سخن روز : ازدواج، تكيه گاهي براي سلامتي است


ازدواج علاوه بر ايجاد يك تكيه گاه مناسب در برابر فشارهاي رواني در زندگي، مي تواند در افزايش اعتماد به نفس نيز موثر باشد و از بروز بسياري از جمله بيماري هاي قلبي پيشگيري كند.
                   

محسن يزدجردي، متخصص پزشكي اجتماعي

ازدواج از مشكلات اقتصادي و اجتماعي زندگي انسان جلوگيري نمي كند، ولي مي تواند به عنوان سدي در مقابل تهديدات محرك هاي خارجي كه فشار رواني ايجاد مي كنند، عمل كند.


 افراد متاهل به مراتب كمتر از افراد مجرد دچار اضطراب و فشار رواني مي شوند،  به دليل شرايط خاص زندگي، افراد متاهل نسبت به مجردها، رويدادها و حوادث ناخوشايند بيشتري را در زندگي تجربه مي كنند.

 ازدواج علاوه بر ايجاد يك تكيه گاه مناسب در برابر فشارهاي رواني در زندگي، در افزايش اعتماد به نفس نيز موثر است.

مطالعات نشان مي دهد كه زنان مجرد به مراتب بيشتر از زنان متاهل مستعد ابتلا به انواع بيماري ها هستند و درصدد مراجعه مجردها به پزشك بيشتر از ديگران است، با اين وجود زنان مجرد نسبت به افراد متاهل به حمايت هاي اجتماعي بيشتري نياز دارند.

باشگاه خبرنگاران

شاعر است تیر باران‌اش کنید!


  شاعران روس؛ اساتید عشق و مرگ

شاعران روس دنیای عجیبی دارند و این خود حرف عجیبی است. هر شاعری ممکن است دنیای عجیبی داشته باشد. اوسیپ ماندلشتام زمانی گفته بود شعر در روسیه از چنان اهمیتی برخوردار است که به خاطرش مردم را تیر باران می‌کنند. در این سخن نباید در جست وجوی ردی از گزافه و اغراق بود. ماندلشتام به خاطر نوشتن شعری علیه استالین به اعدام محکوم شد و البته به طریقی معجزه آسا از آن جست. چندی ناگزیر از مجیزگویی شد و سرانجام آن قدر با تن رنجورش به کار اجباری پرداخت که از پای در آمد (این متن چه بی‌رحم است که زندگی هولناک شاعر را در دو سطر خلاصه می‌کند. گویی مثل مرگ عمل می‌کند). آنا آخماتوا نیز برای نجات جان فرزندش در وصف حاکم سرود. مدایح شاعران روس بوی تسلیم نمی‌د‌هد. بوی مدح حتی نمی‌دهد. بیشتر به مرثیه‌سرایی برای قدر قدرتی ناتمام می‌ماند. به پیش‌بینی پایان قدرت، به سرود بدرود برای حاکم می‌ماند که با حروف رمزی نوشته شده تا تنها اهلش در یابند. دورانی که شعر سلاحی بود برای مبارزه، اکنون چه دور و رویایی در نظر می‌آید! ولادیمیر مایاکوفسکی از بانیان جنبش فوتوریسم در روسیه، شاعر سرکش و انقلابی که ترجیح داد رانه‌ها‌ی سرایش اش را صرف عشق کند تا انگ منحط  بورژوا بر پیشانی اش نقش بندد، زمانی گفته بود میخ کفش اش از ده‌ها‌ تراژدی گوته دردناک تر است. این سخن بیش از آن که ستایشی باشد از خلق زحمت کش محروم از فراغت جهت جذب هنر متعالی، بیش‌تر ذهنی عاصی را تداعی می‌کند که حاضر است آن میخ را در چشم هر که سد راهش شود فرو کند. مایا کوفسکی که تمام عمرش با لذت از عشق رنج کشید و هنرش را وقف این هدیه‌ی بورژوایی نمود، در پایان با شلیک گلوله بر سرش به رنج ناشی از دو شقه‌گی پایان داد.


«... و قایق عشق بر سختی زندگی روزمره در هم شکست.» حکایت مایاکوفسکی روایت موجودی ضعیف و رنجور در هیاتی قلدر مآب و تهاجمی ‌است که همه چیز را به شدت حس می‌کرد و همین از پا درآوردش. مگر نه که شاعر موجودی است که زندگی را به شدت احساس می‌کند. غریزه‌ی مرگ را به نفع غریزه‌ی حیات مصرف می‌کند و پایان را اگر چه از لحاظ طولی خیلی زود، اما از منظر عرضی خیلی دیر به نمایش می‌گذارد. چرا دیر؟ چون «شدت» وابستگی مستقیم به زمان دارد. اگر زمان در آثار «بکت» کش می‌آید، می‌تواند اعتراضی باشد به پایانی زودرس و کوتاهی آن چه زمان‌اش می‌خوانیم. این شدت اما در شاعری به نام مایاکوفسکی بدل به رفتاری عرضی با زمان و فشرده کردن گونه ای انرژی ناممکن در حجمی ‌چلانده شده می‌گردد. آن کلام نیچه که آن چه مهم است نه شدت احساسات، که مدت آن است، در اعمال خوانشی تحمیلی بر مورد مایاکوفسکی صورتی عکس پیدا می‌کند: مدت اهمیتی ندارد، هر چه شدیدتر اما کوتاه‌تر.
 
مایاکوفسکی، شاعر انقلابی منحرف، سراینده‌ی ابرِ شلوار پوش، خون چنان در رگ‌ها‌یش پر فشار بود که می‌خواست از نرم هم نرم‌تر، آدم نه، ابری شلوار پوش شود. فوتوریست‌ها‌ در ایتالیا و  روسیه علی‌رغم اختلاف‌ها‌ی طبیعی، همگی تشنه‌ی شهرت و خودنمایی، نفی سنت‌ها‌ی فرسوده، ستایش‌گر موتور و تکنولوژی و حتی گاه فاشیزم بودند. مرگ «مهتاب» را طلب می‌کردند و صدای اره‌برقی را از آه و گریه‌ی زنی زیباتر می‌پنداشتند. مایاکوفسکی اما دریافته بود که برای شلیک کلام (هم چون سیلی بر صورت مخاطب) باید زبان فاخر و مستعمل سنت شعری را یک جا استفراغ کرد. زبانی که رنج بی‌پایان ماندلشتام را نیز نمی‌توانست به بیان در آورد. پس زبان محاوره ولنگ و باز را وارد شعر کرد تا واژه‌ها‌یش به تعریف اشکلوفسکی از شعر جانی دوباره دهند: «شعر رستاخیز واژه‌ها‌ست.» رستاخیز پیوندی انکارناشدنی با مرگ دارد. بدون تجربه‌ی مرگ رستاخیز ممکن نیست. هر زندگی «پیش مرگی» در پس دارد. و شاعران و نویسندگان روس همگی استاد مرگ بودند و در عین حال چه ترسی داشتند از مواجهه با آن! «من از هر چه مرگ است بیزارم/ من عشق‌ام زندگی است».
به عقب باز گردیم. به تابلوی مشهور دوئل پوشکین: شاعر برجسته قرن نوزده روسیه در فضایی تیره و مه آلود در حالی که بر زمین غلتیده و زخم گلوله دارد از پای درش می‌آورد، در تلاش است آخرین رمق باقی مانده‌اش را صرف شلیک به مردی کند که شبح‌اش از دور نظاره گر اوست. مردی فرانسوی، فاسق همسر شاعر که بر سر عشق با یکدیگر دوئل کردند. این عمل شاید امروز عجیب و غیر عادی به نظر رسد، اما  درسال 1837 امری عادی جهت اعاده‌ی حیثیت به شمار می‌آمد. چند سالی بعد لرمانتف دیگر شاعر بزرگ آن قرن که مرثیه‌ی «مرگ شاعر» را در رثای پوشکین سرود، در دوئلی دیگر کشته شد تا اثبات شود شاعران بزرگ الزاما دوئل‌گران بزرگی نیستند! مایاکوفسکی نیز از این قائده مستثنی نبود. روایت مارشال برمن در کتاب «تجربه‌ی مدرنیته» از شعر «سوار کار مفرغی» پوشکین خواندنی است. روایت شعر درباره‌ی کارمند مفلوکی است در پترزبورگ پیشرفته و عظیم که مجسمه حاکم‌اش در آن خود نمایی می‌کند. مرد عاشق زنی است که در آن سو زندگی می‌کند و سیل ویران گر آن سال این عشق را به ویرانه‌ای بدل می‌سازد. مرد در اقدامی‌جنون آمیز به مجسمه‌ی پطر کبیر، بانی این شهر افسانه ای، می‌تازد که چه طور به عنوان خدایی مفرغی توان مهار این فاجعه را نداشته است. «مارینا تسو تایوا» بود انگار که جایی می‌گفت هنگام نشستن در کنار مجسمه پوشکین نمی‌گوییم کنار مجسمه استراحت می‌کنیم، می‌گوییم دمی ‌کنار پوشکین آسودیم.
 
می‌توان از برودسکی، آخما تووا، وازنیسنسکی و ناباکوف شاعر سخن گفت. از یوفتو شنکو و شب‌ها‌ی شعر با حضور هزاران مخاطب، چنان که گویی یک کنسرت راک بر پاست، و یوفتو شنکو با هیجان و حرارت تمام بر روی سن خودش را به در و دیوار می‌کوبد و شعر می‌خواند. شعار معروف مک لوهان «رسانه همان پیام است» در مورد شعر آن سال‌ها‌ می‌تواند بدل به شعر «شعر همان پیام است» یا «رسانه همان پیام است» گردد. به راستی نیز شعر سلاحی بود برای بیان وقایع سیاسی و اجتماعی و مخاطبان در اشعار عاشقانه حتی در جست وجوی پیامی ‌پنهان در ابعاد سیاسی بودند. چنین فضایی را ما خود در سال‌ها‌ی دهه‌ی سی تا پنجاه شمسی در شعر فارسی شاهد بودیم. دورانی که شعر اگر چه گاه وسیله ای می‌شد برای بیان اهادفی دیگر،  اما بزرگ‌ترین شاعران ما تنها به معنا فکر نمی‌کردند. شعر آن‌ها‌ علی رغم پایبندی به تعهد سیاسی و اجتماعی تعهد در قبال زبان را نیز از نظر به دور نمی‌داشت.
 
