاطرات مربوط به آن 7 روز وحشتناک را منتشر می کنم.
وقتي گناه ميكنم...
تلاش كنيم تا به آن چه باور داريم، عمل كنيم
برخي از فيلسوفان اگزيستانسياليست ، گناه را انجام دادن كاري ميدانند كه فرد ميداند اشتباه است و در عين اين آگاهي، آن را انجام ميدهد. با اين تعريف يك نكته را يادآوري ميكنم و آن هم اين كه گناه كردن، انسان را خسته و ناتوان ميكند يعني قواي او را براي اصيل بودن، تحليل ميبرد. به جايي ميرسد كه ممكن است باورها و خواستههاش برايش بي معني بشوند، انگيزه و اميدي براي ادامه دادن نداشته باشد و از خودش نااميد بشود.
در واقع گناه كردن، دست كم گرفتن تواناييها و تحليل قواي خود است. من وقتي گناه ميكنم، اين را به خودم نشان ميدهم كه آن چنان هم توانمند نيستم، يا باورهام آن چنان برايم مهم نيستند و در هر حال با اين كار ، قبول ميكنم كه ميتوانم با تناقض زندگي كنم. اين فرايند در طولاني مدت، زندگي من را بي بنياد ميكند، چون ممكن ميشود كه هر چيزي با هر چيزي جور در بيايد و هر كاري ممكن بشود.
يك استفاده هم از منابع اسلامي اين كه :هر گناه ، انجام گناه بعدي را آسانتر ميكند. ميتوان اين جمله را اين گونه معنا كرد كه هر گناه، مقاومت فرد را براي «خود بودن» بيشتر در هم ميشكند و در نهايت ممكن است او را به «بي خودي» و«تهي بودن»برساند.
و آخرين نكته هم اين كه گناه كردن(طبق تعريف اول نوشته) ما را به توجيه ميكشاند. «اغلب ِ ما ، چنان استدلال ميكنيم كه زندگي ميكنيم و نه چنان كه استدلال ميكنيم، زندگي»*. در اين صورت، گناه مي تواند شالوده باورهاي ما را هم به هم بريزد و ما را از حيقيقت دور كند.
پس شايد بتوان اين نتيجه را گرفت كه تلاش كنيم تا به آنچه باور داريم عمل كنيم و خلاف آنچه قبول داريم، رفتار نكنيم. با اين كار ، زندگي سالم تر و تقرب بيشتري به حقيقت خواهيم داشت. تلاش كنيم، شايد بتوانيم.
جواني طرز نگرش ذهن است نه برههاي از زندگي
شخص با گذر تعداد سالهاي زندگي پير نميشود، با دست کشيدن از شور و اشتياق است که پير ميشود.
جواني نشانگر برههاي از زندگي نيست بلکه طرز نگرش ذهن است.
بيانگر اراده است.
قدرت تخيل و شدت احساسات است.
به معني غلبه جرات بر اندوه است.
شخص با گذر تعداد سالهاي زندگي پير نميشود.
با دست کشيدن از شور و اشتياق است که پير ميشود.
گذر زمان رد پاي خود را بر ظاهر جسم ميگذارد.
و شور و اشتياق اثر خود را بر روح و روان.
نگران پر شدن مغزتان نباشيد!
اگر کار فکري ميکنيد و احساس ميکنيد که ظرفيت مغز شما تمام شده و ديگر نميکشيد شايد ميزان اکسيژن بدنتان کم شده و بايد يه هوايي بخوريد، چون مغز ، ٢٥% کل اکسيژن بدن را استفاده مي کند و اگر اکسيژن هوا يا بدن کم بشود آسيب مي بيند.
از طرف ديگر مغز ميتواند ١٠٠ ميليارد واحد اطلاعات را طبقه بندي کند و محافظت کند تا شما در مواقع لزوم از آن استفاده کنيد، پس با خواندن يه کتاب يا ١٠٠٠ کتاب پر نمي شه ! دانشمندان محاسبه کردند، انشتين فقط از قسمت کمي از مغزش استفاده کرده پس نگران پر شدن مغزتون نباشيد.
شنيدين بعضيها ميگن از بس درس خوندم مغزم درد گرفته ! اين حرف امکان نداره چون اصولا به مصداق " کوزه گر از کوزه شکسته آب مي خوره " مغز احساس درد نمي کنه و حتي اگه روي مغز عمل جراحي کنن احساس درد نمي کنه و جالبه که در هر ثانيه مغز بيش از ١٠٠ ميليون پيام عصبي از بدن دريافت مي کنه...