حال آن سلاح خشماگین جایش را به آرامشی داده که به نظر نمی‌رسد از پس‌اش توفانی مورد انتظار باشد. رسانه‌ها‌ی جایگزین شعر را به حریم تنگ بی‌رسالتی و تخصص تبعید کردند تا حجم جنون آسای تصاویر واژه‌ها‌ی شعر را ناخوانا  کند.
 

منبع: ماهنامه نسیم هراز/  شماره 43/ دومان ملکی

هنر دروغ زیبایی است و من نمی توانم آن را دوست داشته باشم

به مناسبت سالروز مرگ خالق رمان بزرگ جهان «جنگ و صلح»

هنر دروغ زیبایی است و من نمی توانم آن را دوست داشته باشم

تولستوی خالق رمان «جنگ و صلح» با وجود شهرت در اثر تاثیر پذیری از محیطش به چنان اضطرابی روحی دچار شد که هرگز از آن رهایی نیافت تا جایی که درباره هنر نویسندگی گفت: هنر دروغی بیش نیست و من این دروغ زیبا را نمی توانم دوست داشته باشم.


لئو نیکولایویچ تولستوی رمان نویس و ادیب روسی 1828در خانواده ای اشرافی و ثروتمند در دهکده «یاسنایا پالیانا» در 160 کیلومتری جنوب مسکو زاده شد. مادرش را در 2 سالگی و پدرش را در 9 سالگی از دست داد و به وسیله افراد دیگر خانواده و زیر نظر مربیان خارجی تربیت یافت. از منش و خوی نجیب زادگان برخوردار شد و به سبب رفاه و ثروت به لذتهای زندگی دل بست. در 1844 در دانشگاه «قازان» به تحصیل زبانهای شرق و حقوق پرداخت و در 1847 بی‌آنکه مدرکی به دست آورد دنباله تحصیل را رها کرد و پس از تقسیم املاک خانوادگی به عیاشی پرداخت، اما روحیه ناآرام، او را به تجربه های گوناگون و متضاد کشاند. در 1851 به ارتش قفقاز وارد شد و در دفاع از شهر سواستوپول شرکت کرد. اولین اثر ادبی تولستوی به این دوره تعلق دارد. اثری 3 بخشی که بخش اول به نام «کودکی» در 1852 ، بخش دوم به نام «نوجوانی» در 1854 و بخش سوم با عنوان «جوانی» در 1857 انتشار یافت.

این اثر در واقع زندگینامه نویسنده است که او را در چهره قهرمان کتاب تجسم می دهد. گاه لحظه های زندگی و گاه اندیشه ها و عقاید او را بیان می کند. زندگی پسر جوانی از کودکی تا جوانی پیش چشم گذارده می شود. بی آنکه با پیچ و خمهای داستانی بیامیزد. نکته جالب توجه در این اثر تحلیل عمیقی از روح کودک است که در خلال آن اطلاعات گرانبهایی از شخصیت تولستوی به دست می آید. این اثر به سبب صداقت و قدرت نویسندگی و طراوت کلام بلافاصله پس از انتشار با موفقیت بسیار همراه گشت. تولستوی پس از آن در کتاب دیگری با عنوان«قصه های سواستوپول» 1855 زندگی خود را میان افسران ارتش، دلاوریهای سربازان و دفاع رشیدانه آنان را از شهر سواستوپول بیان می‌کند.

این اثر تولستوی را به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان روسی به مردم شناساند. در 1855 پس از سقوط شهر سواستوپول تولستوی به سن پترزبورگ رفت، مورد استقبال فراوان قرار گرفت و از آنجا به ملک شخصی در یاسنایا پالیانا بازگشت و از ارتش کناره گیری کرد. داستان «بوران (1856) شب پرهیجانی را در میان برف و در کالسکه سرگشته ای وصف می کند و با بینش دقیق و هنرمندی خاص، خاطرات دوره کودکی را که به هنگام سفر از ذهن مسافر خواب آلود و نگرانی می گذرد، با سبکی شفاف و گویا شرح می دهد. بوران از بهترین آثار جوانی تولستوی به شمار می‌آید. تولستوی در این سالها دوباره به اروپا سفر کرد و در بازگشت، به هنگامی که فرمان آزادی غلامان و دهقانان از طرف تزار صادر شد در ملک خود مدرسه ای برای کودکان روستایی تأسیس کرد و برای آنان قصه های خواندنی بسیار نوشت که شاهکار سادگی و صراحت به شمار می­آید. در 1862 تولستوی با دختر یکی از همسایگان به نام سوفیا که از پیش به او دل بسته بود، ازدواج کرد و اولین دوره زندگی مشترک را با نیکبختی و کامرانی گذراند که بعدها در کتاب «آنا کارنینا» به صورت زوج خوشبخت منعکس شده است. در 1862 کتاب «قزانها» منتشر شد که آن نیز حوادث زندگی نویسنده است به هنگام اقامت در خط دفاعی قفقاز. این اثر چه از نظر هنری، چه از نظر بیان اصول عقاید تولستوی شاهکار کوچکی به شمار آمد که نویسنده در آن مانند روسو زندگی ساده را در دل طبیعت می ستاید و کراهت خود را از مظاهر تمدن آشکار می سازد. تولستوی در سفر دوم به اروپا شاهد مرگ برادرش بود که از بیماری سل درگذشت. منظره مرگ برادر پس از روزهای دردناک احتضار، تأثیر هولناکی در تولستوی برجای گذاشت و موجب تحریک فکریش میان دو قطب مرگ و زندگی و الهام بخش او در ترسیم چهره وحشتناک مرگ در آثار مهمش چون «جنگ و صلح به سالهای 1864 تا1869 و «آناکارنینا» در 1877 گشت. رمان «جنگ و صلح» بزرگترین رمان در ادبیات روسی و از مهمترین آثار ادبی جهان به شمار می‌آید. تولستوی در این اثر مهم به شیوه ای بسیار کامل و برمبنای احساس بشردوستانه، حوادث اساسی زندگی را مانند تولد، بلوغ، ازدواج، کهولت، مرگ و جنگ و صلح بیان کرده است. این حوادث از طرفی بر زمینه وقایع بزرگ تاریخی آغاز قرن 19 و لشکرکشی ناپلئون به روسیه و جنگ اوسترلیتز و حریق مسکو قرار گرفته است و از طرف دیگر تاریخ و جریان زندگی 2 خانواده اشرافی روسیه را که بعضی از افراد آن با خود تولستوی مشابهت هایی دارند، شرح می دهد. عظمت کتاب جنگ و صلح علاوه بر وسعت موضوع و کمال هنرمندی در بیان نکته های فلسفی و اخلاقی نهفته است که از جنبه روسی و در عین حال جهانی برخوردار است. در نظر تولستوی تنها روحیه نافذ سرداران و رهبران جنگ یا فنون جنگی نیست که در وقایع مهم تاریخی باید مورد توجه قرار گیرد، بلکه روح توده مردم و نیروی اراده افراد است که در جهادی مشترک و مداوم متمرکز می شود و موجب پیروزی می گردد. به عقیده تولستوی این وحدت در کاملترین شکل در روح ملت روس وجود دارد. مسأله دیگر مربوط به مرگ است و ایمان تولستوی را به این نکته نشان می دهد که مرگ به خودی خود قسمتی طبیعی از زندگی است. کتاب جنگ و صلح از طرف منتقدان چون حماسه ای بزرگ مورد ستایش فراوان قرار گرفت و با شیفتگی مردم روبرو گشت، حتی داوران بسیار دقیق و سختگیر از بحث درباره ارزش آن ناتوان ماندند. تولستوی با وجود شهرت و افتخاری که در این دوره نصیبش گشت، به اضطرابی روحی دچار شد که هرگز از آن رهایی نیافت. تولستوی از آن پس در ورای هرچیز عدم را می دید و تحت تأثیر این ضربه روحی، همه چیز در نظرش رنگ باخت، حساسیت و بستگیش به چیزهای پرلطف زندگی، ناگهان به نفرت بدل شد و پیوسته تحت تلقین این اندیشه قرار گرفت که باید ساده زندگی کند و به مردم نزدیکتر شود. در ژانویه 1872 در ایستگاه راه آهن، زن جوانی خود را زیر چرخهای قطار انداخت. بعدها معلوم شد، عشقی ناکام علت این خودکشی بوده است.

تولستوی که شاهد جسد غرق در خون زن بود، کوشید تا زندگی آن تیره روز را که قربانی زندگی تیره وتارش شده بود، پیش چشم آورد. مدتها با اضطراب درباره این صحنه پرشور می اندیشید و در ذهن خود موضوع داستانی را آماده می کرد که منجر به خلق رمان «آناکارنینا» گشت. داستان پرده ای نقاشی است از دنیای طبقه اشراف و تحلیلی روانی از گروههای مختلف افراد انسانی. آناکارنینا زنی جوان از طبقه ممتاز جامعه است که بدون عشق با کارمندی عالی مقام ازدواج کرده و در خلال زندگی مشترک، عشق واقعی را در وجود جوانی به نام ورونسکی یافته است. تحرک داستان به جریان مراحل مختلف این عشق بستگی می‌یابد. از طرفی مبارزه با نفس در راه وفاداری به شوهر و فرزند و از طرف دیگر چیرگی عشق که به فرار وی با جوان می انجامد و سرانجام نگرانی و پشیمانی و اقرار به گناه که نشانه شرافتی بود که هنوز در قعر وجودش جای داشت و همین امر سبب خود کشیش گشت. تولستوی مرگ آنا را در نتیجه عدم قدرت او در مبارزه با جامعه دانسته است.

در کتاب «آنا کارنینا» زوج خوشبختی را نیز وارد داستان می کند تا تعادل رمان حفظ شود. این زوج خوشبخت معرف زندگی سعادتمندانه خود نویسنده و همسرش است. رمان آنا کارنینا مردم پسندترین رمان تولستوی به شمار آمد و با ستایش و موفقیت فراوان همراه گشت، اما تولستوی از این امر احساس خشنودی نکرد و نوشت: «هنر دروغی بیش نیست و من دیگر نمی­توانم این دروغ زیبا را دوست داشته باشم.» در 1879 تغییر عقیده مذهبی تولستوی به حد کمال رسید. وی به این مسأله پی برد که قوانین مذهبی و کلیسایی با اندیشه هایش تطابق ندارد و در کتاب «اعتراف» (1882)، سرخوردگی پیاپی خود را از زندگی آمیخته به لذت، مذهب قراردادی، علم و فلسفه بیان می کند و تغییر روحی خود را در نوعی عرفان و زهد و ترک لذات دنیوی نمایان می سازد و تنها لذت را در عشق به افراد انسانی و در سادگی زندگی روستایی می داند. از آن پس خود را به صورت دهقانان درآورد، لباس آنان را در بر کرد و زندگی ساده برگزید، حتی به گیاهخواری دست زد. «سونات کریتزر» (1889) سرآغاز سومین دوره زندگی تولستوی به شمار می آید، دوره ای که تحت تسلط بحران عمیق مذهبی و اخلاقی قرار گرفته است. این اثر از برجسته ترین آثار این دوره است. قهرمان داستان با دختر جوانی ازدواج می کند و بلافاصله متوجه می شود که میان او و همسرش جز رابطه سرد رابطه دیگری وجود ندارد، پس زندگیشان رو به سردی می رود . داستان «مرگ ایوان ایلییچ» (1886) پرده نقاشی گیرایی است از آداب طبقه سرمایه دار روسیه. تولستوی در این اثر تنها مسئولیت مشترک افراد انسانی را موجب شکست دادن مرگ و مفهوم واقعی بخشیدن به زندگی می داند. از آثار مهم دیگر این دوره رمان «رستاخیز» (1899) است که آخرین اثر دوره خلاقیت و فعالیت ادبی اوست. رستاخیز آشکارا نبوغ هنری او را در خدمت اخلاق قرار داده است، این اثر از نظر وحدت موضوع و کمال ساختمان بر آنا کارنینا و حتی جنگ و صلح برتری دارد و در واقع هنر نویسنده در تجزیه و تحلیل روحی قهرمانان داستان به حد کمال رسیده است.

شهرت و بقای تولستوی به سبب داستانهای او بود که خود در آخرین دوره زندگی آنها را محکوم کرد؛ اما آثار فلسفیش که بیشتر به آنها دل بسته بود، در فراموشی فرو رفت. تولستوی آمیخته ای از خصوصیت‌های متناقض بود، از سویی دارای جسمی قوی و تمایلات حاد و از سوی دیگر بیزار از تمایلات جسمانی. موضوع داستانهای او یا از زندگی خود او گرفته می شد یا از زندگی دیگران. نظرش درباره مبارزه مسالمت آمیز و لغو مالکیت، راهنمای دستگاه حکومت گردید، اما این واعظ خشمگین از آن رنج می برد که نمی توانست زندگی را با اندیشه خویش وفق دهد. می خواست زاهد و پرهیزگار باشد، اما طبقه و خانواده اشرافی و پرتوقع او لذت محرومیت را از او سلب می کرد. می خواست لذت فقر را بچشد، اما نمی توانست خانواده اش را از لذتهای مادی و رفاه محروم کند. می خواست تنها بماند، اما بر تعداد مداحان و پیروانش افزوده می شد. از همه چیز می گریخت، اما شهرتش سراسر دنیای متمدن را فرا گرفته بود. تولستوی به سبب ترسیم دنیای معاصر و معرفتش درباره عالم محسوس و ملموس و توجهش به مسائل انسانی و هنر داستان­نویسی، مرد بزرگ و رمان­نویس برجسته و ممتاز روسیه در قرن نوزدهم به شمار می رود. تولستوی در هفتم نوامبر 1910 چشم از جهان فرو بست و برای آرامش روحش هیچگونه تشریفات مذهبی انجام نگرفت.


ایسکانیوز

سرآغاز آشنایی با عشق

در ابتدا همه‌چیز از نگاهی زیرکانه در غروب جمعه‌ی یک روز پاییزی که درختان، عزم جزم می‌کنند تا جامه‌ی کهنه از تن به‌در کرده و مهیای پوشیدن جامه‌ای دگرگونه شوند، آغاز گشت و آن‌گاه که این نگاه نخستین، با چاشنی لبخندی دلربا قرین گشت، تأثیری دوچندان یافت.


ابتدا تصور نمی‌کردم این برخورد گذرا -البته در محیطی سرشار از شور و نشاط- بتواند زمینه‌ساز تحولی عمیق در وجود انباشته از «منطق و استدلال» من شود اما چشمان نافذ و کلام دلنشین او، چنان بود که حتی ذره‌ای مقاومت در برابر خود را نمی‌طلبید.

با تلاقی اولین نگاه‌مان، بی‌اختیار به او «سلام» کردم و او نیز با پاسخی کوتاه اما مهربان، مرا همراهی کرد. ناگهان بند دلم از هم گسست. گویی در پاسخ سلام او، رازی نهفته بود که تا اعماق وجودم رخنه کرد، شاید پیامی از «عشق».

در آن‌ لحظه، تنها احساسی که بر من غلبه داشت، این بود که فروریختن دل، بی‌محابا تپیدن قلب و بی‌اختیار محوِ تماشا شدن، تنها می‌‌تواند نویدبخش «عشق» باشد اما هنوز این حالات برایم گنگ و مبهم می‌نمود. آخر تا آن لحظه، هرگز چنین شرایطی را تجربه نکرده بودم. گویا جاذبه‌ای الهی، مرا به‌سوی جاده‌ای زیبا و بی‌انتها می‌کشاند.

دیگر سر از پای نمی‌شناختم و هر لحظه برای گوش جان سپردن به پیامش، بی‌تابی می‌کردم، هرچند که خود او گویی «تحقق عینی پیام» بود، با حضوری پویا در محفلی شورانگیز. سرانجام یافتم آن‌چه را که مقدمه‌ی هر جست‌وجوی هدفمندی‌ست، یعنی «عشق» را که سالیان سال در وجودم مهجور مانده و هرگاه جسارت کرده و رخصت خودنمایی به آن داده بودم، احساس شرمی موهوم، مرا بازداشته بود.
مجله شادکامی و موفقیت ، عبدالحمید پوراسد
اختصاصی سیمرغ

گفتگو با خدا

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا پرسید
تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
من در پاسخش گفتم:
اگر وقت دارید!
خدا خندید:
وقت من بی نهایت است.
پرسیدم :
چه چیز بشر، شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد :
کودکی شان،
اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،
عجله دارند که بزرگ شوند،
بعد دوباره بعد از مدت ها،آرزو می کنند که کودک شوند…
اینکه سلامتیشان را از دست می دهند تا به ثروت برسند،
و بعد ثروتشان را می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده نگاه می کنند،
و حال را فراموش می کنند
نه در حال به سر می برند و نه در آینده
به گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نمی میرند
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
گرمی دستان خدا را در دستانم حس کردم.
هر دو سکوت کردیم.
من پرسیدم:
دوست داری بندگانت کدام درسهای زندگی را بیاموزند؟
او گفت:
بیاموزوند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد ،
همه کاری که آنها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد که زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان دارند ایجاد کنند
ولی زمانی زیاد می خواهد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،
بلکه کسی است که به کمترین ها رضایت می دهد.
بیاموزند آدمهایی هستند که دوستشان دارند،
فقط نمی توانند احساساتشان را نشان دهند.
بیاموزند دو نفر می توانند با همدیگر به یک نقطه نگاه کنند،
ولی آن را متفاوت ببینند.
بیاموزند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند،
بلکه باید خود را نیز ببخشند.
و با تمام اینها بدانند که من همیشه با آنها هستم،دوستشان دارم و از دور مراقبشان هستم

كتاب‌هاي گويا براي آدم‌هاي كم‌حوصله    

كتاب‌هاي گويا در فرصت‌هاي فراغت به كمك ما مي‌آيند.


كتاب‌هاي گويا فقط مورد استفاده افراد نابينا و كم‌بينا نيستند. با اين زندگي ماشيني و انبوه كارهايي كه هميشه داريم و هميشه هم از زمان انجامشان عقب‌تر هستيم و فرصت راحتي براي خواندن يك رمان يا حتي يك داستان كوتاه نداريم، كتاب‌هاي گويا به كمكمان آمده‌اند تا در فرصت‌هاي فراغت (زمان‌هاي مرده) مثل زماني كه در ترافيك هستيم، زماني كه در مترو در انبوه جمعيت داريم له مي‌شويم، حتي زماني كه قبل از خواب دراز كشيده‌ايم و براي فردا و پس فردا و ... نقشه مي‌كشيم، كتاب گوش كنيم، لذت ببريم، چيزي ياد بگيريم و البته سرانه مطالعه كشورمان را كمي‌ بالا ببريم!

جذابيت‌هاي صوتي و شنيداري بعضي از اين كتاب‌ها تا اندازه‌اي هست كه بتوان آدم‌هاي كم حوصله را با كتاب و كتاب‌خواني آشتي داد.


به کار هم کار داشته باشیم؟!


نمی‌شود به کسی گفت با کار بقیه کار نداشته باش، کار راحتی نیست و خیلی هم نرمال نیست، همه به نوعی به کار هم کار دارند.
 