اگه بچه تون چپ دسته مجبورش نکنين با دست راست بنويسه ! به جاي اين کار بذارين بره کلاس نقاشي ، طراحي ، موسيقي يا هر هنر ديگه اي ! چون معمولا اين کارها رو طرف راست مغز انجام مي ده که تو چپ دستها خيلي قوي تره ...
اما خيلي نگران نباشين شمايي که راست دست هستين ذهن رياضي قوي ممکنه داشته باشين، افراد منطقي هستين و توانايي زباني شما هم ممکنه زياد باشه ... مي گم ممکنه چون استعداد داشتن يه چيزه و کشف و پرورش دادن دادن اون يه چيز ديگه ...
نقطه آغاز همين جاست
از وبلاگ قال و قيل
هر روز، آغازي ديگر است....
«نقطه آغاز» چيزي كه به دنبال آنيم، در واقع «نقطه پايان» چيز ديگري است كه از آن در فراريم: همين مشغله آخري كه دارد تمام ميشود؛ و وقتي «تمام» شود چه برنامهها داريم تا «شروع» كنيم. نقطه آغاز، آن زماني است كه همه به دنبالاش هستيم تا برسد و اين آخرين گرفتارياي كه اكنون در آنيم هم به سر آيد و آن كار مهمي را كه ميخواستهايم، بالاخره شروع كنيم.
نقطه آغاز، آن ساحل آرامش و فراغت است كه كشتي پرتلاطم زندگي در آن پهلو گرفته و تو را لختي به حال خود ميگذارد تا دمي به خود آيي و بيانديشي به آن كه هستي و آن كه بايد باشي و كاري كه كردهاي و راهي كه رفتهاي و ميروي و درپيش رو داري...
اما خطوط آغاز و پايانِ چسبيده به هم، مثل خط افق، نه دور ميشوند و نه نزديك. اين تعقيب و گريز، اين فرار كردن و دنبال دويدن انگار هيچگاه تمامي نميپذيرد. دائم، كاري كه انجام ميدادهاي در تعقيب توست و كاري كه ميخواهي انجام بدهي در فرار از تو.
تا وقتي كه از آن ميگريزي و اين را دنبال ميكني وضع همين است. تنها يك راه حل وجود دارد: «توقف كردن». به محض آن كه ايستادي، نقطة آغاز همان جاست. نه گريزي در كار است نه تعقيبي. حالا ميتواني شروع كني. نقطة آغاز همين جاست. اما نه الزاماً بعد از نقطة پايانِ قبلي. ترتيبي در كار نيست. در درياي پرتلاطم زندگي، ساحل آرامشي وجود ندارد. همة برنامهها بايد همينجا، وسط كشتي انجام شود.
نظرخواهي از ديگران عيب و عار نيست
شايد با خود فکر ميکنيد، هيچوقت به مشورت نياز پيدا نخواهيد کرد. شايد خود را با تجربهترين فرد در موضوعي خاص تصور ميکنيد. حتي اگر با تجربهترين فرد فرض کنيد، باز هم به مشورت نياز خواهيد داشت.
دلايل مشورت كردن با ديگران :
-
مشاوره به دليل شخصيت دادن به ديگران؛
-
مشاوره براي آزمايش افراد خوب و بد؛
-
مشاوره براي رشد فکري مردم؛
-
مشاوره براي استفاده از تأييد مردم؛
-
مشاوره براي آگاه شدن مشورت شوندگان؛
-
مشاوره براي اين که بدانند مشورت کننده فردي مستبد نيست؛
-
مشاوره براي اين که در صورت شکست انتقاد بيجا نکنند؛
-
مشاوره براي اين که معلوم شود خلق خدا در نزد خدا احترام دارند؛
-
مشاوره براي اين که مردم بدانند نظرخواهي از ديگران عيب و عار نيست.
خلاقيت به انسان قدرت و تسلط مي بخشد
خلاقيت مانند استعدادهايي بي شمار در انسان وجود دارد و يك استعداد ممتاز و اثرگذار در زندگي است.