کار داشتن به کار دیگران اعتیادآور است

نمی‌شود به کسی گفت با کار بقیه کار نداشته باش، کار راحتی نیست و خیلی هم نرمال نیست، همه به نوعی به کار هم کار دارند. اگر همکار هستند، اگر دوست، اگر شریک به طور قطع با هم کار دارند. اگر کسی در کانون توجه است مانند یک بازیگر یا هنرپیشه یا خواننده، حتما همه با او کار دارند اما اگر سیاستمدار باشد، دیگر همه باید با او کار داشته باشند چراکه رای گرفته و نظرات و کارها و رفتار و گفتار او در زندگی همه موثر است.

یک مرز باریک هست که باید «کار داشتن» و «کار نداشتن» را از هم جدا کرد. می‌شود به امور کاری یک سیاستمدار پرداخت اما زندگی خانوادگی او باید از این قاعده بیرون باشد. دلیلی هم ندارد که کسی بخواهد آن را بداند . یک عده‌ای اصلا عاشق این هستند که کسی کار به کارشان داشته باشد. بازیگران و هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها می‌دانند که همه آنها را می‌شناسند و به قولی هرجا بروند تابلو هستند اما کارهایی می‌کنند که مثل بمب در همه‌جا منفجر می‌شود. یک بازیگر یا هنرپیشه یا مجری تلویزیونی اگر برود در یک میهمانی و کاری عجیب بکند همه خبردار می‌شوند. اگر دعوا کند و درگیر شود خبر آن همه جا می‌پیچد. آنها همه می‌دانند و تاکید می‌کنم همه می‌دانند که شناخته شده هستند و هرکاری بکنند همه خبردار می‌شوند.

 

به کار بقیه کار داشته باشیم، اما…
یک مساله‌ی خیلی مهم این است كه : ما می‌توانیم به کار بقیه کار داشته باشیم به شرط آنکه پیش شرط آن را انجام داده باشیم یا حداقل هیچ‌گاه از آن غافل نشویم. می‌شود به کار همه کار داشت و شرط آن این است که خودمان اول به خودمان کار داشته باشیم. خیلی راحت است که بنشینیم گوشه‌ای و بگوییم فلانی این گونه است، آن یکی این گونه رفتار می‌کند پس حتما با خانه و خانواده‌اش مشکل دارد. آن یکی این‌گونه حرف می‌زند در نتیجه تریبت خانوادگی خوبی نداشته، فلانی قابل اعتماد نیست به این دلیل که پیشینه خوبی ندارد. نمونه‌های آن بسیار و بسیارند و هیچ‌کس نیست که از این قاعده مستثنی باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید من این گونه نیستم. شاید کسی بلند نگوید؛ البته اما همه می‌دانند که این کار را کرده‌اند. اگر کار داشتن به کار دیگران نقد امور آنان است، دیگر نقد کردن حد و مرز و قواعد خودش را دارد. می‌توان گفت فلانی بازیگر خوبی نیست، اما هر کسی نمی‌تواند این را بگوید. یک بخشی از آن سلیقه‌ی شخصی است در نتیجه آن را باید درست گفت. می‌توانیم بگوییم من از بازی فلان بازیگر خوشم نمی‌آید یا اینکه من فلان موسیقی را نمی‌پسندم و باب طبع من نیست. این را دیگر نمی‌توان نقد کرد و بر سر آن هم نمی‌شود بحث کرد. موضوعی کاملا شخصی و سلیقه‌ای است و حتی بر اساس آن نمی‌توان قضاوت کرد. مردم موجوداتی هستند پیچیده با تضادهای خاص خودشان. باید به آن احترام گذاشت و از آن گذشت. در نتیجه اگر کسی بدون لحاظ سلایق شخصی نظر بدهد، آن نظر وزن ندارد. در نتیجه بهتر است یا پسوند اینکه «این نظر شخصی من یا سلیقه من است» را به آن چسباند . اگر نقد می‌کنیم تا به قولی حیاط خلوت خودمان را مخفی نگه داریم، این دیگر آفت است و یک نوع دلیل برای عقب ماندن و رشد نکردن و پیشرفت نکردن. کار داشتن به کار دیگران بدون این که به کار خودمان کار داشته باشیم نتیجه‌اش این است که پس از مدتی دقیقا ما کارهایی که منتقد آن هستیم را انجام می‌دهیم. دلایل مختلفی بر این هست که چرا این اتفاق می‌افتد از جمله «کریشنا مورتی» که می‌گوید: نقدی که از ذهن نگذشته باشد و تحلیل و آزمایش و سبک و سنگین نشده باشد، خود در زندگی ظاهر می‌شود.

دلیل آن هم این است که به محض اینکه شما به آن می‌اندیشید جای آن را در زندگی خود باز کرده‌اید، اگر هم شروع کنید به صحبت از آن، دیگر انرژی خود را هم بر آن متمرکز کرده‌اید در نتیجه دیر یا زود آن اتفاق برای شما هم رخ می‌دهد. در نتیجه او توصیه می‌کند به امور دیگران کار نداشته باشید و به جای آن بر امور خودتان متمرکز شوید، به ویژه اگر این امور منفی یا تخریبی باشد.

به زبان ساده‌تر، غور و تحقیق در ناکامی دیگران، همان ناکامی را برای شما بارمی‌آورد. از نقطه نظر اخلاقی، ایراد این کار و کار داشتن به کار دیگران این است که یک فرآیند غیرعادی پیش می‌آید که اسم آن هست البته به زبان همه فهم خودمان «اعتیاد». کار داشتن به کار دیگران اعتیادآور است و اعتیادی است که مانند همان اعتیاد به مواد مخدر خانمان سوز است و خانمان‌برانداز. خانمان‌سوز از این نظر نه که تصویر یک فرد معتاد با سوزن و سرنگ و آن رفتار خاص در نظرمان مجسم شود که از نوع بدتر آن، یعنی این‌که تا به خود بیاییم، می‌بینیم که داریم از صبح تا شب درباره‌ی بقیه، و کار و رفتار و گفتار و لباس پوشیدن و همه چیز آنها صحبت می‌کنیم.

کمی با خودمان صادق باشیم، چقدر در شبانه‌روز برای خودمان داریم؟ اگر شاغل هستیم که حدود هشت ساعت حداقل سریک کارمان هستیم، یک یا دو ساعت صرف رفتن به سرکار و برگشتن می‌کنیم، آن هم با احتساب دوش گرفتن و آماده شدن و لباس پوشیدن و خوردن غذا، اگر کار دوم یا سوم داریم که دیگر به مراتب این وقت کمتر است، اگر دانشجو هستیم و درس می‌خوانیم هم همین‌طور، حتی اگر خانه‌دار هستیم، کلی وقت صرف کار خانه می‌کنیم، از طرفی حدود هفت یا هشت ساعت هم که صرف خواب می‌کنیم. می‌ماند سه یا چهار ساعت وقت نسبتا مفید در روزهای عادی یا چند ساعت بیشتر در روزهای تعطیل. اگر عادت به نشستن پای تلویزیون و دیدن برنامه‌های تلویزیونی و سریال و اخبار را هم حساب کنیم، واقعا وقتی برای خودمان نمی‌ماند،

حالا آن وقت اندک را صرف چه کاری کنیم بهتر است؟ بازهم شاید مشکل این نباشد که کمی فضولی در کار دیگران بکنیم، بدبختی بزرگ زمانی حاکم می‌شود که یک دگرگونی عمده در زندگی ما رخ می‌دهد. این دگرگونی آدمی دیگر از ما می‌سازد، طوری که شاید حتی خودمان هم خودمان را نشناسیم. آن‌هم زمانی است که شروع کنیم درباره دیگران قضاوت کردن و حکم صادر کردن. دیگر تقریبا هیچ جای رشدی درون خودمان باز نگذاشته‌ایم. هر کسی خوبی‌هایی دارد و بدی‌هایی دارد که نشان می‌دهد. شما چطور؟ بهتر نیست که فکر کنید شما کدام‌بخش از خود را به دنیا نشان می‌دهید؟ به کار خود کار داشته باشید. کمی آرامش، کمی تمرکز، کمی تحقیق در خود. بقیه زندگی خود را می‌کنند شما هم زندگی خودتان را. کسی براساس گفته‌ها و نظریات دیگران زندگی نمی‌کند. به کار خود کار داشته باشید. حداقل در زندگی خود را بهتر از همه می‌شناسید. این ارزشش را دارد.

 

  tafahomnews.com

 

تبریکم را پذیرا باش ....

تبریکم را پذیرا باش ....

امروز ، اولین روز از بقیه عمر ماست.این تبریک را پذیرا باش.

معجزه زندگي


اولش باورمان نمي‌شود. شايد به اين دليل كه مگر مي‌شود از 6 فرزند يك خانواده، 5 نفرشان معلول باشند.

تعجبمان زماني بيشتر مي‌شود كه بشنويم اين خانواده با كمك برادر بزرگ‌تر­ تنها عضو سالم خانواده ـ به موفقيت‌هايي در زمينه تحصيل و داشتن شغل رسيده‌اند و با وجود ناتواني ظاهري به كارهاي بزرگي مي‌پردازند.

خانوادهاي كه روي واژه ناتواني خط قرمز كشيده‌اند و با توانمندي زندگي مي‌كنند. اگر شما هم مثل ما باورتان نمي‌شود با ما همراه شويد. اينجا گوشه‌اي از كلانشهر تهران است.گوشه‌اي دنج و آرام از شهرك آزادي در جاده مخصوص كرج. جايي كه 16 نفر از اعضاي يك خانواده با عشق و علاقه و البته احترام كنار هم زندگي مي‌كنند.

 درست خوانديد در عصر ارتباطات و زندگي‌هاي لوكس و راحت، اين خانواده شاد و توانمند با توكل به خدا و همت خود در خانه‌اي 120 متري زندگي مي‌كنند. اما آنچه من و عكاس نشريه را به اين نشاني كشانده، تهيه گزارش از يك خانواده شلوغ و پرجمعيت نيست.

در اين خانه دو خوابه، 5 معلول جسمي حركتي با معلوليت 95 درصدي همراه پدر و مادر و همسر و فرزندان خود زندگي مي‌كنند. آنها، نه تنها احتياجي به كسي ندارند بلكه با جسم نحيف و ناتوانشان سخت كار مي‌كنند و با افتخار و سربلندي در شهرك آزادي زندگي مي‌كنند.

همگي اين 5 نفر، كه بيشتر توان عضلاني خود را با مهمان عجيبي به نام «ميوپاتي» تقسيم كرده‌اند، هنرمندند. يكي داستان مي‌نويسد و شعر مي‌سرايد، ديگري نقاشي و مينياتور كار مي‌كند، سومي فيلمنامه مي‌نويسد و 2 نفر ديگر برنامه‌هاي كامپيوتري را در حد تخصصي مي‌دانند و همگي در دفتر خدمات ارتباطي 51323 كار مي‌كنند.

 اين 5 نفر ـ اما ـ تمام توانايي و پيشرفت خود را مديون برادر بزرگ‌تر ـ كريم ـ مي‌دانند. كريم در كنار پدر، مادر، همسر و فرزندان و همسر براداران خود، شاهد لحظه‌لحظه تحليل رفتن برادران خود است. شايد همين ضعف عضلاني و ضعيف شدن روزبه‌روز آنها باعث شد تا كريم به فكر ايجاد شغلي براي آنها باشد تا روحيه‌شان را نبازند و مشغول كار شوند و امروز اين خانواده با هم كارهاي بزرگي انجام مي‌دهند.

 اين 5 نفر همراه كريم و فرنگيس ـ همسر كريم ـ هر روز از 8 صبح تا 5 عصر در دفتر خدمات ارتباطي كار مي‌كنند و از آن به بعد در خانه نشريه‌هاي مهرنو  نشريه داخلي سازمان بهزيستي را دسته‌بندي مي‌كنند و به كارهاي معوقه دفتر مي‌رسند. قصه نقل و انتقال اين عده به دفتر كار خود در چهارراه يافت‌آباد هم شنيدن دارد.

كريم، فرنگيس، رحيم، عين‌الله، رحمان، ياسمين و نازنين كمي مهربان‌تر كنار هم در پيكان قديمي مي‌نشينند و با انرژي به محل كار خود مي‌روند و به كارهاي پستي مردم مي‌رسند. اما سوار شدن آنها صحنه‌اي است كه هر روز تكرار مي‌شود. سالم‌ترها كريم و فرنگيس، زن برادرها و پسربزرگ كريم معلولان را بلند مي‌كنند و روي ويلچر مي‌نشانند،

 از رمپ‌هاي دست‌سازي كه از ورق آهن ساخته شده پايين مي‌برند و سوار اتومبيل مي‌كنند و اين پروسه زمان رسيدن به دفتر تكرار مي‌شود با اين تفاوت كه فقط كريم و همسرش بايد اين كار سخت را انجام دهند.

 اينجا محل كار معلولان تواناست زندگي اين 5 نفر از خروسخوان سحر تا شغال‌خوان شب به اين مكان گره خورده. اينجا دفتر خدمات ارتباطي و امور پستي در چهارراه يافت‌آباد پشت كارخانه شيشه ميرال است و اهالي خانه با عشق و علاقه در كنار هم كار مي‌كنند. اين گروه اما رفتار مردم در محيط كار با آنها بيشتر به غبطه و حسرت شباهت دارد.

 مردم عادي كوچه و بازار با ديدن ناتواني جسماني و توانمندي و كارآيي و عزت نفس آنها و دقت در انجام كارهاي پستي و ارسال مرسولات،لحظه‌اي مي‌ايستند و با حسرت به اين 5 نفر نگاه مي‌كنند. تابلوهاي خداوند روي زمين «عين‌الله » متولد اسفند 50، ديپلم رياضي و مدرك نرم‌افزار كامپيوتر از سازمان فني حرفه‌اي دارد.

او مي‌گويد: «شرايط ما با درصد بالاي معلوليت، باعث شده وضعيت سخت‌تري را نسبت به ديگر معلولان تحمل كنيم چرا كه معلولان جسمي حركتي ممكن است فقط مشكل راه رفتن داشته باشند ولي دست‌هاي ما به ضعف عضلاني دچار است و اين وضعيت ما را سخت‌تر مي‌كند.» عين‌الله متأهل و داراي فرزند يك و نيم ساله‌اي به نام «ابوالفضل» است. مشكل او هم از 15 ­14 سالگي شروع شده و كم‌كم به نشستن او روي ويلچر انجاميده است.

مي‌گويد: «آن روزها به علت كمتر شدن توان و عدم تشخيص پزشكان به مرور متوجه شدم كه من هم مانند برادرم رحيم دچار ضعف عضلاني شده‌ام. شرايط بد و نگران كننده‌اي بود. هم براي من، هم براي پدر و مادرم كه هر لحظه شاهد روند بيماري‌مان بودند اگر به اين مسئله، مشكلات مالي را هم اضافه كنيد متوجه مي‌شويد كه روزهاي سختي را پشت سر گذاشتيم.»

 مهماني به نام ضعف عضلاني «رحمان »متولد آخرين روز از شهريور ماه سال 53 است و مجرد. او نامزد دارد و بزرگ‌ترين مشكلش مانند 2 برادر متأهلش نداشتن مسكن است و با داشتن بيش از 95 درصد معلوليت، نمي‌داند مي‌تواند خانه‌اي كوچك و اجاره‌اي براي خود دست و پا كند يا نه؟

رحمان علاوه بر كار كردن در دفتر خدمات ارتباطي، فيلمنامه مي‌نويسد. مي‌گويد: «6 فيلمنامه نوشته‌ام كه 2 جلد آنها كامل شده و تا مرحله ثبت پيش رفته ولي به علت نداشتن حامي و البته پارتي مسكوت مانده است.» 2 فيلمنانه ديگر رحمان در مرحله سيناپس است. او مي‌گويد: «دو قسمت از زير آسمان شهر را نوشتم و وقتي براي ارائه به دست‌اندركاران بردم با اتفاق عجيبي روبرو شدم.

وقتي مرا روي ويلچر ديدند، انگار آدم فضايي ديده باشند انگار كسي كه مشكل حركتي دارد نمي‌تواند كار كند، فيلمنامه بنويسد و...» از نگاه رحمان واژه‌اي به نام معلوليت وجود ندارد و در دنيا كسي به معني واقعي سالم نيست. رحمان از نگاه برخي از مردم شاكي است. مي‌گويد: «مگر نمي‌گويند كه ايرانيان مهمان‌نوازند؟

 من هم 35 سال است ميزبان يك مهمان ناخوانده‌اي به نام «ميو پاتي» هستم. مهماني كه به او خو گرفته‌ام و هر لحظه با او زندگي مي‌كنم و توقع ندارم كسي به خاطر يدك كشيدن اين مهمان به من كمك كنند اما عده‌اي كه متأسفانه كم هم نيستند با ديد ضعيف خود، اين شرايط را درك نمي‌كنند.»

همشهري

چرا باید آب نوشید؟

 

"آب بیشتری بنوشید". این پند را شاید باره شنیده باشید و دلیل خوبی بر درست بودن آن هم وجود دارد.

بیش از دو سوم وزن بدن شما را آب تشکیل می‌دهد. آب مانند یک ماده نرم‌کننده در بدن عمل می کند، به تولید بزاق و مایع مفصلی کمک می‌کند، درجه حرارت بدن شما در حد مناسب نگه می‌دارد، و از ایجاد یبوست در شما جلوگیری می‌کند.

آبی که بدن به آن نیاز دارد، هم از آبی که می‌نوشیم و یا از با خوردن مواد غذایی وارد بدن می‌شود،‌ تامین می‌شود‌ و هم در جریان سوخت و ساز بدن آب تولید می‌شود.

البته بهترین گزینه نوشیدن همان آب ساده همیشگی است. البته منابعی مانند آب میوه، شیر و سوپ می‌توانند مقداری از آب بدن را تامین کنند، اما نوشیدنی‌های کافئین‌دار مانند قهوه و نوشابه‌های کولا به علت خاصیت ادرارآوری که دارند،‌ برای تامین آب بدن گزینه مناسبی نیستند.

شما باید هر روز معادل شش تا هشت لیوان 250 سی‌سی آب بنوشیم.

نوشیدن ناکافی آب می‌تواند باعث کم‌آبی بدن شود، که در موارد شدید، ممکن است مرگبار باشد.

همشهری انلاین

به بی‌پولی فكر نكنید!

 

دنیا بیكران و بی‌پایان است،‌ اما اكثریت ما در زندگی احساس كمبود می‌كنیم. چیزی را كم نداریم یا اصلا نداریم كه شاید مهم‌ترین عنصر زندگی ما باشد و آن پول است...

تا به حال فكر كرده‌اید كه تعداد شن‌های ساحل دریا چقدر است؟ بگویید دیگر، چند تا؟ چند ستاره در آسمان هست؟ برای این كه بدانید، تنها راهش اینست كه بشمریدشان! حالا یك سوال دیگر، مگر نه اینست كه تمامی انسان‌‌ها و همه موجودات روی زمین نفس می‌كشند، پس چرا اكسیژن زمین هرگز تمام نمی‌شود؟!

واقعیت اینست كه ما در دنیایی بسیار گسترده زندگی می‌كنیم. جهان اطراف ما گسترده‌تر از آنیست كه حتی به فكر ما خطور كند. هیچ روزی پیش نیامده كه ما فكر كنیم كه ممكن است، دیگر هوایی برای تنفس نداشته باشیم یا این كه وقتی از خواب بیدار می‌شویم و شیردستشویی را باز می‌كنیم، آبی بیرون نیاید. هیچ چیز در این كائنات پایان‌پذیر نیست. فكر كرده‌اید كه چند تا دانه شن در ماسه‌های ساحل هست؟ چند تا ستاره در آسمان وجود دارند یا این كه تعداد خرچنگ‌های اقیانوس‌ها چقدر است؟ بهتر است فكر نكنید! چون قطعا سرسام خواهید گرفت!