كلمه خلاقيت معادل آفرينندگي يا نو آوري است كه به فرد كمك مي كند تا با مشكلاتي كه هر لحظه مي تواند در زندگي فرد به وجود بيايد مقابله كند و درنهايت در حوزه علمي همه اخترعات نتيجه پديده خلاقيت هستند.
خلاقيت به سن خاصي محدود نمي شود ولي طبيعي است كه در سنين كودكي بايد بيشتر بها داده شود. در بعضي از سالهاي زندگي خلاقيت به دلايلي كاهش پيدا ميكند.
براي فراهم كردن شرايط ظهور خلاقيت نكاتي را بايد در نظر داشت
-
اولين مورد بحث تفكر و انديشه است. اساس خلاقيت، فكر است و فكر كردن به چند ويژگي نياز دارد اول اينكه فرد اطلاعات خوب و كافي داشته باشد؛ انباشت اطلاعات تحمیلی مانع خلاقيت است اطلاعات وقتي سودمند هستند که از راه تجربه بدست ایند.
-
دومين مورد كه فرد بايد آرامش رواني و اعتماد به نفس داشته باشد.
-
سومين مورد شرايط آموزشي و شرايط محيطي است
دکتر اسلامی روانشناس سلامت .
ایسنا
زندگی زیباست
در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي دانند ، و گاهي اوقات پدران هم .
در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده اي ندارد ، حتي اگر با مهارت انجام شود .
در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد ، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته ، محروم مي كند .
در 30 سالگي پي بردم كه قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن .
در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد ؛ بلكه چيزي است كه خود مي سازد .
در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن ، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم ؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي دهيم دوست داشته باشيم .
در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي افتد و 90 درصد ، آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي دهند.
در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بدترين دشمن وي است.
در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب .
در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي توان عشق ورزيد .
در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز ، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نيز كه ميل دارد بخورد .
در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارتهاي خوب نيست ؛ بلكه خوب بازي كردن با كارتهاي بد است .
در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي كند نارس است ، به رشد وكمال خود ادامه مي دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است ، دچار آفت مي شود .
در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترين لذت دنيا است .
در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست
با تشکر از دوست خوبم کسری
چگونه انسانها همیشه راحت طلب بوده اند.
مصری ها بصورت دوره ای برای ابیاری از طرف حکومت فراخوان می شدند. این کار اجباری در این دنیا پذیرفتنی است اما از انجایی که کار در کانال های ابیاری بسیار سخت و طاقت فرسا بود هیچکس دوست نداشت پس از مرگ تا ابد مجبور به ابیاری و کارگری باشد. مجسمه های شایابتی shawabti figurine بعنوان کارگر جایگزین راه حلی جادوئی برای این مشکل بودند.
این مجسمه های کوچک بیشتر لعابی بودند و جملاتی از کتاب مرگ Book of the Dead بر روی انها حک شده بود و به همراه مرده در قبر قرار می گرفتند. وقتی مرده برای کار اجباری خوانده می شد جملات سحر امیز روی شایابتی روح تازه ای به ان می داد و شایابتی را به جای صاحب قبر به کار می فرستاد .
با توجه به اینه هر چه شایابتی بیشتری داشته باشی استراحت بیشتری هم خواهی داشت در طول سالها تعداد شایابتی افزایش پیدا کرد.بطوریکه تعداد انها به تعداد روزهای سال رسید و این تعداد شایابتی نوید یک استراحت ابدی را به صاحب انها می داد.
عکس بالا مربوط به شایابتی های شاه سین کامانسکیKing Senkamanisken است که در ۶۲۳ قبل از میلاد به همراه ۱۲۷۷ شایابتی اش به خواب ابدی رفت.
حشرات خوردنی
حشره خواری یا entomophagy یا insect-eating هنوز هم در بسیاری از جوامع سنتی در سراسر دنیا رواج دارد .
صرف نظر از اینکه چه احساسی نسبت به حشره خواری داشته باشید دانستن و شناختن حشره های خوردنی خالی از لطف نیست .اول اینکه در شرایط بحرانی مثل قحطی و بی غذایی به کار می اید و دوم اینکه تحمل انسان را نسبت به بودن تصادفی یکی از انها در غذا بالا می برد .حشراتی که در زیر اورده شده اند از وبلاگ Peter Menzel and Faith D'Aluisio است که نویسندگان ان خودشان در سفر به کشورهای مختلف خوردن این حشرات را تجربه کرده اند