دنیا بیكران و بی‌پایان است،‌ اما اكثریت ما در زندگی احساس كمبود می‌كنیم. چیزی را كم نداریم یا اصلا نداریم كه شاید مهم‌ترین عنصر زندگی ما باشد و آن پول است. احساس كمبود ما به این علت نیست كه پول به قدر كافی وجود ندارد. نه این طور نیست. پول هم مانند هر چیز دیگری در این دنیا نامحدود و بی‌اندازه است. مثل آب، هوا، شن‌های ساحل و هر چیز دیگر. آنقدر زیاد هست كه هر زن، مرد یا بچه بتواند به خوبی وخوشی و در رفاه زندگی كند. پس با این اوصاف چرا ما همیشه و هرروز بیش از پیش سعی می‌كنیم پول دربیاوریم و باز هم پول كم می‌آوریم بعضی‌ها اعتراض می‌كنند و می‌گویند كه پول با بقیه چیزها متفاوت است. پول كه مثل آب و هوا و شن ساحل نیست؛ پول ساخته دست بشر است.

به واقع اینست كه این مفهوم چیزی نیست جز یك ابزار مبادله. ابزاری برای تبادل انرژی، زمان و ایده و طرح فكری با پول. پول تنها یك ابزار و واسطه است. پاسخ ما به مشكلات مالیمان به نحوه نگاه ما به این مسئله و مقوله پول وابسته است و این كه چگونه فكرمان را به كار بیندازیم. طرز فكر ماست كه مشخص می‌كند كمبود مالی داریم یا از این حیث هیچ كم و كسری نداریم.

اگر مدام فكر كنیم كه چقدر بی‌پولیم، زیر بار قرض داریم له می‌شویم و كرایه خانه‌مان عقب افتاده است،‌ این حس نداری و كمبود مدام قوت می‌گیرد. اگر به وجوه مثبت همان پولی كه داریم، فكر كنیم، آسوده‌تر خواهیم بود. اگر آن لذات و خوشی‌هایی كه این ثروت كوچك می‌تواند برایمان خلق كند را پیش چشم بیاوریم، ‌مبلغ آن چندان برایمان مهم نخواهد بود. علاوه براین با طرز فكری اینچنین، توانایی كار كردن و خلق پول بیشتر را نیز خواهیم داشت.

اگر كه می‌خواهید بیشتر و بیشتر پول در بیاورید، ‌به بی‌پولی خود فكر نكنید، به ثروت‌تان بیندیشید و این كه چقدر در دست و بالتان پول هست. اگر فكر می‌كنید كه این میلیونرهای شهیر دنیا با غصه خوردن و حرص خوردن پولدار شده‌اند، اشتباه می‌كنید. اصلا اینچنین نیست. پولدارهایی كه از فقر به ثروت رسیده‌اند، این طور نبوده‌اند. شما هم نباید باشید، البته اگر می‌خواهید فقیر باقی نمانید و همیشه هشتتان گروی نهتان نباشد!

 tafahomnews.com

داستان حرکت ...

 همیشه آغاز راه دشوار است،

عقاب در آغاز پرکشیدن گاه پر می ریزد،

اما در اوج حتی از بال زدن هم بی نیاز است.

هیچ وقت از مشکلات زندگی شکایت نکن،

کارگردان خوب همیشه نقش های دشوار را به بازیگران خوب می سپارد.

وقتی می خواهید از کوه بالا روید با کسی بروید که از کوه بالا رفته،

نه با کسی که صرفا آن را نقاشی کرده است.

از مجله موفقیت

انسان بودن

 مالديني از شهر ميلان واقع در شمال غربي ايتاليا به شهر رم واقع در مركز كشور ايتاليا كه فاصله اي حدودا ششصد كيلومتري دارد آمده تا ....

يكي از جانبازان جنگ تحميلي كه پس از مجروح شدن به علت وضع وخيمش به ايتاليا اعزام شده بود و در يكي از بيمارستانهاي شهر رم به مداوا مشغول بود. از قضا متوجه ميشود كه خانم پرستاري كه از او مراقبت مي كند نام خانوادگي اش "مالديني" است ابتدا تصور ميكند كه تشابه اسمي باشد اما در نهايت از او سوال ميكند كه آيا با پائولو مالديني ستاره شهير تيم ميلان ايتاليا نسبتي دارد ؟ .... و خانم پرستار در پاسخ مي گويد كه پائولو مالديني برادر وي مي باشد ،

دوست جانباز نيز در حالي كه بسيار خوشحال شده بود از خانم پرستار خواهش مي كند كه اگر ممكن است عكسي از پائولو مالديني برايش به يادگار بياورد و خانم پرستار قول مي دهد كه برايش تهيه كند

صبح روز بعد دوست جانباز هنگامي كه از خواب بيدار مي شود كنار تخت خود مالديني را مي بيند كه با يك دسته گل به انتظار بيدار شدنش نشسته است... مالديني از شهر ميلان واقع در شمال غربي ايتاليا به شهر رم واقع در مركز كشور ايتاليا كه فاصله اي حدودا ششصد كيلومتري دارد آمده تا از اين جانباز جنگي كه خواستار داشتن عكس يادگاري اوست عيادت كند .

خبرگزاری فارس

چیزهایی که در زندگی با بی دقتی هر روزه از دست میدهیم؟

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.

این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند..

سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.

یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد.. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.

چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد،

کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند.

در طول مدت ۴۵ دقایقی که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.

هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد.

جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت ‌های مردم بود.

نتیجه: آیا ما در شزایط معمولی وساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه‌ای برای قدر‌دانی از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایی کنیم؟

یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد:

اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون، است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟

تأثیر دعا بر مغز انسان

 

مغز افراد در هنگام دعا به گونه ای که در هنگام صحبت با یک دوست فعال می شود، فعالیت می کند.

 دانشمندان دانشگاه آرهاوس با استفاده از سیستم اسکن مغزی به مطالعه بر روی مغز انسان در هنگام دعا و صحبت با خداوند پرداختند.

انها با اسکن مغز بیش از 20 داوطلب در هنگام دعا و صحبت با خداوند اعلام کردند مغز افراد در هنگام دعا به گونه ای که در هنگام صحبت با یک دوست فعال می شود، فعالیت می کند.

انها از داوطلبان خواستند یک بار به خواندن یک دعای مذهبی و یک بار به خواندن یک متن غیرمذهبی و اجتماعی اقدام کنند. به گفته محققان در هنگام انجام عملیات اول و خواندن دعای خداوند مخصوص مسیحیان، قسمتهایی از مغز که با مرور ذهنی و تکرار در ارتباط است، فعال شد.

طی آزمایش دوم، داوطلبان قبل از خواستن آرزوهای خود از شخصیت خیالی بابا نوئل مشغول به خواندن دعاهای شخصی خود شدند که این عمل باعث فعال سازی قسمتهایی از مغز که در هنگام برقراری ارتباط با انسانی دیگر فعال می شود، شد. این محدوده از مغز با تئوری ذهن (هشیاری از اینکه دیگران دارای انگیزه و غرض مستقل هستند ) در ارتباط نزدیک است.

به نظر می رسد هر دو منطقه فعال شده مغز در این آزمایشها، رفتار خواستن و توجه به عکس العمل مخاطب که در این آزمایش خداوند بوده است را پردازش می کنند. همچنین قسمتهای فعال شده قسمتی از قشر پیشین مغز به شما می روند که با توجه به قصد فرد دیگر در ارتباط است.

قشر پیشین مغز در انسان یکی از عوامل کلیدی تئوری ذهن است. به گفته محققان، این قسمت از مغز داوطلبان در هنگام انجام آزمایش دعاهای شخصی و صحبت با شخصیت بابانوئل غیر فعال بوده است. این پدیده نشان می دهد داوطلبان بابا نوئل را شخصیتی کاملا خیالی و خداوند را موجودیتی واقعی می دانند.

در عین حال مطالعات گذشته نشان می دهد که قشر پیشانی مغز در انسانها در هنگام تعامل با اجسام بی جان نیز فعال نمی شود. زیرا مغز از چنین اجسامی انتظار عکس العمل ندارد و به همین دلیل نیازی برای فکر کردن به آن جسم احساس نمی کند.

محققان بر اساس نتایج نهایی اعلام کردند

 افراد در هنگام دعا این تصور را دارند که در حال صحبت با شخصی خاص هستند که این نتیجه از نظر مسیحیان نشانه ای جدید از قطعیت وجود خداوند است

مهارت هایی برای بالا بردن اعتماد به نفس


اعتماد به نفس یک مساله حیاتی برای خوب زندگی کردن محسوب می شود و به مسائل زیادی بستگی دارد که خیلی از انها مهارت هایی است که ما به راحتی از کنار انها رد می شویم در حالی که با کمی تامل می توان این مهارت ها را کسب کرد . در زیر چند نمونه از مهارتهای پایه را که بسیار هم ساده هستند را می بینید . می توانید خودتان را با انها محک بزنید و از امروز به انها از زاویه دیگری نگاه کنید :

  • اتش درست کردن البته نه فقط با کبریت
  • با کامپیوتر کار کردن که البته الان روبروی ان نشسته اید .
  • رانندگی با وسایل نقلیه
  • اشپزی کردن حداقل چند غذای ساده

  • بازگو کردن خبر  یا داستان بطوریکه بقیه را تحت تاثیر قرار دهد
  • پیروزی در یک مبارزه یا طفره رفتن از ان 
  • رساندن خبر بد که امیدوارم هرگز مجبور به این کار نباشید . 
  • مدیریت زمان

  • تند خوانی
  • به خاطر اوردن  اسامی
  • سبک سفر کردن
  • کمک های اولیه

  • شنا کردن
  • خرید کردن البته از هر محصولی بهترین ومناسبترین را
  • استفاده از چکش. تبر و اره
  • یک بودجه بندی ساده را بلد بودن یا حداقل حساب جیب خود را داشتن

  • توانایی صحبت با یک زبان متدالول دیگر بجز زبان مادری
  • تعریف کردن از کسی
  • مذاکره کردن
  • خوب گوش دادن

  • جغرافیای پایه را بلد بودن
  • سخنرانی کردن حداقل یک سخنرانی کوتاه و هدفمند
  • لبخند زدن جلوی دوربین
  • حفظ اسرار شخصی
  • میهمانداری. میزبان خوبی بودن

  • خیاطی کردن دست کم دوختن یک دکمه به لباس
  • تشخیص دروغ
  • قطع محترمانه یک رابطه بدون هر گونه تعهدی
  • بچه داری کردن
  • تمیز نگه داشتن خانه

همچنین بخوانید :

از بزرگترين هداياي خداوند، دعاهاي بي‌جواب است


شكيبايي با ديگران، عشق است. شكيبايي با خود، اميد است. شكيبايي با خدا، ايمان است، چراكه بعضي از بزرگترين هداياي خداوند، دعاهاي بي‌جواب است.

و من ياد گرفته‌ام از خدا تشكر كنم كه دعاهايم را با «نه» يا « حالا نه» پاسخ دهد.
او مي‌گذارد كه سختي‌هاي زندگي را تجربه كنيم تا درس‌هايي بياموزيم كه در هيچ شرايط ديگري نمي‌توانستيم ياد بگيريم.
ياد گرفتن اين درس‌ها به معناي انكار احساس ناراحتي نيست، بلكه يافتن مفهومي است كه در زير آن احساس وجود دارد. اما خداوند هرگز به ما رويايي نمي‌دهد كه توان تحقق بخشيدن بدان را نداشته باشيم.
اما از اين سخنان زيبا كه بگذريم، كه بي‌شك هر كدام در بخش‌هايي از زندگي‌مان كاركردهاي خاص خودشان را خواهند داشت. آنچه از همه مهمتر است شناخت عقلاني و صحيح از زندگي و شخصيت خودمان است، كه حتي از ايمان نيز مهمتر است. ايمان بدون شناخت به احساس ورزيدن‌هاي كور و افراطي مي‌انجامد.
اين دعا را هميشه دوست داشته‌ام: خدايا به من بينشي عطا كن تا آنچه را نمي‌توانم تغيير دهم، بپذيرم و شهامتي، تا آنچه را مي‌توانم تغيير دهم و خردمندي‌اي تا تفاوت ميان آن دو را بازشناسم.
وبلاگ جامعه شناسي"  به نقل از كتاب "من + لبخند = خدا

درس اخلاقي که يک ستاره‌شناس آمريکايي گرفت

موضوع: سخن روز

عکسی از زمین در فضا

اين عکسي است که فضاپيماي «وويجر» از زمين گرفته است. عکسي که زمين را در فضاي بيکران نشان مي‌دهد.

دوباره به اين نقطه نگاه کنيد. همين جاست. خانه اينجاست. ما اينجاييم. تمام کساني که دوستشان داريد، تمام کساني که مي‌شناسيد، تمام کساني که تا به حال چيزي در موردشان شنيده‌ايد، تمام کساني که وجود داشته‌اند، زندگي‌شان را در اينجا سپري کرده‌اند. برآيند تمام خوشي‌ها و رنج‌هاي ما در همين نقطه جمع شده ا

هزاران مذهب، ايدئولوژي و دکترين اقتصادي که آفرينندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده‌اند، تمامي شکارچيان و صيادان، تمامي قهرمانان و بزدلان، تمامي آفرينندگان و ويران‌کنندگان تمدن، تمامي پادشاهان و رعايا، تمامي زوج‌هاي عاشق، تمامي پدران و مادران، کودکان اميدوار، مخترعان و مکتشفان، تمامي معلمان اخلاق، تمامي سياستمداران فاسد، تمامي «ابرستاره‌ها» تمامي رهبران کبير، تمامي قديسان و گناهکاران در تاريخ‌ گونه ما آنجا زيسته‌اند؛ در اين ذره غبار که در فضاي بيکران در مقابل اشعه خورشيد شناور است. زمين ذره‌اي خرد در برابر عظمت جهان است. به رودهاي خون که توسط امپراتوران و ژنرال‌ها بر زمين جاري شده، البته با عظمت و فاتحانه بينديشيد. اين خونريزان، اربابان لحظاتي از قسمت کوچکي از اين نقطه بوده‌اند. به بي‌رحمي‌هاي بي‌پاياني که ساکنان گوشه‌اي از اين نقطه، توسط ساکنان گوشه ديگر (که از اين فاصله نمي‌توان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده‌اند.

بينديشيد چقدر اينان به کشتن يکديگر مشتاقند، چقدر با حرارت از يکديگر متنفرند. تمامي شکوه و جلال ما، تمامي حس خودمهم‌بيني بي‌پايان ما، توهم اين‌که ما داراي موقعيت ممتاز در پهنه گيتي هستيم، به واسطه اين عکس به چالش کشيده مي‌شود. سياره ما لکه‌اي گم‌شده در تاريکي کهکشان‌هاست. در اين تيرگي عظمت بي‌پايان هيچ نشانه‌اي از اين‌که کمکي از جايي مي‌رسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد، ديده نمي‌شود.

زمين تنها جاي شناخته شده است که قابليت زيست دارد. هيچ جايي نيست؛ حداقل در آينده نزديک که گونه بشر بتواند مهاجرت کند. مشاهدات، بله؛ استقرار، هنوز نه. خوشتان بيايد يا نه، زمين تنها جايي است که مي‌توانيم روي پايمان بايستيم. گفته شده که فضانوردي تجربه‌اي است شخصيت‌ساز که فرد را فروتن مي‌سازد. شايد هيچ تصويري بهتر از اين، غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنياي کوچکش به نمايش نگذارد. براي من اين تصوير تأکيدي است بر مسئوليت ما در جهت برخورد مهربانانه‌تر با يکديگر و سعي در گرامي‌داشتن و حفظ کردن اين نقطه آبي کمرگ؛ تنها خانه‌اي که تاکنون شناخته‌ايم.

برگرفته از کتاب  «کارل ساگان»، ستاره‌شناس آمريکايی(تابناک)

مومنان خوشبخت ترند (تحقیق جدید)

موضوع: سخن روز

تحقيقات جديد نشان مي دهد،افرادي که به خدا باور دارند، خوشبخت تر از کافران هستند.

ستایش

  براساس مقاله اي که در کنفرانس سالانه انجمن سلطنتي اقتصاد در لندن مطرح شد ، مومنان، در مواجهه با مشکلاتي از قبيل بيکاري و طلاق، بهتر از افراد بي ايمان واکنش نشان مي دهند و شادتر از کفارند. 

اين پژوهش مويد مطالعات پيشين است که نشان مي دهد، دين، نقش مهمي در احساس خوشبختي انسانها دارد. 

پروفسور اندرو کلارک و دکتر اورسوليا للکس با بررسي اطلاعات موجود در اروپا و انگليس دريافتند مومنان به خدا، رضايت خاطر بيشتري دارند و حوادث ناگوار از قبيل بيکاري يا مرگ همسر، کمتر سبب آزار و مشکلات رواني آنان مي شود.
 آريا به نقل از ديلي تلگراف

سرگرم برنامه‌ريزي‌هاى ديگرى....

موضوع :سخن روز

 

زندگی مدرن

زندگى آن چيزى است که براى تو اتفاق مي‌افتد، در حالى که تو سرگرم برنامه‌ريزي‌هاى ديگرى هستى.

بسيارى از ما زندگى خود را به دويدن در پشت سر زمان مي‌گذرانيم، امّا تنها هنگامى به آن مي‌رسيم که بر اثر سکته قلبى يا در يک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسيدن به سر قرارى، بميريم.

بسيارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آينده هستيم که زندگى خود در حال حاضر، يعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش مي‌کنيم.  به خواندن در ادامه مطلب ادامه دهید .

ادامه نوشته

چقدر عجيبه ...!

موضوع: سخن روز  

چقدر عجيبه كه يك ساعت عبادت به درگاه الهي ،دير و طاقت فرسا مي گذره ،ولي 60 دقيقه بازي يك تيم فوتبال مثل باد مي گذره !

چقدر عجيبه كه 100 تومان كمك در راه خدا مبلغ بسيار هنگفتيه ، اما وقتي كه با همون پول به خريد مي رويم ،كم به چشم مي آيد

ادامه نوشته

همیشه بیاد داشته باشید سلامتی بزرگترین ثروت است .

موضوع : سخن روز

مردي كه در بخت‌آزمايي انگليس حدود 40 ميليون دلار برنده شده، گفت حاضر است همه اين ثروت عظيم را بدهد و سلامت خود را بازيابد. 

سلامتی ثروت

 استفن اسميت، كارمند سابق يك بيمارستان كه بر اثر بيماري عروق هر لحظه در خطر مرگ قرار دارد، گفت: حاضر است همه پولش را بدهد در عوض بتواند زندگي سالم و طولاني در كنار آيدا، همسرش در آپارتمان يك خوابه قديمي‌شان داشته باشد.

برخلاف ساير برندگان بخت‌آزمايي‌ها كه آرزوهاي دور و دراز براي رفتن به تعطيلات و خريدهاي آنچناني و... دارند، اسميت 58 ساله گفت حاضر است بلافاصله تمام پولش را براي تضمين سلامتي خود بدهد.اما پول هيچ كمكي نمي‌تواند به او بكند. او علاوه بر ناراحتي قلبي از آرتروز و درد كمر هم رنج مي‌برد. اسميت گفت: در گورستان فروشگاهي وجود ندارد! هيچ پولي را نمي‌توانم در آنجا خرج كنم. مي‌خواهم اين پول را با آيدا خرج كنم. مي‌خواهم زندگيم را هم با او صرف كنم. مي‌خواهم شاهد خرج اين پول‌ها به وسيله نوه‌هايم باشم.
اسميت گفت: شايد پزشكي با عمل جراحي آرتروز او موافقت كند چون بايد ورم آن به حدي برسد كه بتوان جراحي كرد.
اما خانم اسميت 68 ساله، خواب‌هايي براي خرج كردن پول بادآورده كشيده است از جمله خريد يك خودرو تازه و يك خانه يك طبقه.

جام جم به نقل از گاردین

خنده بیشتر ، زندگی بهتر ،عمر بیشتر

موضوع : سخن روز

مي توان با رعايت برخي مسائل بهداشتي متوسط طول عمر را به نود و حتي يکصد سال نيز افزايش داد.

با خنده بیشتر بیشتر عمر کنید

با مسواک و خلال کردن روزانه مي توان متوسط طول عمر را شش سال افزايش داد.

مسواک زدن و خلال کردن روزانه دندانها سبب کاهش تورم لثه ها مي شود که کاهش تورم لثه ها نيز کاهش مشکلات در سرخرگها را به همراه دارد.  .

 با مصرف يک قرص اسپرين در هر روز مي توان به طور متوسط دو و نيم سال به طول عمر افزود

مصرف روزانه اسپرين سبب کند شدن روند پير شدن مي شود بطوريکه  چراکه از پيرشدن سرخرگها جلوگيري مي کند. 

 با الگوي خواب مناسب می توان سه سال متوسط طول عمر را افزايش داد.

 درصورتيکه ساعت خواب کافي نباشد فرد دچار خستگي مفرط مي شود که اين روند در طولاني مدت بر سلامت وي تاثير منفي قابل توجهي دارد. به گفته پزشکان متوسط ساعت خواب شش تا هشت ساعت در شبانه روز است. درصورت.رعايت اين الگو مي توان  به متوسط طول عمر افزود.

 با خنديدن زياد مي توان متوسط طول عمر را هفت سال افزايش داد.

خنده  براي افزايش متوسط طول عمر پيشنهاد مي شود خنديدن است. خنده علاوه بر کاهش استرس اثار مثبت ديگري دارد.

با مصرف روزانه حدود سي گرم شکلات سياه می توان متوسط طول عمر را سه سال و دو ماه افزايش داد. 

منبع

ما هم می توانیم در امور مالی موفق باشیم

موضوع : سخن روز

Money

  • اینکه می گویند باید اینده نگر باشی تا ثروتمند  شوید صحت ندارد .
  • اینکه می گویند تا ریسک بزرگ نکنید موفق نمی شوید صحت ندارد .
  • اینکه می گویند باید پول دوست باشید تا ثروتمند شوید صحت ندارد .
  • اینکه می گویند باید جذبه و شخصیت استثنایی داشته باشید تا  ثروتمند شوید صحت ندارد . .
  • اینکه می گویند هر کس فقط در راه خودش و حرفه خودش باید جلو رود تا موفق شود صحت ندارد .

کوتاه و خواندنی را همیشه بخوانید

شما چقدر صادق هستید ؟

موضوع : سخن روز

دانشکده روانشناسی دانشگاه نیوکاسل دارای جایگاهی برای نوشیدنی است که فروشنده ای ندارد و فقط  یادداشتی که  قیمت چایی و قهوه روی ان نوشته شده در انجا  گذاشته اند و هر فردی که نوشیدنی می خورد باید پولش را در قسمت مخصوص جایگاه قرار دهد .این سیستم سال هاست که بهمین صورت است..

بهر حال ، ملیسا بیتسون Melisa Bateson  و هم دانشکده ای هایش برای ۱۰ هفته تابلوهایی هنری را در این جایگاه قرار دادند. انها این تابلوها را که تصاویری از گلها و چشمها بود هر هفته بصورت متناوب عوض می کردند  و همزمان میزان مصرف نوشیدنی ها  و میزان درامد جایگاه را دنبال می کردند. انها پس از ۱۰ هفته نتایج را بر روی نموداری به شکل زیر ترسیم کردند.

How Honest Are You

اما نتیجه جالب بود.: میزان درامد در هفته هایی که تابلو هنری چشمی در جایگاه قرار داده بودند تقریبا  ۳ برابر هفته هایی بود که گل قرار داده بودند.

گزارش این تحقیق رااینجا می توانید ببینید(EN)

همچنین بخوانید :

در تصویر زیر چه می بینید؟

کوتاه و خواندنی را همیشه بخوانید

خدا را شکر

موضوع : سخن روز

thanks god 

 

  • خدا را شكر كه تمام شب صداي خرخر همسرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است.
  • خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است ودر خيابانها پرسه نمي زند.
  • خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم .

 

  • خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستان و خانواده ام بوده ام .
  • خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم .
  • خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان  كار كردن را دارم .

 

  • خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي دارم.
  • خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
  • خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم .

 

  • خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.
  • خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام .
  • خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني  اغلب اوقات سالم هستم .
  • خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم .

    و خدا را شکر براي همه چيز .......................

خدايا از تو ممنونم.

از     

موضوع : سخن روز

مرد هم باید گریه کند !

موضوع سخن روز

 

گريه و خنده هر دو ريشه در يك بخش از مغز دارند و هر دو فوايد زيادي براي بدن دارند.

با گریه تخليه احساسي كه بسيار ضروري است انجام مي‌گيرد.به طور عادي زنان 4 برابر بيشتر از مردان گريه مي‌كنند و   85 درصد از زنان و 72 درصد از مردان پس از گريه احساس بهتري دارند.

 وقتي ما گريه مي‌كنيم اطرافيان نرمش و انعطاف پذيري بيشتري نشان داده و تمايل به حمايت بيشتري از ما پيدا مي‌كنند.

ادامه نوشته

Ebay  چگونه  Ebay شد؟  

موضوع سخن روز

اميديار در حال حاضر ثروتمندترين ايرانى است و در ليست ثروتمندترين ساكنان آمريكا هم مكان بيست و هفتم را به خود اختصاص داده است.

همانند بسيارى از داستان هاى موفقيت آميز در رشته اينترنت داستان سايت Ebay هم در يك اتاق نشيمن آغاز شد. يك بار وقتى كه تعطيلات آخر هفته اش طولانى شد تصميم گرفت جايى را براى برگزارى حراج در اينترنت شكل دهد. وى اين كار را انجام داد و حاصل كارش را «حراج شبكه» ناميد. براى آن كه كارايى سايت خود را امتحان كند يك دستگاه سوراخ كن ليزرى را كه ايراد فنى هم داشت به حراج گذاشت دو هفته بعد اين دستگاه به قيمت ۱۴ دلار حراج شد .به خواندن ادامه دهید

با یادگیری برخی تكنیك های رفتاری می توان خشم خود را مهار كرد.

  موضوع : سخن روز

معمولا عصبانیت هنگامی رخ می دهد كه فرد درباره یك موضوع استرس زا یا ناراحت كننده به طور ناگهانی و بدون تفكر واكنش نشان می دهد. 

 اگر فرد بتواند بین وقوع حادثه و بروز واكنش وقفه ای ایجاد بكند بهتر می تواند تصمیم گیری كند و واكنش نشان دهد. برای این منظور همه افراد باید در مواقع عادی به خود گوشزد كنند كه عصبانیت و خشم هرگز برای آنان سودی نداشته است و به این ترتیب ، افراد اگر بتوانند حتی چند لحظه واكنش خود را در برابر وقایع تنش زا به تعویق بیاندازند ، خشم خود را بسیار بهتر مدیریت خواهند كرد. 

 برای وقفه انداختن زمان واكنش می توان از برخی تكنیك های رفتاری ساده نظیر شمارش اعداد از 1 تا 10 یا نوشیدن یك لیوان آب استفاده كرد كه باید این كارها را در زمان های عادی تمرین كرد تا بتوان در زمان عصبانیت به كار گرفت. 

 عصبانیت درپاره ای موارد یك واكنش طبیعی است و همیشه عصبانیت امری غیرطبیعی نیست اما گاه برخی بیماری ها مانند افسردگی ، اضطراب ، خلق تحریك پذیر و مشكلات خانوادگی باعث بروز خشم می شود كه برای كنترل بهتر خشم و عصبانیت باید این بیماری ها و مشكلات زمینه ای را نیز مد نظر قرار داد.

همچنین عصبانیت بیش از حد یكی از علل ابتلا به بسیاری از بیماری ها نظیر بیماری های قلبی - عروقی است.

دكتر افشین یداللهی شبکه خبر 

خنديدن با ديگران اميد به زندگي را افزايش مي‌دهد

 موضوع سخن روز

خنديدن با ديگران و يادآوري خاطرات خوب، اميد به زندگي را در فرد افزايش مي‌دهد.

خنديدن با ديگران موجب تقويت روابط اجتماعي مي‌شود؛ به نحوي كه مشاجره‌ها و سوءتفاهم‌هاي آتي، ديگر قادر به بر هم زدن رابطه ايجاد شده نخواهند بود. به عبارت ديگر، با خنده خيلي سريع‌تر مي‌توانيم از قيد و بند گذشته رهايي پيدا كنيم. وقتي با كسي مي‌خنديد رابطه‌اي ميان شما و طرف مقابل ايجاد مي‌شود و در آن وقت است كه اگر چيزي را به خاطر بياوريد، ولو آن خاطره تلخ بوده باشد با گفتن عبارت " يادش به خير " خنده شما تشديد مي‌شود. 

 همچنين خنديدن با ديگران و يادآوري خاطرات دو نتيجه به دنبال دارد؛ اول اين كه فرد در بهبود روابط اجتماعي خود تلاش بيشتري خواهد كرد. دوم آن كه حس اعتماد در طرفين تقويت مي‌شود.

 ایسنا : بوريس بازيني محقق دانشگاه آپالاچين در نيويورك آمريكا